ارسالها: 153
موضوعها: 71
تاریخ عضویت: Aug 2020
سپاس ها 5275
سپاس شده 5447 بار در 2662 ارسال
حالت من: هیچ کدام
صنم خانم غزل بحر رمل براتون دراومد. با مطلعِ "دوش وقت سحر از غصّه نجاتم دادند"
از گنجور کپی پیست می ذارم که به بقیّه مشتری ها هم برسم.
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند
باده از جام تجلی صفاتم دادند
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شب قدر که این تازه براتم دادند
بعد از این روی من و آینه وصف جمال
که در آن جا خبر از جلوه ذاتم دادند
من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب
مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند
هاتف آن روز به من مژده این دولت داد
که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند
این همه شهد و شکر کز سخنم میریزد
اجر صبریست کز آن شاخ نباتم دادند
همت حافظ و انفاس سحرخیزان بود
که ز بند غم ایام نجاتم دادند
ارسالها: 153
موضوعها: 71
تاریخ عضویت: Aug 2020
سپاس ها 5275
سپاس شده 5447 بار در 2662 ارسال
حالت من: هیچ کدام
ملیکا خانم برای شما هم با مطلعِ "ما درس سحر در ره میخانه نهادیم"
کپی پیست :
ما درس سحر در ره میخانه نهادیم
محصول دعا در ره جانانه نهادیم
در خرمن صد زاهد عاقل زند آتش
این داغ که ما بر دل دیوانه نهادیم
سلطان ازل گنج غم عشق به ما داد
تا روی در این منزل ویرانه نهادیم
در دل ندهم ره پس از این مهر بتان را
مهر لب او بر در این خانه نهادیم
در خرقه از این بیش منافق نتوان بود
بنیاد از این شیوه رندانه نهادیم
چون میرود این کشتی سرگشته که آخر
جان در سر آن گوهر یک دانه نهادیم
المنة لله که چو ما بیدل و دین بود
آن را که لقب عاقل و فرزانه نهادیم
قانع به خیالی ز تو بودیم چو حافظ
یا رب چه گداهمت و بیگانه نهادیم