امتیاز موضوع:
  • 9 رأی - میانگین امتیازات: 4.11
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

مُـشـاعِـرِه نُـسـخِـه [ 3 ]

تو مونس روانم
جز نام تو نيست بر زبانم
آگهی
میباش به عمر خود سحر خیز
از خواب سحرگهان بپرهیز
ز ﺑﻨﺪ ﻋﺎﻟﻢ آزاد ﻧﯿﻢ
ﯾﮏ دم زدن از وﺟﻮد ﺧﻮد ﺷﺎد ﻧﯿﻢ
ما آبروی فقر و قناعت نمی‌بریم

با پادشه بگوی که روزی مقدر است
تو نیکی میکن و در دجله انداز
که ایزد در بیایانت دهد باز
ز بنفشه تاب دارم که ز زلف او زند دم

تو سیاه کم بها بین که چه در دماغ دارد
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند..
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
از جنگ می ترسانیم؟!
گر جنگ شد
گو جنگ شو...!

در دشتِ قلبم هر کسی آمد فقط غم کاشت
هیچ انتظاری از کسی دیگر نخواهم داشت!
● #وحید_اشجع

توکز مهنت دیگران بی غمی نشاید که نامت نهند آدمی
یا بزن سیلی به رویم یا نوازش کن سرم
در دو حالت چون رسم بردست تو می بوسمش


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  مُـشـاعِـرِه نُـسـخِـه [ 4 ]

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 11 مهمان