مُـشـاعِـرِه نُـسـخِـه [ 3 ]

[Ɗєя_Mσηɗ]

تو خود فرشته ای نه از این گل سرشته ای ..
گر خلق از آب و خاک ، تو از مشک و عنبری ..

[Sirvan10_a]

تبه کردم جوانی تا کنم خوش زندگانی را   
          چه سود از زندگانی چون تبه کردم جوانی را

---

یارب به کمند عشق پا بستم کن 

از دامن غیر خودتهی دستم کن 

یکباره زاندیشه عقلم برهان 

وزباده صاف عشق سر مستم کن

[Ɗєя_Mσηɗ]

نبود هوش مرا تا خبر ز خویشم بود ،
ز فیض بی خبری هوش من بلندی یافت ..

[ɪᴄᴇ]

توانا بود هرکه دانا بود‌
ز دانش دل پیر برنا بود 

[Ɗєя_Mσηɗ]

دلم کجا طمع وصل او کند ؟ هیهآت ..
مگر ز دور به خاک درش نگاه کند ..

[sober]

دل می رود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

[Sirvan10_a]

اي نسيم سحر آرامگه يار كجاست    
منزل آن مه عاشق كش عيار كجاست

[Ɗєя_Mσηɗ]

تا توانی دلی به دست آور ..
دل شکستن هنر نمی باشد .. !

[Sirvan10_a]

دردایره قسمت ما نقطه تسلیمیم

لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمایی

[ᴀᴡᴀʏᴀᴜʀᴏʀᴀ]

یا بزن سیلی به رویم یا نوازش کن سرم 
در دو حالت چون رسم بردست تو می بوسمش