امتیاز موضوع:
  • 9 رأی - میانگین امتیازات: 4.11
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

مُـشـاعِـرِه نُـسـخِـه [ 3 ]

تا چه بازد دگرم تیره سرانجامیها
دیرجوشی تو در بوته هجرانم سوخت
 سپاس شده توسط Medusa ، Sirvan10_a
آگهی
تا یار مرا ربوده از هستی خویش
واقف نیم از بلندی و پستی خویش
 سپاس شده توسط Sirvan10_a
شبنم از روی برگ گل برخاست
گفت میخواهم آفتاب شوم
ذره ذره به آسمان بروم
ابر باشم دوباره آب شوم
 سپاس شده توسط Sirvan10_a
مبارزان جهانْ قلبِ دشمنان شکنند
تو را چه شد که همه قلبِ دوستان شکنی؟
 سپاس شده توسط Ɗєя_Mσηɗ ، Sirvan10_a
یک روز به شیدایی در زلف تو آویزم
زان دو لب شیرینت صد شور برانگیزم
 سپاس شده توسط Medusa ، Sirvan10_a
میل من سوی وصال و قصد او سوی فراق
ترک کام خود گرفتم تا برآید کام دوست ..
 سپاس شده توسط Ɗєя_Mσηɗ ، Sirvan10_a
تا بوده چشم عاشق در راه يار بوده
بي آنكه وعده باشد در انتظار بوده
 سپاس شده توسط Medusa ، Sirvan10_a
هر دمی صد جنازه می‌گذرد
دیده‌ها سوگوار بایستی ..
 سپاس شده توسط Ɗєя_Mσηɗ ، Sirvan10_a
یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد
یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند
 سپاس شده توسط Sirvan10_a ، Medusa
Heart 
ﺩﺍﺭﺩ ﺑﻪ ﺟﺎﻧﻢ ﻟﺮﺯ ﻣﻲ ﺍﻓﺘﺪ ﺭﻓﻴﻖ؛ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﭘﺎﻳﻴﺰﻡ
ﺩﺍﺭﻡ ﺷﺒﻴﻪ ﺑﺮﮒ ﻫﺎﻱ ﺯﺭﺩ ﻭ ﺧﺸﻚ ﺍﺯ ﺷﺎﺧﻪ ﻣﻲ ﺭﻳﺰﻡ
 سپاس شده توسط Medusa


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  مُـشـاعِـرِه نُـسـخِـه [ 4 ]

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 29 مهمان