مُـشـاعِـرِه نُـسـخِـه [ 3 ]

[sober]

روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم
ساکن کوی بت عربده‌جویی بودیم
عقل و دین باخته، دیوانهٔ رویی بودیم
بستهٔ سلسلهٔ سلسله مویی بودیم

[Medusa]

من در این جای، همین صورتِ بی‌جان‌ام و بس
دلم آن‌جاست که آن دل‌برِ عیّار آن‌جاست ..

[ρυяρℓє_ѕку]

تا چند عمر در هوس آرزو رود

ای کاش این نفس که برآید فرو رود

[Ɗєя_Mσηɗ]

ﺩﺭ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﺗﻠﺦ ﻣﺎ، ﺟﺎﻥ ﺭﺍ ﻏﻨﯿﻤﺖ ﻣﯽ ﺑﺮﻧﺪ
ﺑﺮ ﭘﯿﮑﺮ ﺧﻮﻧﯿﻦ ﻣﺎ، ﺍﺷﮑﯽ ﺑﯿفشاﻥ ﻭ ﺑﺮﻭ ..

[ᴀᴡᴀʏᴀᴜʀᴏʀᴀ]

ورود یه مسافره
این روزا هیچ مسافری
برنمیگرده به خونه
چشای خسته تا ابد
به در بسته میمونه

[Medusa]

هرگز آن دل بنَمیرد که تو جانش باشی
نیک‌بخت آن‌که تو در هر دو جهانش باشی

[Ɗєя_Mσηɗ]

يادم آمد كه روزي در اين راه
ناشكيبا مرا در پي خويش
ميكشيدي ..

[Medusa]

یک روز به شیدایی در زلفِ تو آویزم
زآن دو لبِ شیرینت، صد شور برانگیزم ..

[Ɗєя_Mσηɗ]

ماهم که هاله ای به رخ از دود آهش است
دائم گرفته چون دل من روی ماهش است

[Medusa]

تنها دلِ من است گرفتار در غمان؟
یا خود در این زمانه دلِ شادمان کم است؟