مُـشـاعِـرِه نُـسـخِـه [ 3 ]

[Medusa]

مرا با توست پیمانی، تو با من کرده‌ای عهدی
شکستی عهد یا هستی بر آن پیمان؟ نمی‌دانم ..

[ρσєѕɪ]

من موی خویش را نه از آن می کنم سیاه
تا باز نوجوان شوم و نو کنم گناه
چون جامه به وقت مصیبت سیه کنند
من موی ز مصیبت پیری کنم سیاه

[[ SouL ]]

هر گوشه یکی شمع و دو سه پروانه است
اما نه چو شمع که پروانه‌ی ما است ..

[ρυяρℓє_ѕку]

تا نیابم آنچه در مغز من است
یک زمانی سر نخارم روز و شب

تا که عشقت مطربی آغاز کرد
گاه چنگم، گاه تارم روز و شب

[[ SouL ]]

بـا هـــر چـــه دلم قـــرار گیـــرد بــی تـــو
آتش بــه مـــن انـــدر زن و آنـــم بستـان…

[Medusa]

نگفتمت که چو مرغان به سوی دام مرو
بیا که قدرت پرواز و پر و پات منم ..

[ρυяρℓє_ѕку]

می ترسیدم که گم شوم در ره تو
اکنون نشوم گم که نشانم کردی

[[ SouL ]]

من محو خدایم و خدا آن منست
هر سوش مجوئید که در جان منست

[Medusa]

یک روز به شیدایی در زلفِ تو آویزم
زآن دو لبِ شیرینت، صد شور برانگیزم ..

[ρυяρℓє_ѕку]

من غلام قمرم، غیر قمر هیچ مگو
پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو