13-03-2020، 15:15
این داستان :
فرار از کرونا
روزی روزگاری سه نفر بودن میخواستن از کرونا فرار کنن @"|HEllen|"
@s҉a҉d҉r҉a҉ w҉i҉n҉n҉e҉r҉ و @ارزوخواجه
آرزو پیشنهاد برداشتن آب و غذا داد و هلن و صدرا هم قبول کردن و از دیجی کالا ۳ دست لباس مخصوص محافظ کرونا خریدن هلن و آرزو رفتن کیک و شیر کاکائو و ... رو بخرن صدرا هم رفت ۳ تا بلیط قبرس تهیه کنه....
بعد از یک روز سخت که همه چی رو تهیه کردن رفتن تو خونه ای که اجاره کرده بودن خوابیدن صدرا با گوشی داشت وضعیت قبرس رو چک میکرد که دید قبرس کرونا نداره....
آرزو و هلن داشتن شبکه خبر رو میدیدن که....
خبرنگار شبکه خبر:«طبق قانون وضع شده خروج از شهر ها محکومیت حبس تا آخر عمر را دارد»
بعد دور هم تصمیم گرفتن صبح کله سحر بزنن از شهر بیرون....
بعد هلن به رفیقش که میخواست فرار کنه و پولدار بود زنگ زد که یه هواپیما اجاره کنه...
دوستش قبول کرد و اونم میخواست باهاشون بره قبرس تا کرونا نگیره....
بعد یه ساعت دوستش زنگ زد گفت ساعت ۵ صبح تو آدرسی که بهتون پیامک زدم باشید......
اونا سر صبح از خواب بلد شدن وسایلشونو جمع کردن و میخواستن برن که همکاران فتا! اونا رو دستگیر کردن....
مثل اینکه خط هلن رو کنترل کردن......
اونا رفت زندان و به حبس تا اخر عمر محکوم شدن اما.....
اما آرزو یه مواد منفجره از جیبش در آورد و پرت کردن سمت دیوار سلول....
دیوار سلول ترکید و اونا فرار کردن و زمانی که سوار ماشین پلیسا شدن یه گوشی دیدن داخل ماشین هلن گوشی رو ورداشت صدرا راننده بود و اونجا یه کلت هم بود آرزو کلت رو برداشت سمت ماشین پلیسا شلیک میکرد ساعت ۵:۱۰ بود هلن سریع زنگ زد به دوستش
دوستش: چرا دیر کردید؟
هلن: ما رو دستگیر کرده بودن
دوستش: سریع بجنبین هواپیما داره حرکت میکنه!
اونا زمانی که هواپیما داشت درش بسته میشد به هواپیما رسیدن و برای مدتی به قبرس سفر کردن....
ادامه دارد.....
فرار از کرونا
روزی روزگاری سه نفر بودن میخواستن از کرونا فرار کنن @"|HEllen|"
@s҉a҉d҉r҉a҉ w҉i҉n҉n҉e҉r҉ و @ارزوخواجه
آرزو پیشنهاد برداشتن آب و غذا داد و هلن و صدرا هم قبول کردن و از دیجی کالا ۳ دست لباس مخصوص محافظ کرونا خریدن هلن و آرزو رفتن کیک و شیر کاکائو و ... رو بخرن صدرا هم رفت ۳ تا بلیط قبرس تهیه کنه....
بعد از یک روز سخت که همه چی رو تهیه کردن رفتن تو خونه ای که اجاره کرده بودن خوابیدن صدرا با گوشی داشت وضعیت قبرس رو چک میکرد که دید قبرس کرونا نداره....
آرزو و هلن داشتن شبکه خبر رو میدیدن که....
خبرنگار شبکه خبر:«طبق قانون وضع شده خروج از شهر ها محکومیت حبس تا آخر عمر را دارد»
بعد دور هم تصمیم گرفتن صبح کله سحر بزنن از شهر بیرون....
بعد هلن به رفیقش که میخواست فرار کنه و پولدار بود زنگ زد که یه هواپیما اجاره کنه...
دوستش قبول کرد و اونم میخواست باهاشون بره قبرس تا کرونا نگیره....
بعد یه ساعت دوستش زنگ زد گفت ساعت ۵ صبح تو آدرسی که بهتون پیامک زدم باشید......
اونا سر صبح از خواب بلد شدن وسایلشونو جمع کردن و میخواستن برن که همکاران فتا! اونا رو دستگیر کردن....
مثل اینکه خط هلن رو کنترل کردن......
اونا رفت زندان و به حبس تا اخر عمر محکوم شدن اما.....
اما آرزو یه مواد منفجره از جیبش در آورد و پرت کردن سمت دیوار سلول....
دیوار سلول ترکید و اونا فرار کردن و زمانی که سوار ماشین پلیسا شدن یه گوشی دیدن داخل ماشین هلن گوشی رو ورداشت صدرا راننده بود و اونجا یه کلت هم بود آرزو کلت رو برداشت سمت ماشین پلیسا شلیک میکرد ساعت ۵:۱۰ بود هلن سریع زنگ زد به دوستش
دوستش: چرا دیر کردید؟
هلن: ما رو دستگیر کرده بودن
دوستش: سریع بجنبین هواپیما داره حرکت میکنه!
اونا زمانی که هواپیما داشت درش بسته میشد به هواپیما رسیدن و برای مدتی به قبرس سفر کردن....
ادامه دارد.....