03-07-2019، 19:34
سلام چطوری مثل تو برای اکانتم ستاره جمع کنم
|
دنیای تاریک من | my dark world [ عجیب و ترسناک ] |
|||||||||||||||||||||||
03-07-2019، 19:34
سلام چطوری مثل تو برای اکانتم ستاره جمع کنم
03-07-2019، 20:59
واقعا جواب میده؟
03-07-2019، 21:30
منکه باورم نمیشه
04-07-2019، 10:05
زنگ تفریح ([[=Empty)
در سال 1954 خواننده ای به نام جانی ایس، در حالی که هنگام شوخی با دوستانش یک اسلحه را روی سرش گذاشته بود، تصادفا خود را کشت! آخرین جملات او این بود:"نگران نباشید، اسلحه پر نیست، ببینید!"
04-07-2019، 11:13
(آخرین ویرایش در این ارسال: 04-07-2019، 11:23، توسط ♱ ᴠɪᴄᴛᴏʀ ♱.)
کلاس درس آشکار حقایق! (مرموز ترین کتاب جهان)
کتاب نکرونومیکون رستاخیز مردگان و یا کتاب دیوانه کننده القابی است که روی این کتاب نهاده اند. نام دیگرش اما الضعیف است. نویسنده اصلی این کتاب فردی بدوی اهل شام به نام عبدل ال حضرت در سال ۶۹۹ نوشته شده است.بعد از آنکه کتاب توسط ال حضرت به پایان رسید. بدن تکه تکه شده اش پیدا شد. دلیل و نحوه قتل نامعلوم بود. کتاب اصلی (نمونه دیگری از این کتاب توسط اچ پی لاو کرفت نوشته و در ژانر وحشت روانه بازار شد) شامل ۷ جلد است. و در ارتباط با آینده بشریت پیشگویی هایی در آن گنجانده شده است. بنا به ادعایی تعدادی از پیشگویی های نوستر آداموس برگرفته از این کتاب است. مدرکی از سال ۱۴۸۷ توسط راهب وارمیوس (olaus wormius) بر جای مانده است. او طبق این نوشته به کتاب بسیار خطرناکی اشاره میکند. این کتاب مرموز خواننده را به شدت تحت تاثیر خود قرار می دهد. وارمیوس در یکی دیگر از نوشته هایش می گوید: وقتی ترجمه کتاب به دستم رسید. مقداری از آن را مطالعه کردم و بلافاصله آنرا در آتش سوزاندم. چون حقایقی در آن فاش میشود که هنوز هیچکس برایش آماده نیست. به زمان بسیار زیادی برای درکش محتاجیم!اما ترجمه ای که راهب واریوس ادعا میکرد در آتش سوزانده است. سال ۱۵۸۶ در پراگ یکبار دیگر پیدا شد. اما در دستان فردی که همه او را به عنوان جادوگر میشناختند. دکتر جان دی و دستیارش ادوارد کلی، بنا به شایعه ها این دو بعد از پیدا کردن این کتاب سعی در زنده کردن مردگان! کردند. کتاب سپس بوسیله فردی کلکسیونر به نام الیاس اشمول به کتابخانه بودلین آکسفورد هدیه داده شد. از این کتاب دو نسخه دیگر در کتابخانه های موزه بریتانیا و واتیکان موجود است. نسخه کتاب نکرونومیکون کتابخانه بودلین در سال ۱۹۳۴ ناپدید شد. گفته میشود هیتلر به علت علاقه زیادش به متافیزیک به نحوی این کتاب را بدست آورد و بعد از آن دیگر ردی از آن نسخه در دست نیست.نسخه موجود در موزه بریتانیا در سال ۱۹۴۰ از فهرست خارج و به انبار منتقل شد. سپس همراه جواهرات سلطنتی خانواده پادشاهی در گالر قلعه حفاظت شده قرار گرفت. آنچه این کتاب را خطر ناک جلوه میدهد. تنها بخش دیوانه کننده آن یعنی بخش صدمات فیزیکیش نیست. بلکه حقایق نوشته شده در کتاب آنقدر بی پرده و بی رحمانه است. که باعث فرو ریختن تمامی باورها و ذهنیت فرد در ارتباط با زندگی میشود. و تنها برای انسانی که کتاب را مطالعه میکند. تاریکی و یک هیچ بزرگ به ارمغان می آورد. یعنی اگر فرد از خواندن این کتاب به مرز جنون نرسد. مجبور است در بی هدفی و تاریکی مطلق زندگی کند. +
20 صفحه از این کتاب ترجمه شده که من مطالعه کردم و درباره ی روح های زمین است ساده تر میگم هر چیزی تو این زمین روح مخصوص به خودشو داره و تو این کتاب نوشته که چجوری میشه اون روحا به ما کمک کنن یه جور طلسمه!
04-07-2019، 11:24
الان این کتابو از کجا پیدا کردی؟منم می خوام بخونم
04-07-2019، 11:28
(04-07-2019، 11:24)رها جوووون.لپتاپ نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. همونطور ک گفتم فقد 20 صفحه ای ازش ترجمه شدع علاقه داری میتونی از دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. اینجا بخونیش
04-07-2019، 11:28
(03-07-2019، 14:09)♱ ᴠɪᴄᴛᴏʀ ♱ نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.اگه خونه سوخته اون چجوری زنده مونده و به خونه دیگه ای رفته؟ البته اینو شک دارم، ممکنه تو اتش سوزی زنده مونده باشه
04-07-2019، 11:43
(آخرین ویرایش در این ارسال: 04-07-2019، 12:03، توسط ♱ ᴠɪᴄᴛᴏʀ ♱.)
کلاس درس تفکر (معما)
جواب معما قبلی:
طرف یکی و اتفاقی کشته بوده برای همین
آشغالارو جمع میکرده تا کسی متوجه بوی جسد نشه بعدم خونه
سوخت و از شر جسد خلاص شد ...
معما جدید:
دختر سوار آسانسور شد و دکمه ی طبقه چهاردهم
را فشار داد.
درست وقتی در آسانسور داشت بسته میشد، یه پسر خوشتیپ
داخل آسانسور شد. پسر ب دختر گفت:«سلام.» و دختر از خجالت
سرخ شد، پسر دکمه طبقه سیزدهم را فشار داد.
وقتی آسانسور ب طبقه ی سیزدهم رسید، دختر گفت:«بازم میبینمت؟»
پسر جواب داد:«اوهوم... دوباره میبینمت...»
پسر دست هاش رو تو جیبش کرد و وقتی در آسانسور در حال بسته
شدن بود یک دستش را بیرون آورد و لبخند زنان برای دختر دست تکون
داد؛ چشمای دختر از وحشت گشاد شده بود ...
فقط بگید دختر چرا ترسید؟
وجدانا این یکی خیلی ترسناکه :/
(04-07-2019، 11:43)ᴠɪᴄᴛᴏʀ ♱ نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. احتمالا روی دستش نوشته بود میکشمت یا مثلا من اخرین شخصی هستم که خواهی دید!؟بعد میره طبقه بالا برای کشتن دختر چون گفته بود دوباره میبینمت.
| |||||||||||||||||||||||
|
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه) | |||||||
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید | ||
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید | ||
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
|
یا |
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.
|