28-10-2018، 22:43
کسی از آینده خبر ندارد. اما اگر تاریخ چراغ راه ماست، همین هنرمندان، موسیقیدانان و مخترعین هستند که باید آفرینشهایی تازه به جهان عرضه کنند و به تنوع اندیشهها یاری برسانند. خالی از لطف نیست که در زمینه داستانهای علمی از آینده بشر، نگاهی به هنر شعر حماسی ویرژیل بیندازیم. او حرفهایی زیادی در اینباره برای گفتن دارد که اگر شما آفریننده آثار هنری یا خلاقه هستید، نباید راکد و بیحرکت در حاشیه رودخانه آکرون بنشینید چرا که در این صورت تنها ناتوانایی و سستی در انتظار شما خواهد بود. آکرون نام رودخانه ای بود که در اساطیر یونان باستان، جایگاه خدایان زیرزمینی به شمار میرفت و نوعی جهنم در دنیای اساطیر یونانی میتوانست نام بگیرد.
ویژیل با اشاره به این رودخانه اساطیری در یکی از عبارتهای اثر معروفش انئید از زبان الهه جونو میگوید:
ترجمه آن میشود: «اگر نتوانم سمت و سوی اراده نیرویهای برین را تغییر دهم، پس به سوی رودخانه آکرون راهی خواهم شد.» این ترجمه ای است تحتاللفظی. معمولا این عبارت این طور ترجمه میشود که «اگر نتوانم سمت و سوی خواست و اراده آسمانی (خدا) را تغییر دهم، پس به سوی جهان زیرین (دوزخ) راهی خواهم شد.» میشود آن را این گونه ترجمه کرد که «گر نگردد عرش اعلی بر مراد/ راه دوزخ پیش گیرم، باک نیست» جان درایدن این عبارت را اینگونه ترجمه میکند که «اگر برجیس و آسمان را تنها قصد انکار میل من باشد، جهنم می شود جبران ِ نیروهای برجیس و عرش اعلی را»
زیگموند فروید این عبارت را در آغاز کتاب تفسیر رویاها به کار میگیرد. او تفسیری از این افسانه یونان باستان پیشنهاد میدهد که در آن رودخانه زیرزمینی آکرون (جهنم) شبیه اندیشه او درباره ذهن ناخودآگاه است که ممکن است از لایههای زیرین سر بلند کرده، و رویاهای آدمی را در خویش غرق گرداند.
این اندیشه کاملا بر عکس آن جهنمی است در ادیان ابراهیمی فرد را دچار مجارات ابدی میکند. در اینجا جهان زیرزمینی تازهای را مشاهد میکنیم که جایگاهی است برای نیروی خلاقه انسان و مکانی که رویاهای آدمی از آن سر بر میآورد. فروید این عبارت لاتین را با یکی از معروفترین جملات خود تکمیل میکند که «تفسیر رویاها مسیری است شاهوار به سوی شناخت فعالیتهای ناخودآگاه ذهن.» فهم اندیشهها و اسطورههای باستان و سرچشمه خلاقیت از دلایلی است که توجه ما را به نقل قول ویرژیل معطوف میکند. اینکه چطور میشود که چیزی عجیب، در-هم و عمیقا ژرف با خلاقیت هنری، به مثابه نیرویی در طبیعت همپا شود.
شاید ذهن و خلافیت همان چیزی نباشد که فروید میگفت. این نکته را که رویاها ضرورتا حایز معنا میباشند، نمیتوان مطلقا پذیرفت. اینطور میشود استدلال کرد که آنها به همان اندازه میتوانند بامعنا باشند که انواع دیگری از اندیشهها. و هر حقیقتی که ادعای میشود در رویا شکل گرفته است، مانند هر اندیشه دیگری باید مورد بررسی و تحقیق قرار بگیرد. بخشی از آنچه یک اثر هنری را اینچنین شگفتانگیز میسازد، ویراستها، اصلاحات و پرداختهایی است گه کاملا آگاهانه صورت میگیرد. از همین رو نمیتوان کاملا موافق اندیشه فروید در باب تحلیل و تفسیر یک اثر هنری با پبشفرضی کاملا ناخودآگاهانه بود. البته اندیشههای او حایز اهمیتی تاریخی است که دانشمندان و هنرمندان را تحت تاثیر قرار داده است، اما با نظر به دانش اعصاب امروز، توضیحات او آنچنان که باید درخور به نظر نمیرسند. نکته ارزشمندی که فروید به ما انتقال میدهد این است که ممکن است در ذهن چیزهایی بیش از آنچه از ظاهر آن بر میآید در جریان باشد؛ و به راستی نیز چیزهای دیگری وجود دارد؛ چیزهایی که به نظر پیچیدهتری از آن چیزی است که او توانسته باشد با ابزارهای روزگار خود به آن دست یافته باشد. ما امروز میدانیم که در ذهن فرایندهایی مرکب در آن واحد در جریان است که به پویایی و اصلاح یکدیگر میپردازند و در گروههایی از حلقههای بازخوردی به طور سازوار یا ناسازوار قرار گرفتهاند؛ شبکهایی درهمپیچیده در سطحی بیوشیمیایی، ریز و عمیق. در این حالت که تمام بخشهای مغز در آن واحد در حال فعالیت هستند، مغز مانند معابد خدایان میشود که در تمام فرهنگهای باستانی نمونههایی از آن وجود داشته. مانند پانتئون در رُم یا معبد آناهیتا در ایران که خدایان قوم در آن جای گرفته بودند.
نکته دیگری که معمولا در ترجمه این نقلقول از ویرژیل نادیده انگاشته میشود، زمینهای است که ویژیل در آن به بیان این عبارت میپردازد. در حماسه انئید الهه جونو خشمگین، جسور و شکستخورده، میگوید : راه دوزخ پیش گیرم، باک نیست... او با بیان این جمله از حق خویش برای عمل کردن مطابق با خوشایند و میلش و بیزاری از بشر به شیوه خویش، دفاع میکند؛ حال خدایان خواه راضی باشند به این کار، خواه نباشند. اگر آنها به این کار راضی نباشند، او قید آنها را خواهد زد و به سوی رودخانه باستانی آکرون که در جهان زیرزمینی (دوزخ) قرار گرفته، راهی خواهد شد. این سخنان او نمایانگر لحظاتی ست از یک شورش و طغیان عظیم. او بیکار نمی نشیند نگاه کند که دیگران هیچ کاری نمیکنند. البته در اینجای داستان او اعتراف میکند که به پیروزیاش امیدی نیست اما در هر حال دست به تقلا و کوشش میزند. (این شبیه حالتی که یک هنرمند یا مخترع از سوی گروههای زیادی مورد رد و انکار قرار گیرد اما او آنقدر بر شیوه خویش پایداری ورزد که در نهایت مورد پذیرش قرا بگیرد. حماسه زندگی هر فرد که در مقابل خدایان عصر (افکار غالب) دست به تقلا و کوشش میزند.
در اینجا به بخش کهنتر این افسانه یونانی بر میخوریم. انسان سستعنصر تنها در حاشیه رودخانه آکرون مینشیند و هرگز قایق خود را در امتداد رودخانه به سوی زندگیای دیگر حرکت نمیدهد. آنها در حالی که سر جای خود در رکودی بیپایان نشستهاند، از زندگی نمیتوانند چیزی بفهمند. آنها از چیزی حمایت نمی کنند یا در برابر چیزی آماده رزم نمیشوند. آنها قایق خود را در امتداد رودخانه به حرکت در نمیآورند، شیوه جدید خلق نمیکنند و در پی راه هایی تازه نیستند. این مهمترین بخش قضیه است؛ انگیزهای برای پویایی، دل به دریا زدن، تمرکز و پایداری بر آنچه که فکر میکنید درست است و مهم، حتی اگر شده به قیمت بدبختی و ادبار. در هنگام انجام عمل خلاقه، خویش را بی توجه به خوشایند هر گونه مقام عالی رتبه انجام میدهید. کسی برای هنرمند بودن یا نوشتن یا آفریدن یا اندیشیدن نیاز به اجازه هیچ کسی ندارد. در کنار سایرین، این هنرمندان، مخترعین و آفرینشگران هستند که مانند جونوی ساختارشکن و فضول، هر چه عشقشان میکشد انجام میدهند...
ویژیل با اشاره به این رودخانه اساطیری در یکی از عبارتهای اثر معروفش انئید از زبان الهه جونو میگوید:
Flectere si nequeo superos, Acheronta movebo.
__ Virgil, Aeneid, book VII. 312
ترجمه آن میشود: «اگر نتوانم سمت و سوی اراده نیرویهای برین را تغییر دهم، پس به سوی رودخانه آکرون راهی خواهم شد.» این ترجمه ای است تحتاللفظی. معمولا این عبارت این طور ترجمه میشود که «اگر نتوانم سمت و سوی خواست و اراده آسمانی (خدا) را تغییر دهم، پس به سوی جهان زیرین (دوزخ) راهی خواهم شد.» میشود آن را این گونه ترجمه کرد که «گر نگردد عرش اعلی بر مراد/ راه دوزخ پیش گیرم، باک نیست» جان درایدن این عبارت را اینگونه ترجمه میکند که «اگر برجیس و آسمان را تنها قصد انکار میل من باشد، جهنم می شود جبران ِ نیروهای برجیس و عرش اعلی را»
زیگموند فروید این عبارت را در آغاز کتاب تفسیر رویاها به کار میگیرد. او تفسیری از این افسانه یونان باستان پیشنهاد میدهد که در آن رودخانه زیرزمینی آکرون (جهنم) شبیه اندیشه او درباره ذهن ناخودآگاه است که ممکن است از لایههای زیرین سر بلند کرده، و رویاهای آدمی را در خویش غرق گرداند.
این اندیشه کاملا بر عکس آن جهنمی است در ادیان ابراهیمی فرد را دچار مجارات ابدی میکند. در اینجا جهان زیرزمینی تازهای را مشاهد میکنیم که جایگاهی است برای نیروی خلاقه انسان و مکانی که رویاهای آدمی از آن سر بر میآورد. فروید این عبارت لاتین را با یکی از معروفترین جملات خود تکمیل میکند که «تفسیر رویاها مسیری است شاهوار به سوی شناخت فعالیتهای ناخودآگاه ذهن.» فهم اندیشهها و اسطورههای باستان و سرچشمه خلاقیت از دلایلی است که توجه ما را به نقل قول ویرژیل معطوف میکند. اینکه چطور میشود که چیزی عجیب، در-هم و عمیقا ژرف با خلاقیت هنری، به مثابه نیرویی در طبیعت همپا شود.
شاید ذهن و خلافیت همان چیزی نباشد که فروید میگفت. این نکته را که رویاها ضرورتا حایز معنا میباشند، نمیتوان مطلقا پذیرفت. اینطور میشود استدلال کرد که آنها به همان اندازه میتوانند بامعنا باشند که انواع دیگری از اندیشهها. و هر حقیقتی که ادعای میشود در رویا شکل گرفته است، مانند هر اندیشه دیگری باید مورد بررسی و تحقیق قرار بگیرد. بخشی از آنچه یک اثر هنری را اینچنین شگفتانگیز میسازد، ویراستها، اصلاحات و پرداختهایی است گه کاملا آگاهانه صورت میگیرد. از همین رو نمیتوان کاملا موافق اندیشه فروید در باب تحلیل و تفسیر یک اثر هنری با پبشفرضی کاملا ناخودآگاهانه بود. البته اندیشههای او حایز اهمیتی تاریخی است که دانشمندان و هنرمندان را تحت تاثیر قرار داده است، اما با نظر به دانش اعصاب امروز، توضیحات او آنچنان که باید درخور به نظر نمیرسند. نکته ارزشمندی که فروید به ما انتقال میدهد این است که ممکن است در ذهن چیزهایی بیش از آنچه از ظاهر آن بر میآید در جریان باشد؛ و به راستی نیز چیزهای دیگری وجود دارد؛ چیزهایی که به نظر پیچیدهتری از آن چیزی است که او توانسته باشد با ابزارهای روزگار خود به آن دست یافته باشد. ما امروز میدانیم که در ذهن فرایندهایی مرکب در آن واحد در جریان است که به پویایی و اصلاح یکدیگر میپردازند و در گروههایی از حلقههای بازخوردی به طور سازوار یا ناسازوار قرار گرفتهاند؛ شبکهایی درهمپیچیده در سطحی بیوشیمیایی، ریز و عمیق. در این حالت که تمام بخشهای مغز در آن واحد در حال فعالیت هستند، مغز مانند معابد خدایان میشود که در تمام فرهنگهای باستانی نمونههایی از آن وجود داشته. مانند پانتئون در رُم یا معبد آناهیتا در ایران که خدایان قوم در آن جای گرفته بودند.
نکته دیگری که معمولا در ترجمه این نقلقول از ویرژیل نادیده انگاشته میشود، زمینهای است که ویژیل در آن به بیان این عبارت میپردازد. در حماسه انئید الهه جونو خشمگین، جسور و شکستخورده، میگوید : راه دوزخ پیش گیرم، باک نیست... او با بیان این جمله از حق خویش برای عمل کردن مطابق با خوشایند و میلش و بیزاری از بشر به شیوه خویش، دفاع میکند؛ حال خدایان خواه راضی باشند به این کار، خواه نباشند. اگر آنها به این کار راضی نباشند، او قید آنها را خواهد زد و به سوی رودخانه باستانی آکرون که در جهان زیرزمینی (دوزخ) قرار گرفته، راهی خواهد شد. این سخنان او نمایانگر لحظاتی ست از یک شورش و طغیان عظیم. او بیکار نمی نشیند نگاه کند که دیگران هیچ کاری نمیکنند. البته در اینجای داستان او اعتراف میکند که به پیروزیاش امیدی نیست اما در هر حال دست به تقلا و کوشش میزند. (این شبیه حالتی که یک هنرمند یا مخترع از سوی گروههای زیادی مورد رد و انکار قرار گیرد اما او آنقدر بر شیوه خویش پایداری ورزد که در نهایت مورد پذیرش قرا بگیرد. حماسه زندگی هر فرد که در مقابل خدایان عصر (افکار غالب) دست به تقلا و کوشش میزند.
در اینجا به بخش کهنتر این افسانه یونانی بر میخوریم. انسان سستعنصر تنها در حاشیه رودخانه آکرون مینشیند و هرگز قایق خود را در امتداد رودخانه به سوی زندگیای دیگر حرکت نمیدهد. آنها در حالی که سر جای خود در رکودی بیپایان نشستهاند، از زندگی نمیتوانند چیزی بفهمند. آنها از چیزی حمایت نمی کنند یا در برابر چیزی آماده رزم نمیشوند. آنها قایق خود را در امتداد رودخانه به حرکت در نمیآورند، شیوه جدید خلق نمیکنند و در پی راه هایی تازه نیستند. این مهمترین بخش قضیه است؛ انگیزهای برای پویایی، دل به دریا زدن، تمرکز و پایداری بر آنچه که فکر میکنید درست است و مهم، حتی اگر شده به قیمت بدبختی و ادبار. در هنگام انجام عمل خلاقه، خویش را بی توجه به خوشایند هر گونه مقام عالی رتبه انجام میدهید. کسی برای هنرمند بودن یا نوشتن یا آفریدن یا اندیشیدن نیاز به اجازه هیچ کسی ندارد. در کنار سایرین، این هنرمندان، مخترعین و آفرینشگران هستند که مانند جونوی ساختارشکن و فضول، هر چه عشقشان میکشد انجام میدهند...