بغض قلم ❥ ..

[†ᴾᴼᴵˢᴼᴺ†]

در خیالات خودم در بارانی ک نیست میرسم با تو ب خانه از خیابانی ک نیست

مینشینی روبرویم خستگی درمیکنی چایی میریزم برایت توی فنجانی ک نیست (:

_مخاطب خاص

[ⓩⓐⓗⓡⓐ]

"امشب؛
تمام حوصله ام را
جمع کرده ام"
به تکرار نام تو...

"دل تنگم"
که صدایت کنم
و تو بگویی :

"جان دلم"

[Đęąđ.ğïřł]

سرد است
و بادها خطوط مرا قطع می‌کنند

آیا در این دیار کسی هست که هنوز
از آشنا شدن
با چهرهء فناشدهء خویش
وحشت نداشته باشد؟

#فروغ_فرخزاد

[امیر‌حسین]

[ ‏واسه خاطر هر کی به زور پلکامونو باز نگه داشتیم و ده بار گوشی از دستمون پرت شد تو صورتمون خودش تا یه خمیازه کشید گفت شب بخیر... ]

[Đęąđ.ğïřł]

چترت را کنار ایستگاهی
در مه فراموش کن
خیس و خسته به خانه بیا
نمی‌خواهم شاعر باشی
باران باش
همین برای هفت پشت
روییدن گل کافی‌ست...

# سیدعلی_صالحی

[Đęąđ.ğïřł]

ای ظریف ترین درد !
که بر سمت چپ سینه ام نشسته ای
اینچنین بی تفاوت نباش ...
چیزی که اینجا می سوزد ،
فانوس نیست
قلب من ست ...

تورگوت اویار

[ƁяιƖƖιαηт]

کاش میشدسرنوشت راباشرط برگشتن نوشت!!

[†ᴾᴼᴵˢᴼᴺ†]

وای باران باران شیشه پنجره را شست
از دل من اما چه کسی نقش تو راخواهد شست .

ای عزیز من بی تو چه سخت است که من جز کلمات چاره دیگری نداشته باشم .
با تو من همه رنگ های این سرززمین را آشنا میبینم.
با تو کوه ها حامیان وفادار خاندان منند

{ با تو من بهار می رویم }


_حمید مصدق و دکتر علی شریعتی

[gamzade]

زندانبان سرنوشت زندانيان را از سر مينوشت
به من که رسيد جوهر تموم شد با تيکه زغالي نوشت اسيره سرنوشت....

[ƁяιƖƖιαηт]

درزندگی به دنبال کسی بودم که بتوانم بااوزندگی کنم
اماکسی رایافتم که بی اونمیتوانم زندگی کنم(A)