- گفتگو آزاد نسخه 327

[م‍حمّد]

من بچه درس خونیم بابا رد چیه!!
کم ترین نمرم نوزده بود تو کل دوران(البته نمره قرآنم)
یبار تو ریاضی ده گرفتم

افرین افرین بهش جایزه بدین    

خواهش میکنم شرمنده نکنید!!

[Đęąđ.ğïřł]

عجیبه واقعا.____.

[sama00]

چی عجیبه؟

[Đęąđ.ğïřł]

همه چی.___.

[sama00]

چیشد که به این نتیجه رسیدی؟

[Đęąđ.ğïřł]

خیلی وقته به این نتیجه رسیدم الان اعلام کردم.____.

[1987rania]

من بچه درس خونیم بابا رد چیه!!
کم ترین نمرم نوزده بود تو کل دوران(البته نمره قرآنم)
یبار تو ریاضی ده گرفتم

افرین افرین بهش جایزه بدین    

خواهش میکنم شرمنده نکنید!!

باش جایزه رو میدیم به یکی دیگه تا شرمندتون نکنیم

[Actinium]

من این را به بعضی دوستان نزدیکم هم گفته ام  که روزی خودکشی می کنم. البته خودکشی من ناشی از یأس و ناراحتی و این جور گاف های فلسفی نیست. بلکه نوعی پایان کار انتخابی است؛ وقتی آدم آردش را بیخته و الکش را آویخته و فکر می کند دیگر چیزی در دنیا نیست که بخواهد بخاطرش نفس یکشد و رنج و زحمت حیات را متحمل بشود. با همان خشنودی و رضایتی که آدم آخر شب لامپ اتاقش را پس از یک روز خسته کننده خاموش می کند و به رخت خواب می رود؛ با همان سکون و آرامش خیال؛ به همان سهولتِ چکاندنِ یک کلید...

[Mr. Potato Head]

من این را به بعضی دوستان نزدیکم هم گفته ام  که روزی خودکشی می کنم. البته خودکشی من ناشی از یأس و ناراحتی و این جور گاف های فلسفی نیست. بلکه نوعی پایان کار انتخابی است؛ وقتی آدم آردش را بیخته و الکش را آویخته و فکر می کند دیگر چیزی در دنیا نیست که بخواهد بخاطرش نفس یکشد و رنج و زحمت حیات را متحمل بشود. با همان خشنودی و رضایتی که آدم آخر شب لامپ اتاقش را پس از یک روز خسته کننده خاموش می کند و به رخت خواب می رود؛ با همان سکون و آرامش خیال؛ به همان سهولتِ چکاندنِ یک کلید...

دوستان نزدیکت چه گفتند ؟

[ÆMÆշЇÑζ]

من این را به بعضی دوستان نزدیکم هم گفته ام  که روزی خودکشی می کنم. البته خودکشی من ناشی از یأس و ناراحتی و این جور گاف های فلسفی نیست. بلکه نوعی پایان کار انتخابی است؛ وقتی آدم آردش را بیخته و الکش را آویخته و فکر می کند دیگر چیزی در دنیا نیست که بخواهد بخاطرش نفس یکشد و رنج و زحمت حیات را متحمل بشود. با همان خشنودی و رضایتی که آدم آخر شب لامپ اتاقش را پس از یک روز خسته کننده خاموش می کند و به رخت خواب می رود؛ با همان سکون و آرامش خیال؛ به همان سهولتِ چکاندنِ یک کلید...

تو نباشی کی فن سلنا باشه