امتیاز موضوع:
  • 9 رأی - میانگین امتیازات: 4.56
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بغض قلم ❥ ..

آهنگ اونجاش لذت بخشه که تورو یادم میاره❤ (:
بغض قلم ❥ .. 128
 سپاس شده توسط ⓩⓐⓗⓡⓐ ، sama00
آگهی
یاد دارم در شبی که احتراق ساج‌ها در پهنه جنگل، خلدستانی یگانه را در سرزمین ما به باد می‌سپرد، پیرمردی زار و نحیف بادستانی استخوانی و مترعش گوشه‌ای سنگر بنا می‌کرد تا از قهر هرم تابستانی این آتش در میانۀ آن سکنا گزیند و ننگ فرار در برابر قهر طبیعت را که در تبار او چیزی کم از سر کشیدن جام هلاهل نداشت، به جان نخرد. او در این کار خود صاحب دعوت بود و و هر رهگذر هراسانی را به میعاد خویش در سنگر فرا می‌خواند.


28 مهر 1393


پ.ن: الان دارم فکر می کنم اون روز ایده برای این پیرمرده چی بوده؟ میخواسته با بیل جنگل رو خاموش کنه؟
و آنقدر حافظه ی شب هایم
از نبودنت پُر است
که با هیچ خیالی بخیر نمیشود...!
Graphics
بغض قلم ❥ .. 128
 سپاس شده توسط sama00
برای دیدن چشمانت

برای لمس دستانت

برای با تو بودن

تا قیامت صبر خواهم کرد....

فرقی نمی کند امروز باشد یا در فرداها

یقین در من موج می زند که روزی با تو خواهم بود…
وقتی دلتنگم بشقاب ها را نمی شکنم
شیشه ها را نمی شکنم
غــرورم را نمی شکنم
دلت را نمی شکنم
در این دلتنگی ها زورم به تنها چیزی که میرسد ،
این بغض لعنتی است …
 سپاس شده توسط ❤nila❤
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
http://dl.akskhor.ir/uploads1/بارگیری_7ef20.jpg

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
http://dl.akskhor.ir/uploads1/images_61603.jpg

درسته دنیا هنوز خوشگلی های خودشو داره ولی...
بعد این همه سال، هنوز حق حسادت دارم...

#خان داداش Heart
وقتی دلتنگم بشقاب ها را نمی شکنم
شیشه ها را نمی شکنم
غــرورم را نمی شکنم
دلت را نمی شکنم
در این دلتنگی ها زورم به تنها چیزی که میرسد ،
این بغض لعنتی است …
 سپاس شده توسط ⓩⓐⓗⓡⓐ ، Faust
ماییم و خیالِ یار و این گـوشه ے دل (:
 سپاس شده توسط ❤nila❤ ، Faust ، sama00
دیـگـــر نه اشـکـــهایــم را خــواهـی دیــد

نه التـــمـاس هـــایم را

و نه احســـاســاتِ ایــن دلِ لـعـنـتـی را…

به جـــایِ آن احســـاسی که کُـــشـتـی

درخـتـی از غــــرور کـاشـتم…
Graphics
بغض قلم ❥ .. 128
 سپاس شده توسط Actinium ، royayebarfi ، sama00
«‎باغی؟! ‏‎به همه می‌بخشی و همه رو می‌بخشی.
‏‎میچیننت؟! با شاخ با برگت با باغت!
‏‎تن‌هایی ریشه‌هاتو برمی‌داری می‌ذاری رو کولت
‏‎می‌ری یه جای بدآب‌وهوای دیگه ..
‏‎ که یه جا چوله‌ای بکَنی و به‌سختی خودتو بکاری که دوباره سبز بشی و دوباره ببخشی و دوباره بچیننت..
‏‎ریشه داشتنو دوست داری ..
‏‎ولی کجا! ‏‎ نه جایی مونده و نه خاکی نه کسی نه چیزی… ‏‎یه نهال دنیادیده داد میزد
‏‎به خودت رجوع کن! ‏‎به خودم رجوع کردم، رکوع کردم، سجود کردم؟!
‏‎سلام کردم؟!
‏‎با نسیمی از جا کنده‌شدم؟!
‏‎هیچ جا جای من نبود، حتی توو خودم؟! ‏‎انقدر بی‌وطن؟
‏‎از بی وطنی خشک شدم.
‏‎اما!
‏‎خشک شدم …
‏‎خشک شدن که، اما نداره..!»


محسن چاوشی - اول مهر 1397
 سپاس شده توسط sama00
ماه من ! امشب نیا بالای آبادی ما خوش ندارم چشم هر نامحرمی روشن شود (:
 سپاس شده توسط Actinium ، sama00
صبح و شب برا کسیه که زندگی میکنه ما که این حرفارو نداریم (:
 سپاس شده توسط sama00


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 3 مهمان