09-06-2018، 19:46
|
امتیاز موضوع:
بغض قلم ❥ .. |
||||||||||||||||||||||||||||||||
09-06-2018، 19:53
بیخبر که میروی
آینه، دکمههای پیراهنش را جابهجا میاندازد کفشهایم بیرون میروند از خانه که میروم یادم میرود خودم را ببرم نخِ تسبیحِ لحظههایم پاره میشود دانههای بغضم روی زمین میریزد وقتی برمیگردی دکمههایم را سرِ جایش میبندی کفشهایم پیشِ پای تو به خانه برمیگردند بغض به بغض لحظههایم را از روی زمین جمع میکنی نخ میکنی و من کنار تو نه به آینه نیاز دارم، نه کفش نه پیراهن، نه بغض، نه لحظه (افشین یداللهی)
09-06-2018، 20:07
اینْ کِ بری -تؤ حَموٓمـ گِریہ کُنۍُ -بَعد قِرمِزۍ چِشآتُ -بِ زیآدۍ زیرِ دوٓش موٌندَن -نِسبَتـ بِدۍ -خِعلۍ مَظلوٓمآنَس=]
09-06-2018، 20:57
(آخرین ویرایش در این ارسال: 09-06-2018، 21:06، توسط royayebarfi.)
شب بخیر نمیگویی..
به گمانم میدانی بی تو هیچ شبی بخیر نمیشود.. دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید. http://uupload.ir/files/86l2_10531516306268566683.jpg
09-06-2018، 21:13
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
09-06-2018، 21:17
دست زیر چانه ام
ژست شاعرانه نیست... تکیه گاه درد های زندگیست!!
09-06-2018، 21:20
يه جوري براش خوب باشين كه تمام عمرش هركي ديگه رو ديد با خودش بگه "ولي اون يه چيز ديگه بود"
09-06-2018، 21:50
شاید امشب ، شب تقاص اون همه گناه بود (:
09-06-2018، 21:53
شب... با این همه سکوت چرا تو را فریاد میزند...؟! A❤
09-06-2018، 21:54
من ناراحت نمیشم نمیشم نمیشم ولی وقتی شدم دیگه دلم هیچ جوره با طرف صاف نمیشه !
| ||||||||||||||||||||||||||||||||
|
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه) | |||||||
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید | ||
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید | ||
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
|
یا |
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.
|
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان