(05-09-2017، 20:05)αԃηєѕ نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
(05-09-2017، 20:03)PhilosophiasScientiae نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
(05-09-2017، 20:01)αԃηєѕ نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
عزیزم جای این تو قسمت ادبیات نیس !
درصد بیش تری از هـفـتـه نامه مربوط به ادبیات هستش
به همین دلیل این جا زدم!
+مرسی برای نظرتون.
نه عزیزم باید منتقل بشه به قسمت گفتگو آزاد .
+ خواهش می کنم!
خب، پس زحمتشو واگذار می کنیم به مدیرای محترم. =)
▲هـفـتـه نـامـه فـلـشـخـوری▲
شماره یــک
سـرآغــاز
کــآپـشـن زرد
یکی از استعدادهای بالقوهی ما ایرانیها بعد از نظر دادن در همهی زمینهها و مسائل، غر زدن و گله کردن و شکوه و گلایه است. چرا کسی به ما نمیگوید «زر زدن بس است!» چرا ما غر زدن را تمام نمیکنیم؟ خودم را میگویم. خودم را که یکی از کارهای روزانهام غر زدن است.
تا کی قرار است از فشار وحشتناک توی مترو و آلودگی هوا و فشار کار و اخلاقها و رفتارهای آدمهایی که هر روز با آنها سر و کار دارم گله کنم؟
تا کی قرار است دخترها از غم دوست پسر گور به گور شدهشان بنویسند و غم بخورند و خودشان را در سیاهی محو کنند؟ واقعا نبودن یک پسر در زندگی انقدر مهم است که آدم سالها انرژی روحی و ذهنیاش را به غصه خوردن و فکر کردن دربارهی یک نفر و حتی چند نفر اختصاص بدهد؟ تا کی قرار است دست زیر چانه بزنیم و صبر کنیم تا دنیا انتقام ما را از آنهایی که ترکمان کردهاند بگیرد. آیا ماندن زورکی است؟ آیا دوست داشتن زورکی است؟ آیا آدمها تمام شدهاند؟ پیام هایم را باز میکنم و میبندم و یادم میآید دخترها تا زمانی که غصهی نبودن یک پسر رفته را در زندگیشان میخورند احمقاند.
کاش میشد یک چالش نوشتن از شادیها و خوشحالیها و خوشبختیها راه انداخت. چالشی جهانی بهتر از خالی کردن سطل آب یخ روی سر. مردم همدیگر را دعوت میکردند تا از خوشبختیهای کوچک و بزرگشان حرف بزنند. از موفقیتهای پیش پا افتاده یا بزرگشان. از تلاشی که برای رسیدن به یک هدف و آرزو میکنند. بس نیست؟ غر زدن واقعا بس نیست؟
تهران خاکستری... تهران بزرگ... تهران آلوده فقط روح آدمی را فرسوده میکند. خوشحال باشید که در خانه هستید و غر میشنوید و دعوا میکنید اما ساعاتی دارید که متعلق به خودتان است.
کاش میشد روحم را شبیه "کاپشن زردم" در یک ظرف آب سرد بیندازم، لطیف کننده بزنم، بچلانمش، بتکانمش، آویزانش کنم و منتظر بمانم تا تازگی و شادابی به آن برگردد.
حــاشــیــه هـفـتـه
نهنگ آبی
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا
ثبت نام کنید یا
وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
بازی نهنگ آبی چالشی که در آن نوجوانان ترغیب به خودکشی می شوند!
در ابتدا می تونید پست دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا
ثبت نام کنید یا
وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
_Terror_ رو بخونید که توضیحات کاملی رو داده.
چند سال پیش بازی مشابهی هم بود که البته اینم باید اضافه کنیم که اسم اون بازی نهنگ آبی نبود و اسم دیگری داشت. شما میتوانستید به دو روش توی سایت عضو بشید. به روش بازی کننده و یا حمایت کننده. کار اکانت های حمایت کننده این بود که بازی کننده رو انتخاب کنند و تعدادی بیت کوین مشخص کنند و کاری رو برای انجام برای اونها مشخص کنه. اگر فرد بازی کننده اون بازی را رد میکرد تمامی بیت کوین هایی که داشت را از دست میداد و فیلم هایی که در طول بازی ار قانون شکنی های او گرفته شده بود به پلیس داده میشد. حتما میپرسید چوری بیت کوینی که پرداخت شده دوباره پس گرفته میشد. باید بگم که بیت کوین مستقیم به حساب بازی کننده نمیرفته بلکه میرفته به حساب صاحب سایت که اون بازی رو نوشته بوده و در نهایت هر کی بازی را به اتمام رساند بیت کوین هایی که در آورده به حسابش واریز میشد. اما دریغ از اینکه هیچ بیت کوینی به حساب هیچ کسی واریز نمیشد چون بازی کنان یا انصراف میدادند یا میمردند. پس صاحب سایت از دیوانه بازی مردم پولدار میشد.
فیلمی هم در این رابطه ساخته شد که داستان خوبی داشت اما پر از ایراد بود. اولین ایراد این فیلم این بود که درون آن هیچ اسمی از دیپ وب برده نشد و کاربران اپ را از سورفیس وب دانلود میکردند. این نوع بازی ها چندین سال است که با اشکال مختلف در حال انتشار است که جدیدا اپ نهنگ آبی طرفداران زیادی پیدا کرده. این اپ نیز مانند اپ های دیگه که توی این زمینه فعالیت میکنند هنگام عضویت سوال های متعددی از کاربر میپرسه با این عنوان که مطمئنی؟ واقعا شجاعت اینکار رو داری؟ این بازی راه برگشت نداره! در صورت برگشت زندگی خودت رو از دست میدی؟ آیا اینقدر شجاع هستی که میخوای این بازی رو انجام بدی؟
بازی نهنگ آبی دارای ۵۰ مرحله هستش که اگر کاربران بتوانند این ۵۰ مرحله را به درستی تمام کنند بیت کوین به حساب آنها واریز میشود.
اما هیچکس نمیتواند مرحله ۵۰ را به سلامت تمام کند. چون در مرحله ۵۰ مدیر سایت تعیین میکند که کاربر باید چه کاری انجام بدهد. مدیر سایت نهنگ آبی در مرحله ۵۰ به تمامی کاربران میگوید که باید خودشان را از ارتفاع زیادی بیندازند پایین. اگر این کار را انجام ندهد از بازی حذف میشوند و بیت کوین ها از دستشان میپرد و فیلم تخلفات آنها به پلیس داده میشود.
مـراحـل بازی نهنگ آبــی :
آقـــای کرگــدن
آقای کرگدن میگوید: «از کی قرار است دوباره خوشحال باشی با؟! حوصلهام سر رفت!»
وقتی غمگینم حوصلهی آقای کرگدن سر میرود. او خیال میکند باید بازهی زمانی مشخصی برای غمگینی آدمها وجود داشته باشد و بیش از آن هیچ دلیلی ندارد آدم غمگین باشد. به خاطر همین نزدیک میآید. نزدیکتر. نزدیکتر. دماغش را میچسباند به دماغم.
توی چشمهای چپ شدهاش من هستم و من. دوتا من که خوشگلترین و خوشبختترین منهای من هستند. این تنها اتفاقیست که عمیقا خوشحالم میکند. بهتر از این هم مگر وجود دارد؟!
+نوشته فرنوش
فــیـــلــم
خلاصه داستان :داستان واقعی اين که چگونه روزنامه بوستون گلوب توانست پرده از رسوایی عظيم کودک آزاری و پرده پوشی در داخل قلمرو کليسای کاتوليک محلی، که پايههای کل کليسای کاتوليک را لرزاند، بردارد.
نقد کوتاه :اسپات لایت فاقد قهرمان فردی ست. این یکی از معدود نکاتی است که در رویکرد کلاسیک فیلم جدا میایستد. تلاش برای رسیدن به هدف توسط گروه به شکل تقریباً یکدست دنبال میشود و امکان جلوه گری بهعنوان قهرمان، از تنها شخصیتی که پتانسیل آن را دارد یعنی "بارون" هم گرفته میشود. با توجه به نگاه اخلاقی فیلم که بیتوجهی به چنین بحرانی را حاصل یک فراموشی جمعی میداند، خلق قهرمان جمعی برای حل آن بهترین تصمیم ممکن بوده است. بحرانی که با غفلت همگانی ایجاد شده جز با آگاهی همگانی حل نمیشود و این نکته ایست که فیلم روی آن دست میگذارد.
مــتــن هــفتـه
: گفته بودم هیچ اشتباهی نیست و روی حرفم ایستاده ام. حالا خیال نکنی که غم و غصه ها نباشد، نه! اشتباهی که نشود فراموشش کرد و نشود بخشید و نشود پشت سر گذاشت وجود ندارد. اصلا چیزهایی سبز می شود توی ذهنت، سر راهت، که فکر می کنی آن پشت هیچ چیز نیست، همینجا آخر دنیاست. چیزی شبیه کوه باید باشد که هرچه برود پشتش دیده نمی شود؛ انگار که اصلا وجود نداشته. البته مادر تا این کوه را بشناسد، لابد می گوید"کورت کرده دختر!". پدر هم همین را می گوید، خواهر بزرگتر و پیرزن همسایه هم همین طور. بعد هم من با لبخندِ یک عکسِ کوچکِ فوری، فکر می کنم کور بودن زیاد مهم نیست. برای همین است که رد انگشت هایت لای موهایم همیشه مثل یک باد خنک است، بادِ خنکِ بالایِ کوه. راستش را بخواهی، کوری که هیج، حالا اجاره خانه هم مهم نیست، کار هم که دوباره پیدا می شود. نگفتم که داشتم از خرید نان بر می گشتم و تو را دیدم توی آن مغازه؟ با دست به پیراهن گلدار قرمزی که چند روز پیش دیده بودیم اشاره کردی و قیمتش را پرسیدی، دوباره پرسیدی. مهم نیست که لباسم سیاه است و گل ندارد. حالا قبض های عقب افتاده هم مهم نیست. بچه ای هم در کار نیست که نصف شب بچسبانم به سینه ام و برویم به دنبال یک شربت در داروخانه ها و نفهمیم نگران سرفه های بچه باشیم یا گم شدن لبخند سه در چهارمان از جیب کیف پول. چه خوب شد که قیچی هست، تو هستی و نیمه های شب دلت می خواهد سرت سبک شود. حالا باید همه ی حواس پرتیمان را بریزیم روی زمین...
-چرا ساکتی؟ چرا حرفی نمی زنی سونیا؟
+ نوشته فَرنوش
کــتــاب
در ستایش هآیــکو:
بعد از مدتها کتاب «هایکوهای عاشقانه» از «اَلِن کامینگز» را گرفتهام و در شگفتی هایکوهایش غوطهورم. در لذتی که با خواندن شعرهایش آغاز میشود و تا مدتها درونت جاری میشود. به ويژه برای منی که عاشق هایکوهای ژاپنی هستم.
این کتاب همان طور که از عنوانش هم مشخص است شعرهایی دارد به غایب عاشقانه و حتی سکشوآل.
حیف است خواندن این کتاب فوقالعاده را از خودتان دریغ کنید.
پآیان
+جوری انتقاد کنید منحدم شم!
+کمش کنم یا خوبه ؟!
+موافق با بخش های بیش تر هستید؟!
+در حال حاضر تنها نویسنده خودم هستم، شما می تونید متن های خودتون یا مطالب و موضوعات پیشنهادری رو برای من ارسال کنید تا با نام خودتون در هفته نامه بعدی پست شن!