امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

یه داستان احساسی ولی کم

#1
پسره به مادرش گفت بااین قیافه ترسناکت Confused چرا اومدی مدرسه Angry
مادر Sad گفت غذاتو نبرده بودی نمیخواستم گرسنه بمونی
پسرگفت ای کاش نمیومدی تا باعث خجالت وشرمندگی من نشی Undecided
همیشه از چهره مادرش با یک چشم خجالت میکشید Confused
چند سال بعد پسردر 1 شهر دیگه دانشگاه قبول شدوهمونجاکار پیدا کرد :cool:  وازدواج کرد Heart وبچه دار شد
خبر به گوش مادر رسید مادر گفت بیا تا عروس و نوه هامو ببینیم Blush  
اما پسر میترسید که زن و بچش از دیدن پیرزن یه چشم بترسنcrying
چند سال بعدبه پسره خبر دادن مادرت مرده  Huh
وقتی رسید مادر رو دفن کرده بودن و فقط 1یادداشت از طرف مادرش واسش مونده بود crying
پسر عزیزم Heart وقتی 6 سالت بودتو تصادف 1 چشمتو از دست دادی اون موقع من 26 سالم بودودر اوج زیبایی بودم :cool: وبعنوان یک مادر نمیتونستم ببینم پسرم 1 چشمشو از دست داده Sad واسه همین 1 چشممو به پاره تنم دادم تا مبادا بعدا با ناراحتی زندگی کنی پسرم مواظب چشم مادرت باش
اشک در چشمهای پسر جمع شد... ولی چه دیر...  crying  
سلامتی همه مادرا Heart
اگه تکراری هست ببخشید
سپاس ندادی راضی نیستم Big Grin
نظر فراموش نشه


پاسخ
 سپاس شده توسط ⓩⓐⓗⓡⓐ ، nazanin jon ، み£∂ɨע£ ، سحر هستم ، shaayan_m ، *Aɴѕel* ، {HoSsein_83}
آگهی
#2
تکراری بود.ولی ممنون
Heart
پاسخ
 سپاس شده توسط {HoSsein_83}
#3
Sad عالی بود ممنون
پاسخ
 سپاس شده توسط {HoSsein_83}
#4
تکراری بود...ممنون...

پاسخ
 سپاس شده توسط {HoSsein_83}
#5
بچه ها ببخشید دیگه تکراریه

ببخشید میشه بگید کجا این موضوع رو دیگه گذاشتن

لطفا سپاس هم بکنید


پاسخ
#6
وااااااااااااااااااااااای
خیلی قشنگ بود احساسی شدم
سپاس
خخخخ
پشت این ابر ها دل ها درگیرند و من کنار خنده هایت میمانم
در این دقایق دلتنگی
پاسخ
 سپاس شده توسط {HoSsein_83}
#7
این داستان عالیه
پوریا پوتک هم رپشو خونده
رنگ خاموشـے در طرح لب است
بانگـے از دور مرا می خواند
لیک پاهایم در قیر شب است
رخنه اے نیست در این تاریکـے
در و دیوار به هم پیوسته
سایه اے لغزد اگر روی زمین
نقش وهمـــے است ز بندے رسته
نفس آدم ها
سر بسر افسرده است
سہـراب سپهـرے
پاسخ
 سپاس شده توسط {HoSsein_83}
#8
لایک داری داداش


پاسخ
 سپاس شده توسط {HoSsein_83}
#9
همونطور که بقیه گفتن تکراری بود ولی مادر فداکار جاش بهشته ولی مادر بد چی
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Heart یه داستان عاشقانه غمگین و زیبا از یک دختر((( حتما بخونید)))
Exclamation مجنون (داستان ترسناک واقعی) +18
  این یک داستان بی معنی است.
Exclamation داستان بسیار ترسناک خونه جدید !
  داستان عاشقی یک پسر خیلی قشنگه(تکراری نیست)
Eye-blink داستان ترسناک +18
  داستان کوتاه دختر هوس باز(خیلی قشنگه)
Rainbow یک داستان ترسناک +18
  داستان|خيانت آرمان به دختر همسايه|
Heart داستان عاشقانه و غم انگیز ستاره و پرهام

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان