امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

خیلی باحاله بیاتو

#1
Big Grin 
احمقانه ترین کاری که تو بچگی Tongue  و آلان کردین چی بود حتما بگین Smile
من میگم آبانی ها بهترینن Heart عشقن مخصوصا یه آبانی که اسمش مونا باشه Heart
پاسخ
 سپاس شده توسط فرانه ، نیلوفر 2000 ، ⓩⓐⓗⓡⓐ ، حسن CR7 ، sina1383 ، MeiChiLu ، sahel azari ، zahrabayat
آگهی
#2
کسی نیست
من میگم آبانی ها بهترینن Heart عشقن مخصوصا یه آبانی که اسمش مونا باشه Heart
پاسخ
#3
 مال من خیلی احمقانس اب با یخ قاطی میکردم از طبقه اخر میرختم تو بالکن طبقه اول بعد همسایمون از ترسش جیغ میزد بعد من میخندیدم بش
پاسخ
 سپاس شده توسط *مونا* ، نیلوفر 2000 ، ѕтяong
#4
راستش حسابش از دستم در رفته ...
این قدر سوتی دادم که نمی دونم کدومو بگم Big Grin
خیلی باحاله بیاتو 1
پاسخ
 سپاس شده توسط *مونا* ، نیلوفر 2000 ، roya15 ، ѕтяong
#5
یه بارکه8سالم بود منو خواهر بزرگم داشتیم تلویزیون نگاه میکردیم این تبلیغا هست که میگن این عدد رو فشار بده گوشی برات غصه میگه منم گوشی بابام رو برداشتم و بجای اینکه عدد رو بزنم و اوکی کنم همینطور رو5باتمام زورم فشار میدادم. یهو خواهرم صدا ایییییییییییییییییییییییییییی گوشی رو شنید اومد بم گفت داری چیکار میکنی به گوشی نگاه کرد دید وسط السیدی سیاه شده بعدش که بابام اومد دید گوشی اینطور یه چکیییی به ریختم زد که تا الان از یادم نمیره
پاسخ
 سپاس شده توسط *مونا* ، نیلوفر 2000 ، ѕтяong ، zahrabayat
#6
(01-09-2016، 22:05)GHOST555 نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
یه بارکه8سالم بود منو خواهر بزرگم داشتیم تلویزیون نگاه میکردیم این تبلیغا هست که میگن این عدد رو فشار بده گوشی برات غصه میگه منم گوشی بابام رو برداشتم و بجای اینکه عدد رو بزنم و اوکی کنم همینطور رو5باتمام زورم فشار میدادم. یهو خواهرم صدا ایییییییییییییییییییییییییییی گوشی رو شنید اومد بم گفت داری چیکار میکنی به گوشی نگاه کرد دید وسط السیدی سیاه شده  بعدش که بابام اومد دید گوشی اینطور یه چکیییی به ریختم زد که تا الان از یادم نمیره

خخخ
من میگم آبانی ها بهترینن Heart عشقن مخصوصا یه آبانی که اسمش مونا باشه Heart
پاسخ
#7
(02-09-2016، 0:11)*مونا* نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
(01-09-2016، 22:05)GHOST555 نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
یه بارکه8سالم بود منو خواهر بزرگم داشتیم تلویزیون نگاه میکردیم این تبلیغا هست که میگن این عدد رو فشار بده گوشی برات غصه میگه منم گوشی بابام رو برداشتم و بجای اینکه عدد رو بزنم و اوکی کنم همینطور رو5باتمام زورم فشار میدادم. یهو خواهرم صدا ایییییییییییییییییییییییییییی گوشی رو شنید اومد بم گفت داری چیکار میکنی به گوشی نگاه کرد دید وسط السیدی سیاه شده  بعدش که بابام اومد دید گوشی اینطور یه چکیییی به ریختم زد که تا الان از یادم نمیره

خخخ

اوخ... crying ..توودلت مونده پس..

من در سن طفولیتم خیلی سوتی میدادم:-)
چهارتا دختر تو ی کوچه باهم دوس بودیم با ی عالمهوپسر ک دعوا داشتیم باهاشون البته من حوصله دعوا نداشتم با اونا...ی سری تو حیاطمون ک خاله بازی میکردیم~__~. . یکی از دوستام ب اسم صفیه اومد و گف یکی از پسرای کوچه ب اسم محمد رضا دوست داره0___0(توجه فقط شیش سالم بود و اون پسره هشت سال)...و میخواد باهاش دوس شی.بندم چون خیلی خجالتی و چشم بسته ای بودم زدم زیر گریه و کفری شدنم اب شلنگو باز کردم از بالای در همشونو خیس کردم اونام فوش میدادن غیر محمد ک هی زر میزد (بابا دوست دارم نیلوفر چرا اینطوری میکنی)...
خب تمام .الان ک از اون خونه رفتیم ولی هر وقت میبینمش خندم میگیره
پاسخ
 سپاس شده توسط رامین 1993 ، ⓩⓐⓗⓡⓐ ، ѕтяong
#8
(02-09-2016، 10:05)نیلوفر شیطونه نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
(02-09-2016، 0:11)*مونا* نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
(01-09-2016، 22:05)GHOST555 نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
یه بارکه8سالم بود منو خواهر بزرگم داشتیم تلویزیون نگاه میکردیم این تبلیغا هست که میگن این عدد رو فشار بده گوشی برات غصه میگه منم گوشی بابام رو برداشتم و بجای اینکه عدد رو بزنم و اوکی کنم همینطور رو5باتمام زورم فشار میدادم. یهو خواهرم صدا ایییییییییییییییییییییییییییی گوشی رو شنید اومد بم گفت داری چیکار میکنی به گوشی نگاه کرد دید وسط السیدی سیاه شده  بعدش که بابام اومد دید گوشی اینطور یه چکیییی به ریختم زد که تا الان از یادم نمیره

خخخ

اوخ... crying ..توودلت مونده پس..

من در سن طفولیتم خیلی سوتی میدادم:-)
چهارتا دختر تو ی کوچه باهم دوس بودیم با ی عالمهوپسر ک دعوا داشتیم باهاشون البته من حوصله دعوا نداشتم با اونا...ی سری تو حیاطمون ک خاله بازی میکردیم~__~. . یکی از دوستام ب اسم صفیه اومد و گف یکی از پسرای کوچه ب اسم محمد رضا دوست داره0___0(توجه فقط  شیش سالم بود و اون پسره هشت سال)...و میخواد باهاش دوس شی.بندم چون خیلی خجالتی و چشم بسته ای بودم زدم زیر گریه و کفری شدنم اب شلنگو باز کردم  از بالای در همشونو خیس کردم  اونام فوش میدادن غیر محمد ک هی  زر میزد (بابا دوست دارم نیلوفر چرا اینطوری میکنی)...
خب تمام .الان ک از اون خونه رفتیم ولی هر وقت میبینمش خندم میگیره
زلزله چییست؟
به ناام خدا نیلوفر شیطونه خخخ

من اینقد تو بچگی ساکت بودم اصن ییادم نمییاد شیطونی کرده بااشم
پاسخ
 سپاس شده توسط نیلوفر 2000 ، ѕтяong
#9
هاها اینکه چیزی نبود رامین..

یسری با عمم اینا رفته بودیم کوه من به دوتادختر عمه هام (نرجس.و نسترن ک عشقامم هستن) دختر عمه هام پیشنهاد دادم بریم روی کوه ک شیبش فوق العاده زیااااااااااد بود ی کوه بلند شیب تند...
خلاصه جنوم براتون بگه ما رفتیم بالاش و باز ب پیشنهاد خرکی بنده گفتم از بالای کوه بدویم ب سمت پایین...
حالتمون تو اون لحظه :پاهامون ک جلوتر از خودمون میدوید برا شیب تندش..
هم جیق میزدیم از ترس.. هم میخندیدیم ب چی میخندیدیم نمیدونم والا...
دیگه ب سلامتی رسیدیم پایین و از جون نداشتن پاهامون پخش شدیم رو چمنا...
خدافظ تا برنامه بعدی 0___0
پاسخ
 سپاس شده توسط رامین 1993 ، ⓩⓐⓗⓡⓐ ، ѕтяong
#10
یک روز ما رفته بودیم مهمونی خونه ی یکی از دوستای بابام 
من حدود ده سالم بود حسابی با بچه هاشون بازی کرده بودم خیلی تشنه ام شده بود 
رفتم توی اشپز خونشون آب بخورم لیوان تمیز نداشتن
منم یک لیوان که تهش چایی بود رو برداشتم شستمش که باهاش آب بخورم
دیدم هرچی توش آب میریزم اون بیشتر رنگ میگیره
بعد فهمیدم توش زعفرون بوده و همه ی زعفرونا ریخته بودم توی سینک....
هنوزم بهشون نگفتم چکار کردم...
خیلی باحاله بیاتو 1
پاسخ
 سپاس شده توسط رامین 1993 ، محمدرضا.ر ، ⓩⓐⓗⓡⓐ ، ѕтяong


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  وقتی پسرا دور هم خلوت میکنن.وقتی دخترادور هم خلوت میکنن بیا باحاله
  خیلی جالبه همه شرکت کنید
  میم های طنز خیلی خفن پارت۲
  اگر این دیالوگ ها نبودند خیلی از فیلم ها ساخته نمی شدD:
  بیا بخون گفتگوی دخترو پسر خیلی جالبه
Wink ○داستان طنز شنگول و منگول امروزی○خیییلی باحاله(البته نه دراین حد)بیاتووووو
  حتما حتما حـــتـــمــا امتحان کنین خـــعــلــی باحاله (همه بیاین)
  جک بیاین باحاله
  خیلی صادقانه میگم ! یه داستان خیلی خنده دار..
Heart عکس نوشته های خیلی باحال♡

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان