08-07-2016، 12:57
چند تا سپاس داره این عشق؟!
شب?عروسیه،اخره ?شبه،خیلی سرو صدا ?هست?،میگن عروس رفته تو اتاق لباساشو?عوض کنه،هر چی منتظر شدن برنگشته?درو هم قفل?کرده.......
داماد سراسیمه پشت در راه میره?داره از نگرانی و ناراحتی دیونه میشه?مامان باباش پشت در داد میزنن... عزیزم؟؟دخترم؟! دروباز کن،سالمی؟!?
آخرش داماد طاقت نمیاره ?با هر مصیبتی شده درو میشکنه میرن تو.....
دختر ناز مامان بابا?مثه یه عروسک زیبا کف اتاق خوابیده.....
لباس قشنگ عروسش ?با خون یکی شده..
بابای دختر میره جلو ،چیزی رو که میبینه باور نمیکنه?یه کاغذ ?تو دست دخترشه...
با دستای لرزون کاغذو باز میکنه و میخونه.... (سلام عزیزم،دارم برات نامه مینویسم✍اخرین نامه? زندگیمو?آخه اینجا آخر خط زندگیمه?کاش منو تو لباس عروس ?میدیدی?...مگه ن اینکه همیشه آرزوت همین بود؟!
عشقم دارم میرم?✋....
دارم میرم که بدونی تا آخرش رو حرفام وایسادم ،می بینی؟!باز تونستم باهات حرف بزنم?دیدی بهت گفتم باز باهم حرف میزنیم?.....ولی کاش منم حرفای تورو میشنیدم?....
دارم میرم چون قسم خوردم،تو هم خوردی یادته؟؟؟!!
گفتم یا تو ?یا مرگ?تو م گفتی یادته؟؟!
تو الان اینجا نیستی و من تو لباس عروسم
ولی تو کجایی؟؟?داماد قلبم?❤️?تویی،چرا کنارم نمیای؟؟!!
کاش بودی و میدیدی مریمت تا آخرش رو حرفش موند?
حسین؟؟
مریمت داره میره که بهت ثابت کنه? که دوستت داشت?
حالا که چشمام دارن سیاهی میرن ....
حالا که همه ی بدنم داره میلرزه.....
همه زندگیم مثل یه سریال از جلو چشام میگذره....
روزی که نگام? تو نگات? گره خورد یادته؟!
روزی که دلامون? لرزیدیادته؟؟
روزای خوب ?عاشقیمون یادته؟؟
نقشه های??? آیندمون یادته؟؟
حسین من یادمه.....
یادمه بزرگتر هامون ،همونایی که همه زندگیشون بودیم پا رو? قلبمون گذاشتن?
یادته روزی که بابات از خونه پرتت کرد بیرون?که اگه دوستش داری تنها برو سراغش،یادمه روزی که بابام خابوند زیر گوشت که دیگه حق نداری اسمشو بیاری،یادته اون روز چقد? گریه کردم؟؟
تو اشکامو پاک میکردی و میگفتی گریه میکنی چشات قشنگتر میشه !میگفتی که من بـــ?ـخــنـــدم......
حسین؟؟
حالا بیا ببین چشام به اندازه کافی قشنگ شده یا بازم گـــ?ـریـــه کنم؟!؟
هنوز یادمه روزی که بابات فرستادت??شهر غریب که چــ??ـشات تو چشام نیفته ولی نمیدونست عشق تو ،تو قلبمه❤️ن تو چشام.....
روزی که بابام مارو از شهرو? دیار آواره کرد?چون من دل به عشقی داده بودم که دستاش خالی بود که واسه ایندمون پولی?نداشت....ولی نمیدونست آرزو های من تو نگاه تو بود نه تو دستات....
دارم به قولم عمل میکنم?
هنوز رو حرفم هستم?
یا تو یا مرگ??
پامو از این اتاق بزارم بیرون دیگه مال تو نیستم،تورو ندارم،نمیتونم ببینم بجای دستای گرم تو دستای یخ زده غریبه تو دستام باشه همین جا تمومش میکنم ?واسه مردن دیگه از بابام اجازه نمیخوام......
وای حسین کاش بودی و میدیدی رنگ قرمز خون با رنگ سفید لباس عروس چقدر بهم میان .....
عزیزم دیگه نای نوشتن ندارم?خیلی دلم برات تنگ شده❣
میخوام ببینمت?
دستم میلرزه?
طرح چشمات پیشه رومه☺️
دستمو بگیر منم باهات میام?
پدر مریم نامه تو دستشه.....
کمرش شکسته....
بالای سر جنازه دختر قشنگش ایستاده و گریه میکنه?....
سرشو برگردوند که به جماعت بهت زده پشته سرش بگه چه خاکی تو سرش شده که تو چارچوب در یه قامت آشنا میبینه.......
آره پدر حسین بود.....
اونم یه نامه تو دستشه.....
چشاش قرمزه....
صورتش با اشک یکی شده....
نگاه دوتا پدر تو هم گره خورد .....
نگاهی که خیلی حرفا توش بود....
هر دو سکوت کرد
شب?عروسیه،اخره ?شبه،خیلی سرو صدا ?هست?،میگن عروس رفته تو اتاق لباساشو?عوض کنه،هر چی منتظر شدن برنگشته?درو هم قفل?کرده.......
داماد سراسیمه پشت در راه میره?داره از نگرانی و ناراحتی دیونه میشه?مامان باباش پشت در داد میزنن... عزیزم؟؟دخترم؟! دروباز کن،سالمی؟!?
آخرش داماد طاقت نمیاره ?با هر مصیبتی شده درو میشکنه میرن تو.....
دختر ناز مامان بابا?مثه یه عروسک زیبا کف اتاق خوابیده.....
لباس قشنگ عروسش ?با خون یکی شده..
بابای دختر میره جلو ،چیزی رو که میبینه باور نمیکنه?یه کاغذ ?تو دست دخترشه...
با دستای لرزون کاغذو باز میکنه و میخونه.... (سلام عزیزم،دارم برات نامه مینویسم✍اخرین نامه? زندگیمو?آخه اینجا آخر خط زندگیمه?کاش منو تو لباس عروس ?میدیدی?...مگه ن اینکه همیشه آرزوت همین بود؟!
عشقم دارم میرم?✋....
دارم میرم که بدونی تا آخرش رو حرفام وایسادم ،می بینی؟!باز تونستم باهات حرف بزنم?دیدی بهت گفتم باز باهم حرف میزنیم?.....ولی کاش منم حرفای تورو میشنیدم?....
دارم میرم چون قسم خوردم،تو هم خوردی یادته؟؟؟!!
گفتم یا تو ?یا مرگ?تو م گفتی یادته؟؟!
تو الان اینجا نیستی و من تو لباس عروسم
ولی تو کجایی؟؟?داماد قلبم?❤️?تویی،چرا کنارم نمیای؟؟!!
کاش بودی و میدیدی مریمت تا آخرش رو حرفش موند?
حسین؟؟
مریمت داره میره که بهت ثابت کنه? که دوستت داشت?
حالا که چشمام دارن سیاهی میرن ....
حالا که همه ی بدنم داره میلرزه.....
همه زندگیم مثل یه سریال از جلو چشام میگذره....
روزی که نگام? تو نگات? گره خورد یادته؟!
روزی که دلامون? لرزیدیادته؟؟
روزای خوب ?عاشقیمون یادته؟؟
نقشه های??? آیندمون یادته؟؟
حسین من یادمه.....
یادمه بزرگتر هامون ،همونایی که همه زندگیشون بودیم پا رو? قلبمون گذاشتن?
یادته روزی که بابات از خونه پرتت کرد بیرون?که اگه دوستش داری تنها برو سراغش،یادمه روزی که بابام خابوند زیر گوشت که دیگه حق نداری اسمشو بیاری،یادته اون روز چقد? گریه کردم؟؟
تو اشکامو پاک میکردی و میگفتی گریه میکنی چشات قشنگتر میشه !میگفتی که من بـــ?ـخــنـــدم......
حسین؟؟
حالا بیا ببین چشام به اندازه کافی قشنگ شده یا بازم گـــ?ـریـــه کنم؟!؟
هنوز یادمه روزی که بابات فرستادت??شهر غریب که چــ??ـشات تو چشام نیفته ولی نمیدونست عشق تو ،تو قلبمه❤️ن تو چشام.....
روزی که بابام مارو از شهرو? دیار آواره کرد?چون من دل به عشقی داده بودم که دستاش خالی بود که واسه ایندمون پولی?نداشت....ولی نمیدونست آرزو های من تو نگاه تو بود نه تو دستات....
دارم به قولم عمل میکنم?
هنوز رو حرفم هستم?
یا تو یا مرگ??
پامو از این اتاق بزارم بیرون دیگه مال تو نیستم،تورو ندارم،نمیتونم ببینم بجای دستای گرم تو دستای یخ زده غریبه تو دستام باشه همین جا تمومش میکنم ?واسه مردن دیگه از بابام اجازه نمیخوام......
وای حسین کاش بودی و میدیدی رنگ قرمز خون با رنگ سفید لباس عروس چقدر بهم میان .....
عزیزم دیگه نای نوشتن ندارم?خیلی دلم برات تنگ شده❣
میخوام ببینمت?
دستم میلرزه?
طرح چشمات پیشه رومه☺️
دستمو بگیر منم باهات میام?
پدر مریم نامه تو دستشه.....
کمرش شکسته....
بالای سر جنازه دختر قشنگش ایستاده و گریه میکنه?....
سرشو برگردوند که به جماعت بهت زده پشته سرش بگه چه خاکی تو سرش شده که تو چارچوب در یه قامت آشنا میبینه.......
آره پدر حسین بود.....
اونم یه نامه تو دستشه.....
چشاش قرمزه....
صورتش با اشک یکی شده....
نگاه دوتا پدر تو هم گره خورد .....
نگاهی که خیلی حرفا توش بود....
هر دو سکوت کرد