ما از وجه كلاسيك و كليشهاي ادبيات خارج شدهايم
به طور مسلّم، بعد از انقلاب در عرصه شعر و ادبيات آثاري خلق شده است كه هر كدام در جايگاه خود، نقطه عطفي براي تاريخ ادبيات ايران محسوب ميشوند و بهرغم كاستيها و نواقصي كه دارند، جاي اميدواري وجود دارد.
من در اينجا از نام بردن رمان خاصي پرهيز ميكنم. دليل من اين است كه شايد يك اثر بسيار خوب و ارزنده را من نخوانده باشم يا حافظه من ياري نكند. … بنابراين، من نميتوانم يك رمان به خصوص را به عنوان بهترين رمان ارزشي معرفي كنم. ولي در طي چندين سال، مطالعه و تحقيق، آثار نويسندگاني چون احمد دهقان ، مجيد قيصري، داود غفارزادگان و … را بسيار خوب ميدانم. يا كسي چون محمدرضا كاتب كه با يك ذهنيت خاص و متفاوت از ديگران به نوشتن داستان ميپردازد.
همينطور، بنده از آثار خانم راضيه تجار در مجموعه داستان «قصه 83» خود استفاده كردم. من در اين مجموعه، از نوشتهها و داستانهاي نويسندگان معاصر بهره بردهام.
با خواندن رمان «من ببر نيستم پيچيده بر بالاي خود تاكم» از آقاي صفدري، به اين نكته پي بردم كه اين رمان متفاوت از تمامي رمانها، داراي بافت و نگاه و پرداخت خاصّي است كه نظير اين نوع نوشتن را بنده بسيار كم ديدهام.
در عرصه ادبيات داستاني، نكته حائز اهميت اين است كه ادبيات داستاني ما به سمت و سويي ميرود كه خيلي خوب است. يعني ما از وجه كلاسيك و كليشهاي ادبيات خارج شدهايم و به نوگرايي روي آوردهايم. جاي بسي اميدواري دارد كه نويسندگان ما جسارت اين را پيدا كردهاند كه با نوشتن رمانها و داستانهاي كوتاه به تجربههاي جديدي دست پيدا كنند. اگر هم اين آثار با موفقيت چنداني روبهرو نشود ولي چون نويسنده تجربه به دست آورده است، بسيار ارزش دارند.
در عرصه ادبيات داستاني، نكته حائز اهميت اين است كه ادبيات داستاني ما به سمت و سويي ميرود كه خيلي خوب است. يعني ما از وجه كلاسيك و كليشهاي ادبيات خارج شدهايم و به نوگرايي روي آوردهايم.
متأسفانه در كشور ما مطلقنگري وجود دارد. يعني هر چيز را بسيار خوب و عالي ميخواهيم. درصورتي كه در آن عيب و نقص را هم بايد در نظر بگيريم. يك متن ادبي، داراي نقاط ضعف و قوت است. در كنار ديدگاههاي ضعيف، مفاهيم والايي هم دارد. بنابراين نبايد نقدهاي ما مطلق نگرانه باشد و فقط معايب و ضعفهاي يك اثر را در نظر بگيريم.
اما اينكه من چه كردهام؛ در رمان «مخلوق» سعي كردم كه تأثيرات زيادي از قرآن را در آن جلوهگر سازم. به نظر خودم دنياي مخلوق، يك دنياي خاص است. البته اين رمان، سهگانه است و دستنويس دو كتاب بعدي نيز آماده است. زيرساخت آن دو هم مانند مخلوق است ولي در جاي خود داراي استقلال هستند.
رمان «قاعده بازي» را نوشتهام ولي براي چاپ احتياج به بازنگري دارد. همينطور رمان «برج 110» كه از كارهاي دم دستي بنده است. نقدي بر آثار احمد محمود را نوشتهام با عنوان «باران بر زمين سوخته» كه انتشارات تنديس چاپ آن را بر عهده دارد.
اخيراً مجموعه داستان «حضور» بنده هم از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي به دريافت جايزه موفق گرديد.
رمان چهار جلدي «خورشيد پنهان» را نيز در دست دارم و همينطور تعدادي سريال تلويزيوني و فيلمنامه و … كه اميدوارم به توفيق الهي بتوانم از عهده انجام آنها برآيم.
در خاتمه، نكتهاي را يادآور ميشوم و آن اينكه، بعد از انقلاب ما شاهد بروز دو نوع ادبيات در عرصه شعر و ادبيات بوديم. نخست، ادبيات ديني كه آثار بسيار ارزنده و شاياني توّسط نويسندگان با آن ارائه شد. ديگر، ادبيات جنگ كه توانست در طي سالهاي اخير خودي نشان دهد و جاي اميدواري زيادي دارد.
اين دهه كه ما هستيم، از دهه 30 و 40 كه نقطه عطفي در ادبيات ايران بود، بسيار نيرومندتر و چشمگيرتر ظاهر شده است. ضمن اينكه حضور نويسندگان زن در ايران معاصر بيشتر شده است. البته قبلاً هم زنان نويسنده در خلق آثار فعاليتهايي داشتهاند كه چنين درخشان و مؤثر نبوده است كه البته داراي مشكلات خاصّ خود است كه جاي بحث و بررسي و نقد دارد. ولي به طور كلي، حضور نويسندگان زن در عرصه ادبيات، فروغ تازهاي محسوب ميشود.
خليلي
نويسندگان ما رمانهاي ماندگار مينويسند
نويسنده، مغز متفكّر جامعه است. و اين مغز متفكر جامعه از آينده و گذشته صحبت ميكند.
رمانهاي ارزشي، نوشته شده است. اما كساني كه در زمينه مسائل ارزشي كار كردند، كارهايشان حبس شده است. همانطور كه خودشان را حبس كردند (حبس ادبي). نويسندگاني كه ارزشي هستند هيچ موقع با سياستهاي مختلف دولتمردان سازگاري نداشتند. وقتي كه سازگاري نداشته باشند، قلمشان براي رضاي خدا است و براي رضاي خدا قلم ميزنند.
در اين زمينه كه گفتيد كارهاي زيادي نوشته شده، بايد گشت و پيدا كرد.
كتاب من به نام «تركههاي آلبالو» توّسط جناحهاي شناخته شده بايكوت ميشود. اين كتاب كه حوادث امروز را از بيست سال قبل پيشبيني كرده، به جاي اينكه بيايند ايرادهاي صحيح از اين كتاب بگيرند و من را خوشحال كنند تا من ايرادهاي كتابم را تصحيح كنم، براي من ناسزانامه مينويسند. در نقدهايشان نقد نميكنند، محكوم ميكنند. تهمت ميزنند. وقتي كه با اين نوع كارها چنين برخوردي ميشود و دوست دارند كه كتاب و نويسنده را حبس كنند و ذهنش را ببندند، بعداً نگوئيد كه چرا راجع به اين مسائل گفته نميشود.
اسلام در حال پيشرفت است و اين مسأله را غربيها هم فهميدهاند كه اسلام پايههاي بتپرستي را در تمام جوامع بشري دارد از بين ميبرد. براي همين اينقدر دشمني با اسلام زياد شده است. وگرنه، اگر اين اتفاق نميافتاد و اگر مساجد و روحانيون اسلام قيام نميكردند و آدمهايي بودند مثل كشيشها، اروپائيها و غربيها. قشري كه مسجد دارد را نميشود با او اينطور رفتار كرد.
رمان بزرگي دارم كه حدود پانزده سال است روي آن كار ميكنم. اول اسم آن «فتوا» بود. الان اسم آن را تغيير دادهام به نام «اولين تير را من رها كردم» كه مضمون آن يك دوره تاريخي، سياسي است از سال 1330 تا تقريباً نزديكيهاي پيروزي انقلاب اسلامي ميرسد و بيشتر به زندگي خصوصي شاه پرداخته شده. كار ديگري به نام «نان تافتون» دارم كه زير چاپ است. اين مجموعه حدود بيست و پنج سال است كه هر انتشاراتي كه ميرفته حبس ميشد. البته ما خودمان در تلاش هستيم كه اين مجموعه را از حبس درآوريم. مضمون اين كتاب چند مجموعه داستان است كه در طول انقلاب به صورت پراكنده چاپ شده ولي الان به عنوان چاپ اول منتشر ميشود.
رمانهاي ارزشي، نوشته شده است. اما كساني كه در زمينه مسائل ارزشي كار كردند، كارهايشان حبس شده است. همانطور كه خودشان را حبس كردند.
من در كتاب جديدم به موضوع مسجد و امام جماعت به وفور پرداختهام و در كتاب تركههاي درخت آلبالوي من هم كاملاً رهبريت روحانيت و مساجد را ميبينيد كه متأسفانه اينها نكات ضعف كار من شناخته شده است.
اما اينكه از نويسندگان حمايت ميكنند تا آثاري بنويسند كه به ارزشهاي انقلابي پرداخته شود دروغ محض است. اينها زماني ميتوانند از نويسنده حمايت كنند كه كتابهايش را بخرند، توزيع كنند و حاصل كارش را ببينند. نويسنده مغز متفكر يك جامعه است و اين مغز متفكر جامعه از آينده و گذشته صحبت ميكند. چرا آثارش را نميخرند؟ چرا در اين مملكت آثار نوشته شده و ترجمه شده كسي كه اصلاً هيچگونه ارتباطي با ارزشهاي نظام ما ندارد در تيراژهاي بالا چاپ ميشود و به اين سرعت به فروش ميرود، ولي آثار نويسندگان خودمان را چاپ نميكنند؟!
نويسندگان ما رمانهاي ماندگار مينويسند. چه كسي هست كه اينها را بشناسد؟ ما هنوز كساني را نداريم كه عادلانه و عاقلانه در مورد اين رمانها قضاوت كنند. الان كساني كه به عنوان قضاوت در مورد نويسندگان و شعراي ما اظهار عقيده ميكنند، اينها اكثرشان وابسته به گروه و دسته و حزب و جناحهاي خاصّ خودشان هستند. زير پوشش آنها عمل ميكنند. تا زمانيكه به صورت باندي عمل كنند هيچوقت قضاوت عادلانهاي ندارند و خودشان هم متوجه نيستند كه قضاوتهايشان عاقلانه نيست.
از توده جامعه و از ريشههاي اصلي جامعه كساني كه توانستند اين مساجد را نگه دارند همان نويسندههاي اصيلي بودند كه ايستادند و الان در گوشه و كنار مشغول كارهاي ديگر هستند تا امورات زندگياشان را بگذرانند. ما بايد ببينيم كه درون مساجد، روحانيون ما چه كردهاند. آيا آن روحانيوني كه ما از آنها صحبت ميكنيم همان روحانيوني هستند كه دلشان براي تمام اسلام ميسوزد يا كساني كه درباري بودند و مردم را طرد كردند.
رحماندوست
من، در مضمون دفاع مقدس داستان نوشتهام
به نظر من رماني كه با معيارهاي انقلاب تطبيق داشته باشد يا به عبارتي، تصويركننده انقلاب اسلامي باشد وجود ندارد. حداقل در طول مدتي كه من با داستان و رمان سر و كار داشتهام، چنين كتابي را نديدهام. البته من در اينجا ميتوانم بين رمانهايي كه تا الان خواندهام از نظر ارزشي و معنوي بودن يك مقايسه كلي نمايم.
در برخي از رمانها، مانند «نرگس» يا «سنگاندازان غار كبود» و … به نظر من، هر كدام به گوشهاي از مفاهيم انقلاب اسلامي در قالب ادبيات داستاني پرداختهاند. ولي معتقد به اين هستم كه با توجه به پيشينه بسيار عميق انقلاب ما كه از سال 42 آغاز ميشود، تا اينكه در 22 بهمن سال 57 به اوج خود ميرسد، هنوز رماني خلق نشده كه به طور اساسي به اين ارزشها توجه كرده باشد. البته بعد از انقلاب، چون بسياري از نويسندگان، دست اندركار مسائل اجرايي بودند و به ارزشهاي والاي انقلاب هم اعتقاد داشتند به خاطر مشغول شدن با اين مسائل، توفيق آن را نيافتند كه در اين زمينه به خلق آثاري بپردازند. اما از سويي ديگر، كساني كه انقلاب را قبول نداشتند و به آن معتقد نبودند، خصوصاً در سالهاي اوليه انقلاب كه در مسائل اجرايي دخالت نداشتند و با زبان و سبك و سياق داستان آشنايي داشتند، همينطور توانايي داستاننويسي را در خود احساس ميكردند و فراغت بال هم داشتند، در قالب داستان و رمان، انقلاب را به تصوير كشيدند. اما نتوانستند آن طور كه بايد و شايد ويژگيها و خصوصيات انقلاب اسلامي را بروز دهند.
به نظر من رماني كه با معيارهاي انقلاب تطبيق داشته باشد يا به عبارتي، تصويركننده انقلاب اسلامي باشد وجود ندارد. حداقل در طول مدتي كه من با داستان و رمان سر و كار داشتهام، چنين كتابي را نديدهام.
اصل نويسندگي بر دو چيز است چه رمان ديني كه به آن اشاره خواهيم داشت و چه رمان غير ديني. يكي توانمندي خلق داستان و رمان فني و تكنيكي و آن چيزي كه واقعاً درخور نامگذاري اسم رمان بر روي آن باشد، و تجربه و توانمندي فرم و قالب را داشته باشد. دوم، سوژه و موضوعي را كه ميخواهد دستمايه رمان خود قرار بدهد، با اندازهاي با آن موضوع مأنوس شود كه در وجود و جان او جاي گرفته باشد و بتواند اين حسي را كه خود پيدا كرده است، در قالب داستان و رمان به خواننده و مخاطب خود انتقال دهد. زيرا انتقال حسّ تجربهشده را هنر ميگويند.
حالا اگر كسي بخواهد موضوع انقلاب اسلامي و ارزشهاي معنوي آن را در قالب رمان به مخاطب خود ارائه بدهد، همين دو شرط را بايد مدّ نظر داشته باشد و اين ويژگيها در او وجود داشته باشد. يعني در درجه اول، توانمندي هنري و ادبي خلق رمان و داستان قوي را داشته باشد و در درجه دوم اين فرد آنقدر موضوع انقلاب و اهميت آن را حس كرده باشد و با تمام وجود به آن اعتقاد داشته باشد كه اگر بخواهد اين حس تجربهشده خود را به ديگري ارائه بدهد با داشتن توان تكنيكي رماننويسي و با اعتقاد و حس عميق و جزييپردازانه از انقلاب بتواند آن مضمون و درونمايه را در قالب يك رمان قوي به خوانندگان خود عرضه كند.
من بيشتر در موضوع دفاع مقدس در عرصه داستاننويسي كار كردهام. از جمله «ميل ليلي»، «مسافر» و «يك جفت و نيم» و داستانهاي ديگر كه در مطبوعات مختلف چاپ شدهاند. به طور كلي من در مضمون دفاع مقدس داستان نوشتهام.
به طور مسلّم، بعد از انقلاب در عرصه شعر و ادبيات آثاري خلق شده است كه هر كدام در جايگاه خود، نقطه عطفي براي تاريخ ادبيات ايران محسوب ميشوند و بهرغم كاستيها و نواقصي كه دارند، جاي اميدواري وجود دارد.
من در اينجا از نام بردن رمان خاصي پرهيز ميكنم. دليل من اين است كه شايد يك اثر بسيار خوب و ارزنده را من نخوانده باشم يا حافظه من ياري نكند. … بنابراين، من نميتوانم يك رمان به خصوص را به عنوان بهترين رمان ارزشي معرفي كنم. ولي در طي چندين سال، مطالعه و تحقيق، آثار نويسندگاني چون احمد دهقان ، مجيد قيصري، داود غفارزادگان و … را بسيار خوب ميدانم. يا كسي چون محمدرضا كاتب كه با يك ذهنيت خاص و متفاوت از ديگران به نوشتن داستان ميپردازد.
همينطور، بنده از آثار خانم راضيه تجار در مجموعه داستان «قصه 83» خود استفاده كردم. من در اين مجموعه، از نوشتهها و داستانهاي نويسندگان معاصر بهره بردهام.
با خواندن رمان «من ببر نيستم پيچيده بر بالاي خود تاكم» از آقاي صفدري، به اين نكته پي بردم كه اين رمان متفاوت از تمامي رمانها، داراي بافت و نگاه و پرداخت خاصّي است كه نظير اين نوع نوشتن را بنده بسيار كم ديدهام.
در عرصه ادبيات داستاني، نكته حائز اهميت اين است كه ادبيات داستاني ما به سمت و سويي ميرود كه خيلي خوب است. يعني ما از وجه كلاسيك و كليشهاي ادبيات خارج شدهايم و به نوگرايي روي آوردهايم. جاي بسي اميدواري دارد كه نويسندگان ما جسارت اين را پيدا كردهاند كه با نوشتن رمانها و داستانهاي كوتاه به تجربههاي جديدي دست پيدا كنند. اگر هم اين آثار با موفقيت چنداني روبهرو نشود ولي چون نويسنده تجربه به دست آورده است، بسيار ارزش دارند.
در عرصه ادبيات داستاني، نكته حائز اهميت اين است كه ادبيات داستاني ما به سمت و سويي ميرود كه خيلي خوب است. يعني ما از وجه كلاسيك و كليشهاي ادبيات خارج شدهايم و به نوگرايي روي آوردهايم.
متأسفانه در كشور ما مطلقنگري وجود دارد. يعني هر چيز را بسيار خوب و عالي ميخواهيم. درصورتي كه در آن عيب و نقص را هم بايد در نظر بگيريم. يك متن ادبي، داراي نقاط ضعف و قوت است. در كنار ديدگاههاي ضعيف، مفاهيم والايي هم دارد. بنابراين نبايد نقدهاي ما مطلق نگرانه باشد و فقط معايب و ضعفهاي يك اثر را در نظر بگيريم.
اما اينكه من چه كردهام؛ در رمان «مخلوق» سعي كردم كه تأثيرات زيادي از قرآن را در آن جلوهگر سازم. به نظر خودم دنياي مخلوق، يك دنياي خاص است. البته اين رمان، سهگانه است و دستنويس دو كتاب بعدي نيز آماده است. زيرساخت آن دو هم مانند مخلوق است ولي در جاي خود داراي استقلال هستند.
رمان «قاعده بازي» را نوشتهام ولي براي چاپ احتياج به بازنگري دارد. همينطور رمان «برج 110» كه از كارهاي دم دستي بنده است. نقدي بر آثار احمد محمود را نوشتهام با عنوان «باران بر زمين سوخته» كه انتشارات تنديس چاپ آن را بر عهده دارد.
اخيراً مجموعه داستان «حضور» بنده هم از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي به دريافت جايزه موفق گرديد.
رمان چهار جلدي «خورشيد پنهان» را نيز در دست دارم و همينطور تعدادي سريال تلويزيوني و فيلمنامه و … كه اميدوارم به توفيق الهي بتوانم از عهده انجام آنها برآيم.
در خاتمه، نكتهاي را يادآور ميشوم و آن اينكه، بعد از انقلاب ما شاهد بروز دو نوع ادبيات در عرصه شعر و ادبيات بوديم. نخست، ادبيات ديني كه آثار بسيار ارزنده و شاياني توّسط نويسندگان با آن ارائه شد. ديگر، ادبيات جنگ كه توانست در طي سالهاي اخير خودي نشان دهد و جاي اميدواري زيادي دارد.
اين دهه كه ما هستيم، از دهه 30 و 40 كه نقطه عطفي در ادبيات ايران بود، بسيار نيرومندتر و چشمگيرتر ظاهر شده است. ضمن اينكه حضور نويسندگان زن در ايران معاصر بيشتر شده است. البته قبلاً هم زنان نويسنده در خلق آثار فعاليتهايي داشتهاند كه چنين درخشان و مؤثر نبوده است كه البته داراي مشكلات خاصّ خود است كه جاي بحث و بررسي و نقد دارد. ولي به طور كلي، حضور نويسندگان زن در عرصه ادبيات، فروغ تازهاي محسوب ميشود.
خليلي
نويسندگان ما رمانهاي ماندگار مينويسند
نويسنده، مغز متفكّر جامعه است. و اين مغز متفكر جامعه از آينده و گذشته صحبت ميكند.
رمانهاي ارزشي، نوشته شده است. اما كساني كه در زمينه مسائل ارزشي كار كردند، كارهايشان حبس شده است. همانطور كه خودشان را حبس كردند (حبس ادبي). نويسندگاني كه ارزشي هستند هيچ موقع با سياستهاي مختلف دولتمردان سازگاري نداشتند. وقتي كه سازگاري نداشته باشند، قلمشان براي رضاي خدا است و براي رضاي خدا قلم ميزنند.
در اين زمينه كه گفتيد كارهاي زيادي نوشته شده، بايد گشت و پيدا كرد.
كتاب من به نام «تركههاي آلبالو» توّسط جناحهاي شناخته شده بايكوت ميشود. اين كتاب كه حوادث امروز را از بيست سال قبل پيشبيني كرده، به جاي اينكه بيايند ايرادهاي صحيح از اين كتاب بگيرند و من را خوشحال كنند تا من ايرادهاي كتابم را تصحيح كنم، براي من ناسزانامه مينويسند. در نقدهايشان نقد نميكنند، محكوم ميكنند. تهمت ميزنند. وقتي كه با اين نوع كارها چنين برخوردي ميشود و دوست دارند كه كتاب و نويسنده را حبس كنند و ذهنش را ببندند، بعداً نگوئيد كه چرا راجع به اين مسائل گفته نميشود.
اسلام در حال پيشرفت است و اين مسأله را غربيها هم فهميدهاند كه اسلام پايههاي بتپرستي را در تمام جوامع بشري دارد از بين ميبرد. براي همين اينقدر دشمني با اسلام زياد شده است. وگرنه، اگر اين اتفاق نميافتاد و اگر مساجد و روحانيون اسلام قيام نميكردند و آدمهايي بودند مثل كشيشها، اروپائيها و غربيها. قشري كه مسجد دارد را نميشود با او اينطور رفتار كرد.
رمان بزرگي دارم كه حدود پانزده سال است روي آن كار ميكنم. اول اسم آن «فتوا» بود. الان اسم آن را تغيير دادهام به نام «اولين تير را من رها كردم» كه مضمون آن يك دوره تاريخي، سياسي است از سال 1330 تا تقريباً نزديكيهاي پيروزي انقلاب اسلامي ميرسد و بيشتر به زندگي خصوصي شاه پرداخته شده. كار ديگري به نام «نان تافتون» دارم كه زير چاپ است. اين مجموعه حدود بيست و پنج سال است كه هر انتشاراتي كه ميرفته حبس ميشد. البته ما خودمان در تلاش هستيم كه اين مجموعه را از حبس درآوريم. مضمون اين كتاب چند مجموعه داستان است كه در طول انقلاب به صورت پراكنده چاپ شده ولي الان به عنوان چاپ اول منتشر ميشود.
رمانهاي ارزشي، نوشته شده است. اما كساني كه در زمينه مسائل ارزشي كار كردند، كارهايشان حبس شده است. همانطور كه خودشان را حبس كردند.
من در كتاب جديدم به موضوع مسجد و امام جماعت به وفور پرداختهام و در كتاب تركههاي درخت آلبالوي من هم كاملاً رهبريت روحانيت و مساجد را ميبينيد كه متأسفانه اينها نكات ضعف كار من شناخته شده است.
اما اينكه از نويسندگان حمايت ميكنند تا آثاري بنويسند كه به ارزشهاي انقلابي پرداخته شود دروغ محض است. اينها زماني ميتوانند از نويسنده حمايت كنند كه كتابهايش را بخرند، توزيع كنند و حاصل كارش را ببينند. نويسنده مغز متفكر يك جامعه است و اين مغز متفكر جامعه از آينده و گذشته صحبت ميكند. چرا آثارش را نميخرند؟ چرا در اين مملكت آثار نوشته شده و ترجمه شده كسي كه اصلاً هيچگونه ارتباطي با ارزشهاي نظام ما ندارد در تيراژهاي بالا چاپ ميشود و به اين سرعت به فروش ميرود، ولي آثار نويسندگان خودمان را چاپ نميكنند؟!
نويسندگان ما رمانهاي ماندگار مينويسند. چه كسي هست كه اينها را بشناسد؟ ما هنوز كساني را نداريم كه عادلانه و عاقلانه در مورد اين رمانها قضاوت كنند. الان كساني كه به عنوان قضاوت در مورد نويسندگان و شعراي ما اظهار عقيده ميكنند، اينها اكثرشان وابسته به گروه و دسته و حزب و جناحهاي خاصّ خودشان هستند. زير پوشش آنها عمل ميكنند. تا زمانيكه به صورت باندي عمل كنند هيچوقت قضاوت عادلانهاي ندارند و خودشان هم متوجه نيستند كه قضاوتهايشان عاقلانه نيست.
از توده جامعه و از ريشههاي اصلي جامعه كساني كه توانستند اين مساجد را نگه دارند همان نويسندههاي اصيلي بودند كه ايستادند و الان در گوشه و كنار مشغول كارهاي ديگر هستند تا امورات زندگياشان را بگذرانند. ما بايد ببينيم كه درون مساجد، روحانيون ما چه كردهاند. آيا آن روحانيوني كه ما از آنها صحبت ميكنيم همان روحانيوني هستند كه دلشان براي تمام اسلام ميسوزد يا كساني كه درباري بودند و مردم را طرد كردند.
رحماندوست
من، در مضمون دفاع مقدس داستان نوشتهام
به نظر من رماني كه با معيارهاي انقلاب تطبيق داشته باشد يا به عبارتي، تصويركننده انقلاب اسلامي باشد وجود ندارد. حداقل در طول مدتي كه من با داستان و رمان سر و كار داشتهام، چنين كتابي را نديدهام. البته من در اينجا ميتوانم بين رمانهايي كه تا الان خواندهام از نظر ارزشي و معنوي بودن يك مقايسه كلي نمايم.
در برخي از رمانها، مانند «نرگس» يا «سنگاندازان غار كبود» و … به نظر من، هر كدام به گوشهاي از مفاهيم انقلاب اسلامي در قالب ادبيات داستاني پرداختهاند. ولي معتقد به اين هستم كه با توجه به پيشينه بسيار عميق انقلاب ما كه از سال 42 آغاز ميشود، تا اينكه در 22 بهمن سال 57 به اوج خود ميرسد، هنوز رماني خلق نشده كه به طور اساسي به اين ارزشها توجه كرده باشد. البته بعد از انقلاب، چون بسياري از نويسندگان، دست اندركار مسائل اجرايي بودند و به ارزشهاي والاي انقلاب هم اعتقاد داشتند به خاطر مشغول شدن با اين مسائل، توفيق آن را نيافتند كه در اين زمينه به خلق آثاري بپردازند. اما از سويي ديگر، كساني كه انقلاب را قبول نداشتند و به آن معتقد نبودند، خصوصاً در سالهاي اوليه انقلاب كه در مسائل اجرايي دخالت نداشتند و با زبان و سبك و سياق داستان آشنايي داشتند، همينطور توانايي داستاننويسي را در خود احساس ميكردند و فراغت بال هم داشتند، در قالب داستان و رمان، انقلاب را به تصوير كشيدند. اما نتوانستند آن طور كه بايد و شايد ويژگيها و خصوصيات انقلاب اسلامي را بروز دهند.
به نظر من رماني كه با معيارهاي انقلاب تطبيق داشته باشد يا به عبارتي، تصويركننده انقلاب اسلامي باشد وجود ندارد. حداقل در طول مدتي كه من با داستان و رمان سر و كار داشتهام، چنين كتابي را نديدهام.
اصل نويسندگي بر دو چيز است چه رمان ديني كه به آن اشاره خواهيم داشت و چه رمان غير ديني. يكي توانمندي خلق داستان و رمان فني و تكنيكي و آن چيزي كه واقعاً درخور نامگذاري اسم رمان بر روي آن باشد، و تجربه و توانمندي فرم و قالب را داشته باشد. دوم، سوژه و موضوعي را كه ميخواهد دستمايه رمان خود قرار بدهد، با اندازهاي با آن موضوع مأنوس شود كه در وجود و جان او جاي گرفته باشد و بتواند اين حسي را كه خود پيدا كرده است، در قالب داستان و رمان به خواننده و مخاطب خود انتقال دهد. زيرا انتقال حسّ تجربهشده را هنر ميگويند.
حالا اگر كسي بخواهد موضوع انقلاب اسلامي و ارزشهاي معنوي آن را در قالب رمان به مخاطب خود ارائه بدهد، همين دو شرط را بايد مدّ نظر داشته باشد و اين ويژگيها در او وجود داشته باشد. يعني در درجه اول، توانمندي هنري و ادبي خلق رمان و داستان قوي را داشته باشد و در درجه دوم اين فرد آنقدر موضوع انقلاب و اهميت آن را حس كرده باشد و با تمام وجود به آن اعتقاد داشته باشد كه اگر بخواهد اين حس تجربهشده خود را به ديگري ارائه بدهد با داشتن توان تكنيكي رماننويسي و با اعتقاد و حس عميق و جزييپردازانه از انقلاب بتواند آن مضمون و درونمايه را در قالب يك رمان قوي به خوانندگان خود عرضه كند.
من بيشتر در موضوع دفاع مقدس در عرصه داستاننويسي كار كردهام. از جمله «ميل ليلي»، «مسافر» و «يك جفت و نيم» و داستانهاي ديگر كه در مطبوعات مختلف چاپ شدهاند. به طور كلي من در مضمون دفاع مقدس داستان نوشتهام.