24-01-2016، 21:17
مجله روشن - نسیبه فضل اللهی: می گویند «تزه ئوس» برای نبرد با هیولایی بزرگ به نام «مینوتور» راهی لابریتی پیچ در پیچ می شود. «آریادنه» معشوقه تزه ئوس به او شمشیر و یک گلوله نخ جادویی می دهد تا تزه سر نخ را بر ورودی لابریت ببندد و گلوله نخ را همراه داشته باشد تا پس از کشتن مینوتور با شمشیر، راه خارج شدن از لابریت را گم نکند.
همین هم می یشود و تزه ئوس نجات می یابد. شمشیر و گلوله نخ، ابزار اصلی تزه برای از بین بردن هیولای بزرگ بود، ابزاری که هر انسانی برای مواجهه با چیزهای بزرگتر نیاز دارد.
نمی توان بدون سلاح با آثار بزرگ مواجه شد. برخورد بدون سلاح شکست به همراه دارد. همین رویکرد را برای برخورد با آثار بزرگ دنیای ادبیات و هنر هم باید در نظر گرفت. مواجه شدن با این آثار بدون مسلح شدن به دانش که محصول اطلاعات و تجربه است، ناممکن می شود. راه را باید بدانیم. سر گلوله نخ را باید به جای مطمئنی ببندیم تا به وقت رویارویی با اثری سخت و پیچیده گم نشویم.
اگر پس از سال ها جدل با خودتان، عاقبت تصمیم گرفته اید رمان چند جلدی «در جستجوی زمان از دست رفته» نوشته «مارسل پروست» را که در کتابخانه تشریفاتی تان چیده شده یا پشت ویترین کتابفروشی مدام خودنمایی می کند، بخوانید؛ پس احتمالا لازم است کمی واقع بینانه رفتار کنید و هر برنامه ای را که برای شش ماه یا یک سال آینده تان در نظر گرفته اید دوباره مرور کنید.
خودمانی تر بگویم؛ کمی این دست و آن دست کنید و حسابی به موضوع فکر کنید چون اگر قصد خوان کتاب پروست را کرده اید باید بدانید خواندن کتابی که (در اصل هفت جلد کتابی که) در دست گرفته اید تا عید طول می کشد و اگر هم کمی کند خوان باشید باید بدانید که تمام کردن کتاب پروست تا تابستان سال آینده دست تان را بند می کند.
خود پروست 13 سال از عمرش را صرف نوشتن کتابش کرد و سه جلد پایانی کتاب بعد از مرگ او منتشر شد اما چه چیزی بهانه کافی به پروست می داد تا رمانش را بنویسد؟ بیسکویتی به نام «مادلین». شاید خنده دار باشد اما آنچه پروست را برانگیخت و به او بهانه و انگیزه کافی برای نوشتن هفت جلد کتابش داد، بیسکویتی فرانسوی بود به نام «مادلین» که از قضا جزو بیسکویت های مورد علاقه پروست بود که هر روز صبح در فنجان پر چایی می زد و صبح اش را شروع می کرد.
پروست عاشق این بیسکویت های خوشمزه بود و یک یاز لحاظت ستودنی و آغازین رمانش را با همین بیسکویت شروع می کند. این لحظه شگرف، تکه ای از گذشته راوی و در زمان کودکی اش است که به یاد نان های بیسکویتی می افتد که داخل چایی اش می کرد و می بلعید.
اهمیت پروست و خریدن رنج خواندن پروست در چیست؟ بهترین جواب، حجم و موضوعی است که او انتخاب کرده. پروست رمانی هفت جلدی نوشته و دوم آن که موضوع رمانش، «حافظه» است. یعنی هم حجم رمان بسیار زیاد است و هم موضوعی که انتخاب کرده گسترده، و به همان اندازه دست نیافتنی است.
این پروست بود که جسارت کرد و برای اولین بار قهرمانی انتخاب کرد که جنس مشخصی نداشت (یعنی نه زن بود و نه مرد)، حرف نمی زد، گسترده بود و به همان اندازه گریزان و فرّار. قهرمانی که پروست با جسارت به سراغش رفت، «زمان» بود اما جسارت پروست فقط شامل انتخاب چنین قهرمان عجیبی نمی شد. پروست فرزند آینده نیز بود. او با شجاعت زندگی اش را روایت کرد و رازی برای مفتش های ادبی باقی نگذاشت تا بعدها رسوایش کنند و در سرگذشت نامه هایشان بنویسند.
اهمیت پروست در ساخت و پرداخت شخصیت های ماندگاری مانند «چالرز سوان»، «زیلبرت» و «اَدت» نیست، هر چند در ماندگاری این شخصیت ها در جهان ادبیات هیچ تردیدی نداریم. اهمیت پروست، در به زنجیر کشیدن گذشته است. راوی (مارسل) احساس می کند زمان از دست رفته است و زیبایی و معنای زندگی همراه با زمان، در حال نیستی است. پس راوی شروع به یادآوری می کند و بدین ترتیب «حافظه» و «یادآوری» به مرکز احساسی رمان تبدیل می شود.
راوی، رنج ها، شیفتگی ها، حسرت ها، دردها، عشق ها و لذایذش را به یاد می آورد و با یادآوری هریسک، گویی به آنها جان می دهد. کار شگرف پروست، جان دادن به چیزهایی است که از دست یا به فنا رفته اند. گویی او به «نیستی»، «هستی» می دهد. پروست با نوشتن این رمان، «زمان» و «زیبایی» را احضار و دوباره زنده می کند. او با مرگ و نیستی مسابقه می دهد.
هر بخش کتاب پروست حاک یاز مبارزه او با مرگی است که با او می جنگد و مصالحه هم نمی کند. او به جنگ مرگی می رود که «زمان» و «زیبایی» را به فنا می برد. پروست در جستجویش برای دستیابی به زمان از دست رفته، چیزی ابداع نمی کند اما همه چیز را هشیار می کند و دست به انتخاب حقایقی می زند تا به «نیستی»، «هستی» بدهد.
کار شگرف پروست همین است که «سیزیف» وار، وقتی که می داند «نیستی» مقصد هر زیبایی، هر عشق، هر رنج، هر دل داده و هر زندگی است اما باز هم ناامید نمی شود و در عوض همه آنها را به یاد می آورد تا دوباره به کالبد بی جانشان، «هستی» بدمد.
پس حتی اگر خواند پروست تا عید سال دیگر هم طول بکشد، دست به کار شوید و خودتان را میهمان «زیبایی» و «شیرینی های کودکی» کنید که تا چشم به هم بزنید، خزان می آید.
همین هم می یشود و تزه ئوس نجات می یابد. شمشیر و گلوله نخ، ابزار اصلی تزه برای از بین بردن هیولای بزرگ بود، ابزاری که هر انسانی برای مواجهه با چیزهای بزرگتر نیاز دارد.
نمی توان بدون سلاح با آثار بزرگ مواجه شد. برخورد بدون سلاح شکست به همراه دارد. همین رویکرد را برای برخورد با آثار بزرگ دنیای ادبیات و هنر هم باید در نظر گرفت. مواجه شدن با این آثار بدون مسلح شدن به دانش که محصول اطلاعات و تجربه است، ناممکن می شود. راه را باید بدانیم. سر گلوله نخ را باید به جای مطمئنی ببندیم تا به وقت رویارویی با اثری سخت و پیچیده گم نشویم.
اگر پس از سال ها جدل با خودتان، عاقبت تصمیم گرفته اید رمان چند جلدی «در جستجوی زمان از دست رفته» نوشته «مارسل پروست» را که در کتابخانه تشریفاتی تان چیده شده یا پشت ویترین کتابفروشی مدام خودنمایی می کند، بخوانید؛ پس احتمالا لازم است کمی واقع بینانه رفتار کنید و هر برنامه ای را که برای شش ماه یا یک سال آینده تان در نظر گرفته اید دوباره مرور کنید.
خودمانی تر بگویم؛ کمی این دست و آن دست کنید و حسابی به موضوع فکر کنید چون اگر قصد خوان کتاب پروست را کرده اید باید بدانید خواندن کتابی که (در اصل هفت جلد کتابی که) در دست گرفته اید تا عید طول می کشد و اگر هم کمی کند خوان باشید باید بدانید که تمام کردن کتاب پروست تا تابستان سال آینده دست تان را بند می کند.
خود پروست 13 سال از عمرش را صرف نوشتن کتابش کرد و سه جلد پایانی کتاب بعد از مرگ او منتشر شد اما چه چیزی بهانه کافی به پروست می داد تا رمانش را بنویسد؟ بیسکویتی به نام «مادلین». شاید خنده دار باشد اما آنچه پروست را برانگیخت و به او بهانه و انگیزه کافی برای نوشتن هفت جلد کتابش داد، بیسکویتی فرانسوی بود به نام «مادلین» که از قضا جزو بیسکویت های مورد علاقه پروست بود که هر روز صبح در فنجان پر چایی می زد و صبح اش را شروع می کرد.
پروست عاشق این بیسکویت های خوشمزه بود و یک یاز لحاظت ستودنی و آغازین رمانش را با همین بیسکویت شروع می کند. این لحظه شگرف، تکه ای از گذشته راوی و در زمان کودکی اش است که به یاد نان های بیسکویتی می افتد که داخل چایی اش می کرد و می بلعید.
اهمیت پروست و خریدن رنج خواندن پروست در چیست؟ بهترین جواب، حجم و موضوعی است که او انتخاب کرده. پروست رمانی هفت جلدی نوشته و دوم آن که موضوع رمانش، «حافظه» است. یعنی هم حجم رمان بسیار زیاد است و هم موضوعی که انتخاب کرده گسترده، و به همان اندازه دست نیافتنی است.
این پروست بود که جسارت کرد و برای اولین بار قهرمانی انتخاب کرد که جنس مشخصی نداشت (یعنی نه زن بود و نه مرد)، حرف نمی زد، گسترده بود و به همان اندازه گریزان و فرّار. قهرمانی که پروست با جسارت به سراغش رفت، «زمان» بود اما جسارت پروست فقط شامل انتخاب چنین قهرمان عجیبی نمی شد. پروست فرزند آینده نیز بود. او با شجاعت زندگی اش را روایت کرد و رازی برای مفتش های ادبی باقی نگذاشت تا بعدها رسوایش کنند و در سرگذشت نامه هایشان بنویسند.
اهمیت پروست در ساخت و پرداخت شخصیت های ماندگاری مانند «چالرز سوان»، «زیلبرت» و «اَدت» نیست، هر چند در ماندگاری این شخصیت ها در جهان ادبیات هیچ تردیدی نداریم. اهمیت پروست، در به زنجیر کشیدن گذشته است. راوی (مارسل) احساس می کند زمان از دست رفته است و زیبایی و معنای زندگی همراه با زمان، در حال نیستی است. پس راوی شروع به یادآوری می کند و بدین ترتیب «حافظه» و «یادآوری» به مرکز احساسی رمان تبدیل می شود.
راوی، رنج ها، شیفتگی ها، حسرت ها، دردها، عشق ها و لذایذش را به یاد می آورد و با یادآوری هریسک، گویی به آنها جان می دهد. کار شگرف پروست، جان دادن به چیزهایی است که از دست یا به فنا رفته اند. گویی او به «نیستی»، «هستی» می دهد. پروست با نوشتن این رمان، «زمان» و «زیبایی» را احضار و دوباره زنده می کند. او با مرگ و نیستی مسابقه می دهد.
هر بخش کتاب پروست حاک یاز مبارزه او با مرگی است که با او می جنگد و مصالحه هم نمی کند. او به جنگ مرگی می رود که «زمان» و «زیبایی» را به فنا می برد. پروست در جستجویش برای دستیابی به زمان از دست رفته، چیزی ابداع نمی کند اما همه چیز را هشیار می کند و دست به انتخاب حقایقی می زند تا به «نیستی»، «هستی» بدهد.
کار شگرف پروست همین است که «سیزیف» وار، وقتی که می داند «نیستی» مقصد هر زیبایی، هر عشق، هر رنج، هر دل داده و هر زندگی است اما باز هم ناامید نمی شود و در عوض همه آنها را به یاد می آورد تا دوباره به کالبد بی جانشان، «هستی» بدمد.
پس حتی اگر خواند پروست تا عید سال دیگر هم طول بکشد، دست به کار شوید و خودتان را میهمان «زیبایی» و «شیرینی های کودکی» کنید که تا چشم به هم بزنید، خزان می آید.