19-12-2015، 19:18
آقاي شفيعي كدكني (متولد 1318)، از شاعران معاصر، پيش از سال چهل، شعري در باره امام حسين (ع) سرود كه انگشت نهادن بربعد سياسي كربلا در مبارزه با ستمگري بود:
آزادي
باز در خاطرهها، ياد تو اي رهرو عشق
شعلهي سركش آزادگي افروخته است
يكجهان بر تو و بر همت و مردانگيت
از شوق و طلب، ديدهي جان دوخته است
رسم آزادي و پيكار و حقيقت جويي
همه جا، صفحهي تابندهي آيين تو بود
آنچه بر ملت اسلام حياتي بخشيد
جنبش عاطفه و نهضت خونين تو بود».
البته اشعار سياسي وي فراوان بود، جز آن كه يافتن شعري در ميان اشعار ايشان كه به صراحت مربوط به شخص يا حادثه خاصي باشد، دشوار بلكه منهاي يک مورد نيست. براي مثال، تلقّي ديگران اين بود كه شعر حلاج وي براي شريعتي سروده شده است در حالي كه اين شعر مربوط به سال 1348 است. اما مضمون همان شعر سياسي است:
وقتي تو،
روي چوبه دارت،
خموش و مات،
بودي،
ما:
انبوهِ كركسانتماشا،
با شحنههاي مأمور،
مأمورهاي معذور،
همسان و همسكوت مانديم».
پرويز خرسند نثرنويس و شاعر نوسراي ديگر و در واقع نويسنده آثاري ميان نثر و شعر نو بود كه در مشهد به كانون نشر حقايق رفت و آمد داشت. وي در سال 41 تحت تعقيب قرار گرفت و به يك روستا گريخت. در آنجا دو كتاب آنجا كه حق پيروز است (تاريخ مقدمه آقاي حكيمي، مهر 1341) و مرثيهاي كه ناسروده ماند (تاريخ مقدمه 1349، و مي گويد دكتر شريعتي
کبوتر
آن را پيش از چاپ خوانده و اصلاح كرده است) را نوشت كه استاد شريعتي وحكيمي براي اولي مقدمه نوشتند. با اين دو كتاب نامش بر سرزبانها افتاد. وي به دانشگاه رفت و ازدواج كرد. در اين وقت كتاببرزيگران دشت خون را نوشت. سپس به تهران آمد و براي انتشارات محمدي (اردهالي) كار ويرايش مي كرد و اندكي بعد، آن همكاري رها شد. زماني در حسينيه ارشاد كار ويراستاري مي كرد و به خصوص به خاطر آشنايي با خانواده شريعتي موقعيت بهتري يافت. چند بار شعر خواني و دكلمه سرايي هم در حسينيه داشت. بعد از تعطيلي حسينيه ارشاد، با شگفتي، به بنياد شاهنامه رفت كه بيش از گذشته از فضاي انقلابي دور شد و حتي يكبار در سال 55 كه بچههاي مذهبي جايي او را دعوت كرده بودند، به جاي بحث از مسائل مورد انتظار آنان، از رستم و رخش سخن گفت. بعد از انقلاب در 58 با به راه افتادن مجله سروش در آنجا بود و سرمقاله هاي ادبي – انقلابي مي نوشت، اماگرايشهايي به مجاهدين داشت. با رفتن قطب زاده و تغييراتي كه در مديريت مجله سروش رخ داد، وي از آنجا رفت و منزوي شد. در سال 60 چند بار مجاهدين تلاش كردند تا او را به خارج ببرند كه وي حاضر به رفتن نشد. بعدها كتابي هم با عنوان پيغام زخم(تهران، نقطه، 1373، 214 ص) مشتمل بر نوشتههاي او ـ كه سبكي است ميان نثر و شعر نو ـ در باره شريعتي و برخي موضوعاتديگر چاپ شد.
خانم طاهره صفارزاده (متولد 1315 سيرجان و دانشآموخته رشته ادبيات انگليسي و مترجم قرآن) از شاعراني است كه نخستين مجموعه شعرش در سال 41 چاپ شد. وي در سالهاي نخست دهه پنجاه مجموعه اشعار موجود در «سفر پنجم» را سرود كه اشعار ديني ـ سياسي او در بارهداستان اسلام آوردن سلمان است و سال 57 توسط رواق چاپ شد:
بيدار پارسي،
بيتاب راه بود،
رفتن به راه مي پيوندد،
ماندن به ركود.
كتاب شعر ديگر او «بيعت با بيداري» حاوي اشعار او از 56 تا 58 است كه نوعا مضامين انقلابي دارد (تهران، 1358). در باره قرق بودن خيابانها از نظاميان شاه:
ملك از جميع جهات آباد است،
آباد از تدارك مرگ آوران،
تفنگ،
تانگ،
زره پوش،
خطوط ارتباطي خدعه،
زور و مسلسل و سرنيزه،
در هر سوي بلاد بپاخيزان،
در هر سوي بلاد ملت ايمان» (ص 15).
و شعري خطاب بهامام از دي ماه 1357 با عنوان «سروش قم» (ص 23). و زبده اشعار قديميتر او كه در «حركت ديروز و امروز» (رواق، 57) چاپ شده است.
البته نمونههاي شاعران با اشعار نو و كهنه، به خصوص آنان كه زماني محدود چند شعري سرودهاند، فراوانند كه نويسنده اين سطور به دليل دوري از شعر و ادبيات، كمتر با آنان آشناست. براي نمونه يكي ابوالحسن رضوي علوي (الف. بارش) است با كتاب «ما بر صليب رنج خويش» كه برگزيده اشعار او از سالهاي 51 ـ 57 و حاوي مضامين انقلابي در باره امام و شهيدان و مبارزان است (تهران، امير كبير، 1362)
از نسل جديد و در همين سبك، يكي هم جواد محدثي (متولد 1331)، طلبه آن وقت قم است كه اشعاري در همين سبك و سياق داشت و گويا در قم تنها مورد بود. وي از حوالي سال 54 شعر نو گفتن خود را با گرايشهاي سياسي آغاز كرد كه يك نمونه معروفآن «اسير آزاديبخش» در باره حضرت زينب (س) بود:
اي دختر علي،
اي خواهر حسين،
اي زينب بزرگ،
اي پيك انقلاب شهيدانكربلا،
در روزگار خود،
در طول قرنها،
از ما به تو درود فراوان و بيشمار.
زان پس محدثي با سوژه كربلا و برخي ازموضوعات اجتماعي ـ سياسي ديگر، اشعار ديگري هم گفت كه از آن جمله «حماسه شهادت» باز در باره كربلاست. شعري هم باعنوان «خسي در ميقات» برگرفته از سفرنامه جلال به مكه، كه عنوان شعري براي حج و مكه است. شعر «هر روز عاشورا و هرجا كربلايي است» از سال 56 است كه آشكار رنگ خون و انقلاب دارد.
مجموعهاي ديگر از اشعار وي با عنوان «قبله اين قبيله» عمدتا ازاشعاري نوي است كه وي در ايام نه ماهه زندانيش در اصفهان سروده است. وي در مقدمه آن، در اسفند 57 نوشته است:
استقبالي كه در اين چند سال از شعر نو مذهبي به عمل آمد، و جايي كه اين گونه سرودهها براي خود در ميان نسل انقلابي جوان باز كردهاست، مرا هميشه واداشته تا در باره آن جديتر بينديشم و آن را به عنوان يك سلاح بشناسم و بدانم و بكار گيرم.
کبوتر
اين شعرها، آثار انقلاب و زندان را در خود دارد و به هر روي، جزو كارنامه شعر نو انقلابي آقاي محدثي است.
چندين شعر وي هم در كتاب «اسلام و آبي تازهاش بايد» كه شخصي با نام اكبر وطن انتخاب كرده، به چاپ رسيده است. در اين كتاب اشعاري از موسوي گرمارودي، نسرين صاحب، بهجتي، گيتي كرمانيان، فرا (با شعر بسيار عالي عاشورا حماسه مكرر، همان، ص 53)، و حسين اكبري چاپ شده است. اين كتاب در سال 54 و بعد از آن مكرر چاپ شد و يكي از پررونقترين كتابهايي بود كه اشعارش به صورت دِكلمه در محافل مذهبي دو سه سال پيش از انقلاب خوانده مي شد.
مجلد دوم همان كتاب با نام «حماسه شهادت» در سال 56 به چاپ رسيد و اشعاري از محدثي، م. زورق، رزمجو، عظيم صاعدي، نعمت ميرزازاده، سيد مصطفي حسيني، م. پريشان، و حسن منتظر قائم در آن چاپ شده است.
از ميان اين جماعت م. زورق (محمد حسن حاج محمدي، از چهرههاي شناخته شده در عرصه شعر نو پيش و پس از انقلاب بود. شعري از وي از پيش از انقلاب، چنين است:
جنگ آيا ز هوس مي افتد؟
دست بر ماشه،
هدف؟
ـ معلوم!
مي چكد خون ز گلوگاه تفنگ...
مي رود بانگ در آغوش فضا،
افتدآهسته جواني بر سنگ،
خون زند از سر و رويش بيرون،
آيد آرام ز نايش آهنگ!
آه مادر!...
ـ ز نفس مي افتد،
جنگ آيا ز هوسميافتد؟
از جمع روحانيون نيز كساني به مناسبت نهضت اسلامي، بيشتر اشعاري به سبك كلاسيك سرودند كه در اين ميان اشعار محمد حسين بهجتي اردكاني (شفق) فراوانتر است. ايشان گهگاه شعر نو هم مي سرود و از آن جمله شعر «فرشته نجات» اوست.
اشعار انقلابي شفق در مجموعهاي با نام «بهار آزاي» در سال 1358 ش در قم (نشر شفق) چاپ شد كه غالب آنها شعر كلاسيك، واندكي نو است. نخستين شعر وي در باره انقلاب از سال 1341 با عنوان «آفرين بر اين انقلاب» است:
درود باد بر اين انقلاب پاك، درود
كه زير سايه آن، جان ملتي آسود
درود باد بر اين جنبش عظيم و بزرگ
كه شاهراه سعادت، به روي خلق گشود.
بههمين ترتيب اشعار بعدي وي از سال 41 و 42، سپس اشعار دوران خفقان و پس از آن اشعار دوران انقلاب در همين كتاب بهارآزادي آمده است. شعر نو «در شهر انسانها» با خطاب به بلبل و اين كه تو در خواندن آزاد هستي، به طور ضمني تصويري از اوضاعي خفقان آنروزگار را به دست داده است:
ولي در شهر انسانها،
نشاني از فضاي باز آزادي نمييابي،
پريده پرتوي، زآرامش و شادي نمييابي،
به شهر تيره شبگون ما نوري نميبيني
مزارآباد ما را جنبش و شوري نميبيني.
دكلمه خواني، زماني در حسينيه ارشاد باب شد و كساني چون پرويز خرسند و محمدرضا شريفينيا آن را اجرا مي كردند. آنچه آنان در سال 51 از اشعار ديگران خواندند، در مجموعهاي به نام «شرمگين، ما بيشرفها » توسط انتشارات
کبوتر دل نازک
سبز منتشر شد. فضاي حاكم بر آن اشعار غالبا مذهبي و به لحاظ ديني - تاريخي متكي به امام علي (ع) و امام حسين (ع) و در واقع تلفيقي از مفاهيم ديني – سياسي بود.
شعر خواني، اعم از نو و كلاسيك، در شكل سياسي رسمي آن، طي يك مراسم شبانه، و در طول ده شب (از دوشنبه 18 مهرماه 1356) در مؤسسه فرهنگي انستيتو گوته تهران، بسيار با شكوه برگزار شد و هر شب جمعي از شاعران و اديبان در آنجا شعر خواني ميكردند. شرحي از آن مراسم در كتابي با نام ده شب (به كوشش ناصر مؤذن، تهران، امير كبير، 1357) چاپ شده است. البته فضايآن اشعار، مذهبي نبود و به جز افراد بسيار معدودي همانند موسوي گرمارودي غالب اشعار و ارائه دهندگان لائيك يا دست كم اشعارشان غيرمذهبي بود. از اشعار موسوي كه در آنجا ارائه شد اينها بود: سلام بر فلسطين، در ستايش رادي، در سايه سار نخلولايت، محبوبه شب، و با تلاوت مهتاب.
در باره سرودهايي كه براي تظاهرات ساخته مي شد، و بيشتر سرايندگان آن افراد ناشناخته بودند، بايد در جاي ديگري صحبت كرد.
از نمونه هاي ديگر فضل الله صلواتي است که اشعار نو و کلاسيک انقلابي – ديني پيش از انقلاب او با عنوان نواي آزادي به چاپ رسيده است. نخستين شعر اين مجموعه با عنوان «نواي آزادي» (بنياد فرهنگي و انتشاراتي بدر، اسفند 57) از مهرماه 1339 است:
نموده طاير جانم هواي آزادي
دلم به سينه طپد از براي آزادي
تصدق شه مردان علي شود جانم
که اوست در همه جا پيشواي آزادي
...چرا ز بهر حسين علي (ع) پريشانم
که او گذشت زعالم براي آزادي
شعر نويي که بعد از آن آمده از سال 1350 در زندان ساواک اصفهان در باره بردگي سروده شده است. شعري در باره بعثت از بهمن 37 و به همين ترتيب اشعار ديگري در قالب نو و کلاسيک با گرايش انقلابي – ديني در اين کتاب آمده است.
وي در شعري که در خرداد 1342 سروده مي گويد:
مرگ اندر ره آزادي و عدل
به خدا بهتر از اين زندگي است
دادن جان به ره آزادي
بهتر از بندگي و بردگي است
جان خود در ره محبوب حسين
از سر صدق و صفا کرد فدا
يار و انصار و دگر اهل و عيال
جمله را برد به درگاه خدا (نواي آزادي، ص 46)
در شعر نوي هم در باره حضرت زينب آورده است:
از وراي چادر عصمت
نهان خورشيد تاباني
طلوعي جاودان دارد
و از پشت حجاب پاکي و تقوا
دو دستي سخت نيرومند
حسيني نهضت خون و شرافت را اصالت داد. (نواي آزادي، ص 47)
كبوتر و آسمان
در آستانه انقلاب هم براي هفدهم شهريور و برخي از تاريخ هاي ديگر اشعاري در اين مجموعه آمده که گرچه مشتمل بر عبارات ساده اي است اما مطالب صريح بيان شده است.
يکي از سوژه هاي سرايش شعر در آستانه انقلاب و بيشتر از سال 56 – 57 شريعتي بود که چندين نفر در اين باره اشعاري سرودند که در يکي از پاورقي هاي گذشته به اشعار برخي اشاره شد. طه حجازي (کارمند پست و شاغل در انتشارات بعثت و برادر فخرالدين) اشعاري با عنوان «مردي از خاکستان» (تهران، آگاه، 1364) در باره وي و همين طور شعري تحت عنوان «ارشاد» در حضور وي و پدرش خواند و مورد تشويق او قرار گرفت (همان، ص 17):
ارشاد
استاده سرگران
با قامتي به هيأت فرياد
و گيسواني از خزه ي سرخ
در جاده قديم شميران
يادآور شهامت ديروز
ديروزهاي رگبار
ديروزهاي خون
ديروزهاي سرزده در انفجار بمب...
اينجا عزيز
خون زمانه در جريان است
خون حسين و زينب و قاسم
خون شهيدهاي پياپي
سيد جمال و قائمقام و مدرس و کوچک
همراه خون سرکش «صادق»
و خون پاک مجاهد «ميهن دوست»
و خون جاري و سبز حنيف نژاد (ص 22).
و چند شعر ديگر که به استاد محمدتقي شريعتي تقديم شده و شعري که پس از انقلاب با عنوان مردي از خاکستان در باره خود شريعتي سروده شده است.
وي اشعاري هم در باره فلسطين دارد که با نام حماسه عرب فلسطيني چاپ شده است. اشعاري هم از الدبوني به فارسي ترجمه کرده که انتشارات بعثت آن را چاپ کرده است.
علي معلم از ديگر شاعران جوان آن دوره است که مثنوي هاي وي در اين عرصه در کتاب رجعت سرخ ستاره (تهران، حوزه هنر و انديشه اسلامي، 1360صص 13 – 63) بدون تاريخ دقيق آمده است. شعر «سيه بپوش برادر سپيده را کشتند» چنان که در آغاز آن نوشته شده، با الهام از کتاب «حسين وارث آدم» و براي دکتر شريعتي سروده شده است:
گزين شدند و سوار گزيده را کشتند
سيه بپوش برادر، سپيده را کشتند
حراميان همه شب را به حيله کوشيدند
چراغ قافله را با سحر خموشيدند
شکوه جلوه عمر دوباره را بردند
چو ابر تيره فروغ ستاره را بردند ...
سيه بپوش که رسم شريعتي با ماست
سيه بپوش که خصم شريعتي با ماست
چه ساده دل که دل خويش با گمان داديم
حرامزاده طاغوت را امان داديم
بيا به نام شهيدان ره بکار شويم
کفن بپوش که با يکدگر سوار شديم (ص 51)
جواد محقق (م آتش) هم اشعاري دارد و گزيده اي از اشعار انقلابي - ديني را در باره امام از شاعران مختلف با عنوان اي فاتح هميشه تاريخ در سال 1358 چاپ کرده است. کتاب هاي شعر ديگر او عبارتند از مردي چون آفتاب، پاسدار خورشيد و اي آفريدگار. نام چهره هاي د يگري از شاعران نو سراي انقلابي و مسلمان را در در مجموعه هاي متنوعي مانند اي فاتح هميشه تاريخ مي توان يافت. خانم زهرا رهنورد يا زينب بروجردي هم اشعار نويي دارد که يکي لاله ها و طوفان هاي هفدهم شهريور است که مکرر چاپ شد.
آزادي
باز در خاطرهها، ياد تو اي رهرو عشق
شعلهي سركش آزادگي افروخته است
يكجهان بر تو و بر همت و مردانگيت
از شوق و طلب، ديدهي جان دوخته است
رسم آزادي و پيكار و حقيقت جويي
همه جا، صفحهي تابندهي آيين تو بود
آنچه بر ملت اسلام حياتي بخشيد
جنبش عاطفه و نهضت خونين تو بود».
البته اشعار سياسي وي فراوان بود، جز آن كه يافتن شعري در ميان اشعار ايشان كه به صراحت مربوط به شخص يا حادثه خاصي باشد، دشوار بلكه منهاي يک مورد نيست. براي مثال، تلقّي ديگران اين بود كه شعر حلاج وي براي شريعتي سروده شده است در حالي كه اين شعر مربوط به سال 1348 است. اما مضمون همان شعر سياسي است:
وقتي تو،
روي چوبه دارت،
خموش و مات،
بودي،
ما:
انبوهِ كركسانتماشا،
با شحنههاي مأمور،
مأمورهاي معذور،
همسان و همسكوت مانديم».
پرويز خرسند نثرنويس و شاعر نوسراي ديگر و در واقع نويسنده آثاري ميان نثر و شعر نو بود كه در مشهد به كانون نشر حقايق رفت و آمد داشت. وي در سال 41 تحت تعقيب قرار گرفت و به يك روستا گريخت. در آنجا دو كتاب آنجا كه حق پيروز است (تاريخ مقدمه آقاي حكيمي، مهر 1341) و مرثيهاي كه ناسروده ماند (تاريخ مقدمه 1349، و مي گويد دكتر شريعتي
کبوتر
آن را پيش از چاپ خوانده و اصلاح كرده است) را نوشت كه استاد شريعتي وحكيمي براي اولي مقدمه نوشتند. با اين دو كتاب نامش بر سرزبانها افتاد. وي به دانشگاه رفت و ازدواج كرد. در اين وقت كتاببرزيگران دشت خون را نوشت. سپس به تهران آمد و براي انتشارات محمدي (اردهالي) كار ويرايش مي كرد و اندكي بعد، آن همكاري رها شد. زماني در حسينيه ارشاد كار ويراستاري مي كرد و به خصوص به خاطر آشنايي با خانواده شريعتي موقعيت بهتري يافت. چند بار شعر خواني و دكلمه سرايي هم در حسينيه داشت. بعد از تعطيلي حسينيه ارشاد، با شگفتي، به بنياد شاهنامه رفت كه بيش از گذشته از فضاي انقلابي دور شد و حتي يكبار در سال 55 كه بچههاي مذهبي جايي او را دعوت كرده بودند، به جاي بحث از مسائل مورد انتظار آنان، از رستم و رخش سخن گفت. بعد از انقلاب در 58 با به راه افتادن مجله سروش در آنجا بود و سرمقاله هاي ادبي – انقلابي مي نوشت، اماگرايشهايي به مجاهدين داشت. با رفتن قطب زاده و تغييراتي كه در مديريت مجله سروش رخ داد، وي از آنجا رفت و منزوي شد. در سال 60 چند بار مجاهدين تلاش كردند تا او را به خارج ببرند كه وي حاضر به رفتن نشد. بعدها كتابي هم با عنوان پيغام زخم(تهران، نقطه، 1373، 214 ص) مشتمل بر نوشتههاي او ـ كه سبكي است ميان نثر و شعر نو ـ در باره شريعتي و برخي موضوعاتديگر چاپ شد.
خانم طاهره صفارزاده (متولد 1315 سيرجان و دانشآموخته رشته ادبيات انگليسي و مترجم قرآن) از شاعراني است كه نخستين مجموعه شعرش در سال 41 چاپ شد. وي در سالهاي نخست دهه پنجاه مجموعه اشعار موجود در «سفر پنجم» را سرود كه اشعار ديني ـ سياسي او در بارهداستان اسلام آوردن سلمان است و سال 57 توسط رواق چاپ شد:
بيدار پارسي،
بيتاب راه بود،
رفتن به راه مي پيوندد،
ماندن به ركود.
كتاب شعر ديگر او «بيعت با بيداري» حاوي اشعار او از 56 تا 58 است كه نوعا مضامين انقلابي دارد (تهران، 1358). در باره قرق بودن خيابانها از نظاميان شاه:
ملك از جميع جهات آباد است،
آباد از تدارك مرگ آوران،
تفنگ،
تانگ،
زره پوش،
خطوط ارتباطي خدعه،
زور و مسلسل و سرنيزه،
در هر سوي بلاد بپاخيزان،
در هر سوي بلاد ملت ايمان» (ص 15).
و شعري خطاب بهامام از دي ماه 1357 با عنوان «سروش قم» (ص 23). و زبده اشعار قديميتر او كه در «حركت ديروز و امروز» (رواق، 57) چاپ شده است.
البته نمونههاي شاعران با اشعار نو و كهنه، به خصوص آنان كه زماني محدود چند شعري سرودهاند، فراوانند كه نويسنده اين سطور به دليل دوري از شعر و ادبيات، كمتر با آنان آشناست. براي نمونه يكي ابوالحسن رضوي علوي (الف. بارش) است با كتاب «ما بر صليب رنج خويش» كه برگزيده اشعار او از سالهاي 51 ـ 57 و حاوي مضامين انقلابي در باره امام و شهيدان و مبارزان است (تهران، امير كبير، 1362)
از نسل جديد و در همين سبك، يكي هم جواد محدثي (متولد 1331)، طلبه آن وقت قم است كه اشعاري در همين سبك و سياق داشت و گويا در قم تنها مورد بود. وي از حوالي سال 54 شعر نو گفتن خود را با گرايشهاي سياسي آغاز كرد كه يك نمونه معروفآن «اسير آزاديبخش» در باره حضرت زينب (س) بود:
اي دختر علي،
اي خواهر حسين،
اي زينب بزرگ،
اي پيك انقلاب شهيدانكربلا،
در روزگار خود،
در طول قرنها،
از ما به تو درود فراوان و بيشمار.
زان پس محدثي با سوژه كربلا و برخي ازموضوعات اجتماعي ـ سياسي ديگر، اشعار ديگري هم گفت كه از آن جمله «حماسه شهادت» باز در باره كربلاست. شعري هم باعنوان «خسي در ميقات» برگرفته از سفرنامه جلال به مكه، كه عنوان شعري براي حج و مكه است. شعر «هر روز عاشورا و هرجا كربلايي است» از سال 56 است كه آشكار رنگ خون و انقلاب دارد.
مجموعهاي ديگر از اشعار وي با عنوان «قبله اين قبيله» عمدتا ازاشعاري نوي است كه وي در ايام نه ماهه زندانيش در اصفهان سروده است. وي در مقدمه آن، در اسفند 57 نوشته است:
استقبالي كه در اين چند سال از شعر نو مذهبي به عمل آمد، و جايي كه اين گونه سرودهها براي خود در ميان نسل انقلابي جوان باز كردهاست، مرا هميشه واداشته تا در باره آن جديتر بينديشم و آن را به عنوان يك سلاح بشناسم و بدانم و بكار گيرم.
کبوتر
اين شعرها، آثار انقلاب و زندان را در خود دارد و به هر روي، جزو كارنامه شعر نو انقلابي آقاي محدثي است.
چندين شعر وي هم در كتاب «اسلام و آبي تازهاش بايد» كه شخصي با نام اكبر وطن انتخاب كرده، به چاپ رسيده است. در اين كتاب اشعاري از موسوي گرمارودي، نسرين صاحب، بهجتي، گيتي كرمانيان، فرا (با شعر بسيار عالي عاشورا حماسه مكرر، همان، ص 53)، و حسين اكبري چاپ شده است. اين كتاب در سال 54 و بعد از آن مكرر چاپ شد و يكي از پررونقترين كتابهايي بود كه اشعارش به صورت دِكلمه در محافل مذهبي دو سه سال پيش از انقلاب خوانده مي شد.
مجلد دوم همان كتاب با نام «حماسه شهادت» در سال 56 به چاپ رسيد و اشعاري از محدثي، م. زورق، رزمجو، عظيم صاعدي، نعمت ميرزازاده، سيد مصطفي حسيني، م. پريشان، و حسن منتظر قائم در آن چاپ شده است.
از ميان اين جماعت م. زورق (محمد حسن حاج محمدي، از چهرههاي شناخته شده در عرصه شعر نو پيش و پس از انقلاب بود. شعري از وي از پيش از انقلاب، چنين است:
جنگ آيا ز هوس مي افتد؟
دست بر ماشه،
هدف؟
ـ معلوم!
مي چكد خون ز گلوگاه تفنگ...
مي رود بانگ در آغوش فضا،
افتدآهسته جواني بر سنگ،
خون زند از سر و رويش بيرون،
آيد آرام ز نايش آهنگ!
آه مادر!...
ـ ز نفس مي افتد،
جنگ آيا ز هوسميافتد؟
از جمع روحانيون نيز كساني به مناسبت نهضت اسلامي، بيشتر اشعاري به سبك كلاسيك سرودند كه در اين ميان اشعار محمد حسين بهجتي اردكاني (شفق) فراوانتر است. ايشان گهگاه شعر نو هم مي سرود و از آن جمله شعر «فرشته نجات» اوست.
اشعار انقلابي شفق در مجموعهاي با نام «بهار آزاي» در سال 1358 ش در قم (نشر شفق) چاپ شد كه غالب آنها شعر كلاسيك، واندكي نو است. نخستين شعر وي در باره انقلاب از سال 1341 با عنوان «آفرين بر اين انقلاب» است:
درود باد بر اين انقلاب پاك، درود
كه زير سايه آن، جان ملتي آسود
درود باد بر اين جنبش عظيم و بزرگ
كه شاهراه سعادت، به روي خلق گشود.
بههمين ترتيب اشعار بعدي وي از سال 41 و 42، سپس اشعار دوران خفقان و پس از آن اشعار دوران انقلاب در همين كتاب بهارآزادي آمده است. شعر نو «در شهر انسانها» با خطاب به بلبل و اين كه تو در خواندن آزاد هستي، به طور ضمني تصويري از اوضاعي خفقان آنروزگار را به دست داده است:
ولي در شهر انسانها،
نشاني از فضاي باز آزادي نمييابي،
پريده پرتوي، زآرامش و شادي نمييابي،
به شهر تيره شبگون ما نوري نميبيني
مزارآباد ما را جنبش و شوري نميبيني.
دكلمه خواني، زماني در حسينيه ارشاد باب شد و كساني چون پرويز خرسند و محمدرضا شريفينيا آن را اجرا مي كردند. آنچه آنان در سال 51 از اشعار ديگران خواندند، در مجموعهاي به نام «شرمگين، ما بيشرفها » توسط انتشارات
کبوتر دل نازک
سبز منتشر شد. فضاي حاكم بر آن اشعار غالبا مذهبي و به لحاظ ديني - تاريخي متكي به امام علي (ع) و امام حسين (ع) و در واقع تلفيقي از مفاهيم ديني – سياسي بود.
شعر خواني، اعم از نو و كلاسيك، در شكل سياسي رسمي آن، طي يك مراسم شبانه، و در طول ده شب (از دوشنبه 18 مهرماه 1356) در مؤسسه فرهنگي انستيتو گوته تهران، بسيار با شكوه برگزار شد و هر شب جمعي از شاعران و اديبان در آنجا شعر خواني ميكردند. شرحي از آن مراسم در كتابي با نام ده شب (به كوشش ناصر مؤذن، تهران، امير كبير، 1357) چاپ شده است. البته فضايآن اشعار، مذهبي نبود و به جز افراد بسيار معدودي همانند موسوي گرمارودي غالب اشعار و ارائه دهندگان لائيك يا دست كم اشعارشان غيرمذهبي بود. از اشعار موسوي كه در آنجا ارائه شد اينها بود: سلام بر فلسطين، در ستايش رادي، در سايه سار نخلولايت، محبوبه شب، و با تلاوت مهتاب.
در باره سرودهايي كه براي تظاهرات ساخته مي شد، و بيشتر سرايندگان آن افراد ناشناخته بودند، بايد در جاي ديگري صحبت كرد.
از نمونه هاي ديگر فضل الله صلواتي است که اشعار نو و کلاسيک انقلابي – ديني پيش از انقلاب او با عنوان نواي آزادي به چاپ رسيده است. نخستين شعر اين مجموعه با عنوان «نواي آزادي» (بنياد فرهنگي و انتشاراتي بدر، اسفند 57) از مهرماه 1339 است:
نموده طاير جانم هواي آزادي
دلم به سينه طپد از براي آزادي
تصدق شه مردان علي شود جانم
که اوست در همه جا پيشواي آزادي
...چرا ز بهر حسين علي (ع) پريشانم
که او گذشت زعالم براي آزادي
شعر نويي که بعد از آن آمده از سال 1350 در زندان ساواک اصفهان در باره بردگي سروده شده است. شعري در باره بعثت از بهمن 37 و به همين ترتيب اشعار ديگري در قالب نو و کلاسيک با گرايش انقلابي – ديني در اين کتاب آمده است.
وي در شعري که در خرداد 1342 سروده مي گويد:
مرگ اندر ره آزادي و عدل
به خدا بهتر از اين زندگي است
دادن جان به ره آزادي
بهتر از بندگي و بردگي است
جان خود در ره محبوب حسين
از سر صدق و صفا کرد فدا
يار و انصار و دگر اهل و عيال
جمله را برد به درگاه خدا (نواي آزادي، ص 46)
در شعر نوي هم در باره حضرت زينب آورده است:
از وراي چادر عصمت
نهان خورشيد تاباني
طلوعي جاودان دارد
و از پشت حجاب پاکي و تقوا
دو دستي سخت نيرومند
حسيني نهضت خون و شرافت را اصالت داد. (نواي آزادي، ص 47)
كبوتر و آسمان
در آستانه انقلاب هم براي هفدهم شهريور و برخي از تاريخ هاي ديگر اشعاري در اين مجموعه آمده که گرچه مشتمل بر عبارات ساده اي است اما مطالب صريح بيان شده است.
يکي از سوژه هاي سرايش شعر در آستانه انقلاب و بيشتر از سال 56 – 57 شريعتي بود که چندين نفر در اين باره اشعاري سرودند که در يکي از پاورقي هاي گذشته به اشعار برخي اشاره شد. طه حجازي (کارمند پست و شاغل در انتشارات بعثت و برادر فخرالدين) اشعاري با عنوان «مردي از خاکستان» (تهران، آگاه، 1364) در باره وي و همين طور شعري تحت عنوان «ارشاد» در حضور وي و پدرش خواند و مورد تشويق او قرار گرفت (همان، ص 17):
ارشاد
استاده سرگران
با قامتي به هيأت فرياد
و گيسواني از خزه ي سرخ
در جاده قديم شميران
يادآور شهامت ديروز
ديروزهاي رگبار
ديروزهاي خون
ديروزهاي سرزده در انفجار بمب...
اينجا عزيز
خون زمانه در جريان است
خون حسين و زينب و قاسم
خون شهيدهاي پياپي
سيد جمال و قائمقام و مدرس و کوچک
همراه خون سرکش «صادق»
و خون پاک مجاهد «ميهن دوست»
و خون جاري و سبز حنيف نژاد (ص 22).
و چند شعر ديگر که به استاد محمدتقي شريعتي تقديم شده و شعري که پس از انقلاب با عنوان مردي از خاکستان در باره خود شريعتي سروده شده است.
وي اشعاري هم در باره فلسطين دارد که با نام حماسه عرب فلسطيني چاپ شده است. اشعاري هم از الدبوني به فارسي ترجمه کرده که انتشارات بعثت آن را چاپ کرده است.
علي معلم از ديگر شاعران جوان آن دوره است که مثنوي هاي وي در اين عرصه در کتاب رجعت سرخ ستاره (تهران، حوزه هنر و انديشه اسلامي، 1360صص 13 – 63) بدون تاريخ دقيق آمده است. شعر «سيه بپوش برادر سپيده را کشتند» چنان که در آغاز آن نوشته شده، با الهام از کتاب «حسين وارث آدم» و براي دکتر شريعتي سروده شده است:
گزين شدند و سوار گزيده را کشتند
سيه بپوش برادر، سپيده را کشتند
حراميان همه شب را به حيله کوشيدند
چراغ قافله را با سحر خموشيدند
شکوه جلوه عمر دوباره را بردند
چو ابر تيره فروغ ستاره را بردند ...
سيه بپوش که رسم شريعتي با ماست
سيه بپوش که خصم شريعتي با ماست
چه ساده دل که دل خويش با گمان داديم
حرامزاده طاغوت را امان داديم
بيا به نام شهيدان ره بکار شويم
کفن بپوش که با يکدگر سوار شديم (ص 51)
جواد محقق (م آتش) هم اشعاري دارد و گزيده اي از اشعار انقلابي - ديني را در باره امام از شاعران مختلف با عنوان اي فاتح هميشه تاريخ در سال 1358 چاپ کرده است. کتاب هاي شعر ديگر او عبارتند از مردي چون آفتاب، پاسدار خورشيد و اي آفريدگار. نام چهره هاي د يگري از شاعران نو سراي انقلابي و مسلمان را در در مجموعه هاي متنوعي مانند اي فاتح هميشه تاريخ مي توان يافت. خانم زهرا رهنورد يا زينب بروجردي هم اشعار نويي دارد که يکي لاله ها و طوفان هاي هفدهم شهريور است که مکرر چاپ شد.