31-10-2015، 2:08
جمعه که خیس باشد...
دل آدم برای هزار و یک نفر می گیرد
آن هزار نفر را می شود کاری کرد
آن یک نفر اما
کار خودش را می کند.
تورابه جای همه ی کسانی که نشناخته ام دوست می دارم..
تورابرای برفی که آب میشود دوست میدارم
تورابرای دوست داشتن دوست میدارم..
برای اشکی که خشک شدوهیچوقت نریخت،
لبخندی که محوشدوهیچگاه نشکفت دوست میدارم..
به خاطرنابودی توهم وخیال دوست میدارم..
تورا بـــــرای دوســـــــت داشتن دوست میدارم..
تورابه خاطر همه ی کسانی که ندیده ام دوست میدارم..
تورابه خاطرهمه ی کسانی که نخواهم دید دوست میدارم
تورابه اندازه ی خودت
به اندازه ی قلب پاکت دوست میدارم
تورابه جای تمامی کسانی که دوست ندارم...
دوست میـــــدارم..
فیزیـــــک بــعـــدها ثـــابـــت مـــیکـــنــد
در روزهــــای بــــــارانـــی
جــــای خـــالــی آدم هــــا
"بــــــــــــــزرگتر" مـــی شود...
زن
جنس عجیبی دارد
چشم هایش راکه ببندی...
دیددلش بیشترمی شود
دلش راکه می شکنی....
باران لطافت ازچشم هایش جاری می شود....
انگارخلق شده تا روی(عشق)راکم کند...
ﺟﯿﺮ ﺟﯿﺮﮐﻬﺎ؛
ﯾﮏ ﮐﻠﻤﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ،
ﺑﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﯾﮏ ﮐﻠﻤﻪ ﻫﻢ ﺑﯽ ﺷﮏ
ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺠﺰ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻧﻤﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ
ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﮐﻪ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ
ﮐﺪﺍﻡ ﺣﺮﻑ ﺭﺍ ﻣﯿﺸﻮﺩ
ﺗﺎ ﺻﺒﺢ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﻣﺎﻧﺪ
ﻭ ﺍﯾﻨﻬﻤﻪ ﺗﮑﺮﺍﺭ و تکرار ﮐﺮﺩ!!!
تورا برای دوست داشتن دوست می دارم
برای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریخت
لبخندی که محو شد و هیچ گاه نشکفت دوست می دارم
تورا بخاطر خاطره ها دوست می دارم
هیس ساکت اعصاب ندارم خون به پا میکنم ها
راستشو بگو ببینم از ساعت 5:30 که من سره خدمت بیدار میشم تا ساعت 6 که برای مدرسه بیدار میشی تو خواب کی میری
تقــدیم بـه تـویــــی کـه نـدارمـــت: میان تمام نداشتن هادوستت دارم؛ شانس دیدنت راهرروز ندارم ولی دوستت دارم؛ وقتی دلم هوایت رامیکندحق شنیدن صدایت راندارم ولی دوستت دارم؛ وقت هایی که روحم دردداردومیشکند شانه هایت رابرای گریستن کم دارم ولی دوستت دارم؛ وقت دلتنگی هایم،آغوشت رابرای آرام شدن ندارم ولی دوستت دارم؛ آری همه ی وجودمی ولی هیچ جای زندگیم ندارمت؛ ومیان تمام نداشتن هابازهم باتمام وجودم دوست دارمت...
من آن گلبرگ مغرورم.....
عه !!! بزه منو خورد
عجب حیوون نفهمیه ها!
داشتم پست احساسی میذاشتم
من خیس دلتنگی ام...
اما کوچه آبی احساست را گم کرده ام..
مسیر عاشقی ات را یادم نیست...
حالا نمی دانم؟؟..
تو مرا انتظار می کشی..
یا من تو را؟!!!!
اي كاش...
ارزشش را داشتـــه باشد...
كســـي را كه به ديگران تمام زندگي ات معرفـــي مي كني...
بهم گفتن پدرت رو ببر سالمندان دیگه تدیگه نمیدونه پسرشی
در جواب گفتم من که میدانم پدرمه
همه سکوت کردن
میخواهی بروی؟
بهانه میخواهی؟
بگذار من بهانه را دستت بدهم…
برو…
هرکس پرسید چرا؟
بگو…
لجوج بود…
همیشه سرسختانه عاشقم بود…
بگوفریادمیزد…
همه جا فریاد میزد که مرامیخواهد…
بگو دروغ میگفت…
میگفت هرگز ناراحتم نکرده ای…
بگو درگیر بود…
همیشه درگیر افسون نگاهم بود…
بگو بی احساس بود…
به همه ی فریادها،اخم هاوتوهین هایم
فقط لبخند میزد…
بگو او نخواست…
نخواست جزمن کسی در دلش خانه کند…
هر که را دیدیم از مجنون و عشقش قصه گفت
کاش می گفتند،در این ره،چه بر لیلی گذشت...
مردها هم گاهی بی کس می شوندوقتی جستجو می کنند نگاهِ آشنا را
و نمی یابند و از پا می افتنددست می کشند از دلدادگی
روزمرگی ها را بیشتر به دورِ خود دیوار می کنند
آدمِ دیگری می شوند!
گاهی ساکت گاهی پر صدا،گاهی جسور گاهی خودخواه
مردها وقتی نمی یابند گوشه ی آرامش رامیانِ آغوشِ نرم و امنِ یک زن سنگ می شوند
وقتی نیست دخترکی که برایشان دختر باشد !می دانی چه می گویم ؟
شرور باشد...برایِ چشمانِ مردش بی پروا باشد،بگوید،بخندد،ببوسد
خستگی هایش را بفهمد,سکوتش را بخواندو بفهمد و بفهمد
دل آدم برای هزار و یک نفر می گیرد
آن هزار نفر را می شود کاری کرد
آن یک نفر اما
کار خودش را می کند.
تورابه جای همه ی کسانی که نشناخته ام دوست می دارم..
تورابرای برفی که آب میشود دوست میدارم
تورابرای دوست داشتن دوست میدارم..
برای اشکی که خشک شدوهیچوقت نریخت،
لبخندی که محوشدوهیچگاه نشکفت دوست میدارم..
به خاطرنابودی توهم وخیال دوست میدارم..
تورا بـــــرای دوســـــــت داشتن دوست میدارم..
تورابه خاطر همه ی کسانی که ندیده ام دوست میدارم..
تورابه خاطرهمه ی کسانی که نخواهم دید دوست میدارم
تورابه اندازه ی خودت
به اندازه ی قلب پاکت دوست میدارم
تورابه جای تمامی کسانی که دوست ندارم...
دوست میـــــدارم..
فیزیـــــک بــعـــدها ثـــابـــت مـــیکـــنــد
در روزهــــای بــــــارانـــی
جــــای خـــالــی آدم هــــا
"بــــــــــــــزرگتر" مـــی شود...
زن
جنس عجیبی دارد
چشم هایش راکه ببندی...
دیددلش بیشترمی شود
دلش راکه می شکنی....
باران لطافت ازچشم هایش جاری می شود....
انگارخلق شده تا روی(عشق)راکم کند...
ﺟﯿﺮ ﺟﯿﺮﮐﻬﺎ؛
ﯾﮏ ﮐﻠﻤﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ،
ﺑﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﯾﮏ ﮐﻠﻤﻪ ﻫﻢ ﺑﯽ ﺷﮏ
ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺠﺰ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻧﻤﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ
ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﮐﻪ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ
ﮐﺪﺍﻡ ﺣﺮﻑ ﺭﺍ ﻣﯿﺸﻮﺩ
ﺗﺎ ﺻﺒﺢ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﻣﺎﻧﺪ
ﻭ ﺍﯾﻨﻬﻤﻪ ﺗﮑﺮﺍﺭ و تکرار ﮐﺮﺩ!!!
تورا برای دوست داشتن دوست می دارم
برای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریخت
لبخندی که محو شد و هیچ گاه نشکفت دوست می دارم
تورا بخاطر خاطره ها دوست می دارم
هیس ساکت اعصاب ندارم خون به پا میکنم ها
راستشو بگو ببینم از ساعت 5:30 که من سره خدمت بیدار میشم تا ساعت 6 که برای مدرسه بیدار میشی تو خواب کی میری
تقــدیم بـه تـویــــی کـه نـدارمـــت: میان تمام نداشتن هادوستت دارم؛ شانس دیدنت راهرروز ندارم ولی دوستت دارم؛ وقتی دلم هوایت رامیکندحق شنیدن صدایت راندارم ولی دوستت دارم؛ وقت هایی که روحم دردداردومیشکند شانه هایت رابرای گریستن کم دارم ولی دوستت دارم؛ وقت دلتنگی هایم،آغوشت رابرای آرام شدن ندارم ولی دوستت دارم؛ آری همه ی وجودمی ولی هیچ جای زندگیم ندارمت؛ ومیان تمام نداشتن هابازهم باتمام وجودم دوست دارمت...
من آن گلبرگ مغرورم.....
عه !!! بزه منو خورد
عجب حیوون نفهمیه ها!
داشتم پست احساسی میذاشتم
من خیس دلتنگی ام...
اما کوچه آبی احساست را گم کرده ام..
مسیر عاشقی ات را یادم نیست...
حالا نمی دانم؟؟..
تو مرا انتظار می کشی..
یا من تو را؟!!!!
اي كاش...
ارزشش را داشتـــه باشد...
كســـي را كه به ديگران تمام زندگي ات معرفـــي مي كني...
بهم گفتن پدرت رو ببر سالمندان دیگه تدیگه نمیدونه پسرشی
در جواب گفتم من که میدانم پدرمه
همه سکوت کردن
میخواهی بروی؟
بهانه میخواهی؟
بگذار من بهانه را دستت بدهم…
برو…
هرکس پرسید چرا؟
بگو…
لجوج بود…
همیشه سرسختانه عاشقم بود…
بگوفریادمیزد…
همه جا فریاد میزد که مرامیخواهد…
بگو دروغ میگفت…
میگفت هرگز ناراحتم نکرده ای…
بگو درگیر بود…
همیشه درگیر افسون نگاهم بود…
بگو بی احساس بود…
به همه ی فریادها،اخم هاوتوهین هایم
فقط لبخند میزد…
بگو او نخواست…
نخواست جزمن کسی در دلش خانه کند…
هر که را دیدیم از مجنون و عشقش قصه گفت
کاش می گفتند،در این ره،چه بر لیلی گذشت...
مردها هم گاهی بی کس می شوندوقتی جستجو می کنند نگاهِ آشنا را
و نمی یابند و از پا می افتنددست می کشند از دلدادگی
روزمرگی ها را بیشتر به دورِ خود دیوار می کنند
آدمِ دیگری می شوند!
گاهی ساکت گاهی پر صدا،گاهی جسور گاهی خودخواه
مردها وقتی نمی یابند گوشه ی آرامش رامیانِ آغوشِ نرم و امنِ یک زن سنگ می شوند
وقتی نیست دخترکی که برایشان دختر باشد !می دانی چه می گویم ؟
شرور باشد...برایِ چشمانِ مردش بی پروا باشد،بگوید،بخندد،ببوسد
خستگی هایش را بفهمد,سکوتش را بخواندو بفهمد و بفهمد