صحبت های تلخ و دردناک همسر هادی نوروزی با بازیکنان پرسپولیس

[خخخخ]

اینجا خانه غم است،مسکنی که مملو از ناراحتی است،این خانه،خانه هادی نوروزی است.

به گزارش سرویس ورزشی جام نیوز، هواداران پرسپولیس مات و مبهوت مقابل در منزل نوروزی حضور دارند. همبازیان هادی نوروزی شامل محسن بنگر، علیرضا نورمحمدی، کمال کامیابی نیا، مهرداد کفشگری، رضا نوروزی و... به شدت غمگین و گریان هستند.

همسر هادی نوروزی در کل دو ساعت به عنوان متکلم وحده خطاب به حضار نکات مختلفی را مطرح می کرد. از این که تازه به این منزل آمدم. هادی شب گذشته لامپ های لوستر خانه خود را شخصا عوض کرده بود تا منزلشان نورانی باشد و همسرش این گونه تعبیر می کرده که حتما فردا مهمانان بسیاری دارد.

همسر هادی خطاب به هر یک از همبازیان همسرش جملاتی اندوه باری را مطرح می کرد.

مثل اینکه آقای بنگر تو باید شوهرم را از باشگاه به خانه بیاوری.

نورمحمدی پس چرا الان با هادی نیامدی.

وی خطاب به مهمانان جدیدی که آمده بودند هم صحبت هایی انجام داد.

همسر هادی  پیراهن شماره 24 همسرش را درآورد و گفت این باید برای همیشه برای شوهرم باقی بماند و کسی نباید بپوشد.

از حضار به ویژه یحیی گل محمدی و همبازی اش محسن بنگر قول گرفت تا روزی که پسرش 8 ساله اش هانی بزرگ شود این پیراهن به تن بازیکن دیگری پوشیده نشود تا او این را به تن کند.

همسرش گفت وقتی هادی 20 سالش بود با این پیراهن به پرسپولیس اومد و خطاب  به محمد رامشگر که اولین مربی اش در پرسپولیس قائم شهر بود گفت: ده سال ما این را حفظ کردیم. از این به بعد باید حفظ کنید. هادی نوروزی قرار است که 8 آبان برای پرسپولیس بازی کند.

پسرش تا حدود 3:45 از مرگ پدرش باخبر نبود. به او گفته بودند یکی از همبازیان پدرش پای پدرش را شکسته و مصدوم شده و بیمارستان است. اما آنجا با کمک محسن بنگر یکی از چهار عمویش به نام مهدی که به شدت از نظر چهره شبیه هادی نوروزی است، همسر نوروزی که به شدت بی تاب بود به او گفت که آدم های خوب پیش خدا می روند و چون بابات آدم خوبی بود امروز پیش خدا رفت.

هانی هم بهت زده پس از یک دقیقه به شدت گریه کرد. ابتدا در آغوش مادرش و بعد در آغوش عمو مهدی اش و بعد در آغوش یحیی گل محمدی قرار گرفت.

اهالی رسانه که در آنجا حضور داشتند به پسرش قول دادند که شماره 24 پدرش برای او می ماند و او وقتی بزرگ شد باید این را بپوشی.

پسر هادی نوروزی به مادرش قول داد که مواظب هانا خواهر یک ساله اش باشد.

[. . . P oo R ! A . . .]

حمید علی عسکر خیلی گریه میکرد...رفیق شفیقش بود