08-09-2015، 23:04
زود تـمــــــوم مـیــشــــه ! ! !
.
.
.
دستاش میلرزید. . .
خیلی میترسید
اونم دستاشو محکم گرفته بود و میگفت :
- چیزی نمیشه عزیزم . باید انجامش بدیم تا بیشتر عاشقِ هم بشیم، زود تـمــوم مـیـشــه . . .
آخه. . .
- اِ اِ اِ . . .
- دیگه آخه نداره زود باش . . .
دختر ترسیده بود ولی ترسِ از دست دادنش بیشتر اذیتش میکرد .
با خودش میگفت منو میگیره، شوهرمه اشکال نداره .
تــازه ایـنـجــوری بـیـشـتــر عـاشـقــم مـیـشــه !
راضی شد و . . .
تموم شد . . .
هـمـون طـور کـه پـسـر مـیـگـفـت ، زود تـمــوم شــد ! خـیـلــی زود . . . ولـی هـمـه چـیـز! !
هـرچـیـزی کـه بـیـنـشــون بــود تـمــوم شــد . . .
دختر عاشق تر شده بود ولی پسر. . .
- پسره گفت : پاشو پاشو جم کن خودتو . رفت لبِ پنجره و یه نخ سیگار روشن کرد .
- مـیـبـیـنـی شـهــرو؟ پـر از امـثــالِ تــو شــده . . .
مگه من چِمه عشقم؟
- عشقم؟؟ هِه برو باو عشقمِ ؟
- تـو اگـه پـاک بـودی مـن خـودمــم مـیـکـشـتــم تـن بـه ایـن کــار نـمـیــدادی ! ! !
- پـس تـنـت مـیـخــاره دیـگــه! مـن یـه هـمـچـیـن کـسـی رو بـه عـنــوانِ عـشـق قـبــول نــدارم!. . .
دختر که دیگه بدنش نمیلرزید آروم زیرِ لب زمزمه کرد :
راســت مـیـگـفــت زود تـمــــــوم مـیــشــــه . . .
خـیـلــی زووود . . .
.
.
.
دستاش میلرزید. . .
خیلی میترسید
اونم دستاشو محکم گرفته بود و میگفت :
- چیزی نمیشه عزیزم . باید انجامش بدیم تا بیشتر عاشقِ هم بشیم، زود تـمــوم مـیـشــه . . .
آخه. . .
- اِ اِ اِ . . .
- دیگه آخه نداره زود باش . . .
دختر ترسیده بود ولی ترسِ از دست دادنش بیشتر اذیتش میکرد .
با خودش میگفت منو میگیره، شوهرمه اشکال نداره .
تــازه ایـنـجــوری بـیـشـتــر عـاشـقــم مـیـشــه !
راضی شد و . . .
تموم شد . . .
هـمـون طـور کـه پـسـر مـیـگـفـت ، زود تـمــوم شــد ! خـیـلــی زود . . . ولـی هـمـه چـیـز! !
هـرچـیـزی کـه بـیـنـشــون بــود تـمــوم شــد . . .
دختر عاشق تر شده بود ولی پسر. . .
- پسره گفت : پاشو پاشو جم کن خودتو . رفت لبِ پنجره و یه نخ سیگار روشن کرد .
- مـیـبـیـنـی شـهــرو؟ پـر از امـثــالِ تــو شــده . . .
مگه من چِمه عشقم؟
- عشقم؟؟ هِه برو باو عشقمِ ؟
- تـو اگـه پـاک بـودی مـن خـودمــم مـیـکـشـتــم تـن بـه ایـن کــار نـمـیــدادی ! ! !
- پـس تـنـت مـیـخــاره دیـگــه! مـن یـه هـمـچـیـن کـسـی رو بـه عـنــوانِ عـشـق قـبــول نــدارم!. . .
دختر که دیگه بدنش نمیلرزید آروم زیرِ لب زمزمه کرد :
راســت مـیـگـفــت زود تـمــــــوم مـیــشــــه . . .
خـیـلــی زووود . . .
-