« ♂♀▓▒░ غــمـــکــده ▒ جایی برای دل شکسته ها ░▒▓♀♂

[♪♫ ¥MËLØÐ ♪♫]

چه کسی گفته که من تنهایم ؟
من ، سکـوت ، خاطرات ، بغض و اشک همیشه با همیم …
بگذار تنهایی از حسودی بمیرد !



دلم میخواهد بخوابم ...
مثل ماهی حوضمان که چند روزیست روی آب خوابیده !!



چــه تـــراژدی غمنــــاکی است
وقتـــــی
بــرای همــــه کـــَسـَتــــــ
هیچکــــــس نبــــاشـــــی . . .



ماهاست فراموش شده ام
خاطراتش را هم فراموش کرده ام
ولی نمیدانم
دستانم چرا هنوز
به نوشتن نامش
ذوق میکنند
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.




خدايا حواست هست؟
صداي هق هق گريه هايم
از گلويي مي آيد كه
تو از رگش به من نزديكتري
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.


می شود باران ببارد؟همین امشب!قول می دهم فقط قطره های پاکش را بغل کنم!و بی هیچ اشکی دستهایش را بگیرم قول می دهم فقط بویش را حس کنم!اصلا اگر ببارد فقط از پشت پنجره نگاهش می کنم قول می دهم برایش شعر نگویم فقط... می شود؟امشب.... ؟خدایا

دلم به اندازه تمام روزهای بارانی گرفته




گاهـــــــــــــی آنچنان مزخرف می شــــــوم
که برای دیگـــــــــران قابل درک نیستـــم...
حتی عزیــــــــــزترین کســــانـــــم را از خــــــــــــودم می رانم
اما در آن لحظه در دلــــــــــم آرزو دارم بگـــــــــویند:
" می دانم دســــــت خودت نیست، درکــــــــت می کنم "




آشوب...
همان حس غریبیست که وقتی لبهای تو لبخند نباشد، دارم...




گاهـــــ ـــــ ــــی میرسهـ
کهـ دیگهـ از خدا نهـ پولـ میخوایـ
نه خـــ ــــ ـــــ ــــ ـــونهـ میخوایـ و نهـ … !
یه موقع هاییـ هســــ ـــــ ــتـ
فقط یهـ دل خوشـ میخوایـ !
فقط یهـ دلـ خـــــ ـــــــوشـ




وقـتـے حـس میڪنم …
جایــے در ایــטּ ڪره ے خاڪے . .
تــو نفـس میڪشـے و مـטּ …
از هــماטּ نفـس هایتـــ ،،، نفـس میڪشم آرام مــی شوم !
تـو بــاش !!!
هـوایـتـــ ! بـویـت ! بـراے زنده مانـدنـم ڪافـــے ستـــ




حالا نوبت شماست که چند جمله بنویسید...
سپاس هم میخوای بده میخوای نده هرجور راحتی

[عطرینا]

خدايا حواست هست؟
صداي هق هق گريه هايم
از گلويي مي آيد كه
تو از رگش به من نزديكتري

[ϟ Gσтнıc ναмρıяє Gıяʟ ϟ]

اگر من خون اشام تو بودم

مانند ماه نازک و باریک شو
در عوض هدر دادن زمان
ما تا زمان طلوع خورشید همدیگر را خواهیم داشت
اگر من خون اشام تو بودم
مرگ منتظر هیچ کسی نیست
صورتت را در بین دستان من بگذار
زیرا که من گمان میکنم نوبت ما رسیده است

لبخندت را از زبان تلخ من جدا کن
و در حایی که قلبی هست گودال و حفره ای نیز وجود دارد
ما این گور را به کمک هم کنده بودیم
اما من به تنهایی ان را پر میکنم
انسوی منطقه محصور شده...
هیچ چیز سیاهی و تاریکی تغییر نمیکند