امتیاز موضوع:
  • 6 رأی - میانگین امتیازات: 4
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

گـُـفـتـُـــگـوےِ آزاد 【258】

فرید داستانـش اینه :

بزار یِکمـ چِرتُ پرت بگمـ |:!
پارسال بهار دستهـ جمی داشتیم میرفتیم زیارت
من بودمو فریــدُ وغزل و...
فریــد داشت رنندگی میکرد غَزل هَمـ با گوشی تو فلشخور بود همون لحظهـ گُفت واییییـ« فریــد یه دفعهـ کنترل ماشین از دستش خارج شُد خوب شُد چَپ نکرد w14
گُفتیــم چیه غزل گُفت لایـــک قرمز گرفتمـ :|||||||||||||||||||||!
از اونجایی کهـ فریــد تو فلشخور وقتی موضوعی از 200 صفحهـ بگزرهـ سریع نُسخه دومشو میزنه وقتی رسیدیم به 200 کیلومتری مشهد ماشینُ نگهـ داشت اون تابلو 200 کیلومترو عوض کرد زیرش نوشت نسسخه دومـ .__________.!
و همچنان داشتیــمـ میرفتیــمـ کهـ دیدیمـ سهـ نفری حال نمیدهـ بریــمـ عارفــ ـه و بقیرو بیاریــمـ هیچی دیگهـ به کُلی مُنصرف شُدیــم از سفر برگشتیــمـ ! ._.
داشتمـ میگفتمـ داشتیم برمی گشتیــم تهران منُ فریـدُ غزل!
دیدیــم عهـ ساعت چهار صُبحِ دیدمـ غزل هِی وول میخورهـ! ._. گُفتمـ چِته؟ گُفت WC
هیچی دیگهـ اَز ماشیــن پیادهـ شُدیــم همگی! غَزل گُفت شما کُجا بعد من بهـ فرید نگاه کردم گُفتم بی تربیــت خجالت بکش مگهـ نمیــبینی کارِش خیلی خصوصیه فرید گُفت دیدم تو پیاده شدی منم پیادهـ شدمـ هیچی دیگهـ غزل منو تا جنگل دُنبال کرد خستهـ شدیم نشستیم
بعد دیدیم عهـ اینجا کُجا؟ ما کُجا پارسال دوست امسال آشنا؟ .____________.
اینجا دیگهـ کُدومـ قبرستونیهـ ! هوام تاریک بود غزل یه چراغ قوهـ داشت که به خودش وصل کرده بود نور میداد رفیتیــم رفتیـــم همچنان رفتیــم :|||| وَ وَ وَ رفتیــم ._. تا رسیدیم بهـ چوپان دروغگو گُفتیم نزدیک ترین جادهـ کُجاست هوا اونموقع روشن شدهـ بود اول صبی بود چوپان دروغگو همـ گوسفندا رو آوردهـ بود برا چریدن ._.
چوپان دروغگو گُفت دست راست مُستقیم .-.
رفتیــم دیدیمـ جُز بیابون چیزی نیس همچنان رفتیم دیدیمـ عهـ! رسیدیمـ به یه رودخونهـ._.! چوپان دروغگو عجب آدمـ مسخرهـ و دروغگویی بود! :| **** تو قبر خودشُ ***
دیدم چارهـ ای نیس گُفتمـ غزل شنا بلدی؟ گُف نهـ گُفتمـ پَس فقط بلدی پرند بگی بزنمـ با دیوار یکی شی! -__-
هیچی دیگهـ گُفتم خدایا منو ببخش کهـ باید این غزلُ بزارم پُشتم ببرم اونور رودخونهـ چارهـ ای نیس!
رفتیــم اونور دیدیمـ یهـ کامیونیهـ اومد با صدای ضبطِ بلندش کهـ میخوند♪♫
آهنگ ضبطش اینو میخوند::: پارسال بهار دستهـ جمی رفتهـ بودیم زیارت برگشتنی یه دختری خوشگلو با محبت همسفر ما شده بودو همراهمون میـــــــوووومَد به دَستُ پام اُفتاده بود این دِل بی مُروَّت
حالا میگُفت برو بهش بگو***
**
اومد رسید بهـ ما گُفت سُوار شین :[
سوار شدیــم رفتیــم رسیدیمـ به تهران!
 سپاس شده توسط Tᴀᴍᴏʀᴀ Pɪᴇʀᴄᴇ ، Cigarettes.at.daybreak ، Silver Sun ، sober ، saba 3 ، || Mιѕѕ α.η.т || ، FARID.SHOMPET
آگهی
(12-08-2015، 18:17)ภครเ๓ نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
داستان علی عالیه25r30
آماده ای عارفه؟

آمــــــــآدهـ چيهيــــ؟؟؟ !!!!!! :‌0

+
اميـر بُرُ گُمـ شُ ديگهـ نبينمت -_-

وآقعاً ك :‌|

بي ليـآقت 

شُتُر

احمق :‌|
Cats are answer to everything                           


گـُـفـتـُـــگـوےِ آزاد 【258】 12
 سپاس شده توسط Silver Sun ، Tᴀᴍᴏʀᴀ Pɪᴇʀᴄᴇ ، ~ُُBön َBáŠŦ~
هِی تو !

@alliiii
 سپاس شده توسط Silver Sun
(12-08-2015، 18:20)✘ Aυтυмη Pяιηcєѕѕ ✘ نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
فرید داستانـش اینه :

بزار یِکمـ چِرتُ پرت بگمـ |:!
پارسال بهار دستهـ جمی داشتیم میرفتیم زیارت
من بودمو فریــدُ وغزل و...
فریــد داشت رنندگی میکرد غَزل هَمـ با گوشی تو فلشخور بود همون لحظهـ گُفت واییییـ« فریــد یه دفعهـ کنترل ماشین از دستش خارج شُد خوب شُد چَپ نکرد w14  
گُفتیــم چیه غزل گُفت لایـــک قرمز گرفتمـ :|||||||||||||||||||||!
از اونجایی کهـ فریــد تو فلشخور وقتی موضوعی از 200 صفحهـ بگزرهـ سریع نُسخه دومشو میزنه وقتی رسیدیم به 200 کیلومتری مشهد ماشینُ نگهـ داشت اون تابلو 200 کیلومترو عوض کرد زیرش نوشت نسسخه دومـ .__________.!
و همچنان داشتیــمـ میرفتیــمـ کهـ دیدیمـ سهـ نفری حال نمیدهـ بریــمـ عارفــ ـه و بقیرو بیاریــمـ هیچی دیگهـ به کُلی مُنصرف شُدیــم از سفر برگشتیــمـ ! ._.
داشتمـ میگفتمـ داشتیم برمی گشتیــم تهران منُ فریـدُ غزل!
دیدیــم عهـ ساعت چهار صُبحِ دیدمـ غزل هِی وول میخورهـ! ._. گُفتمـ چِته؟ گُفت WC
هیچی دیگهـ اَز ماشیــن پیادهـ شُدیــم همگی! غَزل گُفت شما کُجا بعد من بهـ فرید نگاه کردم گُفتم بی تربیــت خجالت بکش مگهـ نمیــبینی کارِش خیلی خصوصیه فرید گُفت دیدم تو پیاده شدی منم پیادهـ شدمـ هیچی دیگهـ غزل منو تا جنگل دُنبال کرد خستهـ شدیم نشستیم
بعد دیدیم عهـ اینجا کُجا؟ ما کُجا پارسال دوست امسال آشنا؟ .____________.
اینجا دیگهـ کُدومـ قبرستونیهـ ! هوام تاریک بود غزل یه چراغ قوهـ داشت که به خودش وصل کرده بود نور میداد رفیتیــم رفتیـــم همچنان رفتیــم :|||| وَ وَ وَ رفتیــم ._. تا رسیدیم بهـ چوپان دروغگو گُفتیم نزدیک ترین جادهـ کُجاست هوا اونموقع روشن شدهـ بود اول صبی بود چوپان دروغگو همـ گوسفندا رو آوردهـ بود برا چریدن ._.
چوپان دروغگو گُفت دست راست مُستقیم .-.
رفتیــم دیدیمـ جُز بیابون چیزی نیس همچنان رفتیم دیدیمـ عهـ! رسیدیمـ به یه رودخونهـ._.! چوپان دروغگو عجب آدمـ مسخرهـ و دروغگویی بود! :| **** تو قبر خودشُ ***
دیدم چارهـ ای نیس گُفتمـ غزل شنا بلدی؟ گُف نهـ گُفتمـ پَس فقط بلدی پرند بگی بزنمـ با دیوار یکی شی! -__-
هیچی دیگهـ گُفتم خدایا منو ببخش کهـ باید این غزلُ بزارم پُشتم ببرم اونور رودخونهـ چارهـ ای نیس!
رفتیــم اونور دیدیمـ یهـ کامیونیهـ اومد با صدای ضبطِ بلندش کهـ میخوند♪♫
آهنگ ضبطش اینو میخوند::: پارسال بهار دستهـ جمی رفتهـ بودیم زیارت   برگشتنی یه دختری خوشگلو با محبت          همسفر ما شده بودو همراهمون میـــــــوووومَد     به دَستُ پام اُفتاده بود این دِل بی مُروَّت  
حالا میگُفت برو بهش بگو***
**
اومد رسید بهـ ما گُفت سُوار شین :[
سوار شدیــم رفتیــم رسیدیمـ به تهران!

داستانش خیلی ردیفه((:
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
گـُـفـتـُـــگـوےِ آزاد 【258】 12
 سپاس شده توسط FARID.SHOMPET
و رسیــدیم به تهران گُفتمـ غزل ما اینجا راهمون از همـ جُدا میشهـ! 
من رفتمـ به خونمون غزلمـ رفت خونشون داشت میرفت من یه نگاه به پُشتم کردمـ دیدم اِی دل غافل ارازل اوباش ریختن سر غزل میگن پول بدهـ من سریع رفتمـ عین فیلم هندیا :|| پریدَمـ وسطشون گُفتمـ نَفس کِش با ناموس مردمـ چیکار داری؟! در واقعیت هم من اینجوری غیرتی هستمـ ._.! به طَنز بودنم نگاه نکنید خُب داشتم میگفتم رفتم گُفتم نفس کِش ا ناموس مردم چیکار داریـن نامردای نالوتیگـُـفـتـُـــگـوےِ آزاد 【258】 12 »»»  رفتمـ حَملهـــــــــــــــــــــــــــــــــ گـُـفـتـُـــگـوےِ آزاد 【258】 12    زدمـ ناکارشون کردم دو نفر بودن یکیشون اول اومد جلو با مشت رفتمـ تو صورتش اونیکیو زدمـ جدش اومد جلو چشش غزل آخر بهشون اینجوری کرد:|||||||| گـُـفـتـُـــگـوےِ آزاد 【258】 12
 هیچی دیگهـ غزلُ تا خونشون رسوندمـ رفتمـ سُراغ فریــد گُفتم تو نشستی راحت اینجا میدونی ما چی کشیدیم؟ گُفت عملی شدید وای! چی کشیدید حالا؟ گُفتمـ نامرد حیف کهـ از من بزرگ تری! فریــد تو چرا مارو اونجا تنها گزاشتی گُفت آخهـ خونهـ مادربزرگ غزل همون طرفا بود کاری از من برنمیومد من نمیتونستم تو اون تاریکی چیزیو ببیـنم پس گُفتم حتما میرن خونهـ مادربزرگ غزل اینا! .___.! همونجا بود کهـ داغون شُدمـ یعنی زندهـ بگور شدمـ وقتی فهمیـدَمـ رفتمـ در خونهـ غزل اینا گُفتمـ حرفامو بعد گُفت آخه  میترسیدَمـ خواب باشن! ._______________________________________________________________________________​________. یعنی میخواستمـ بزنمـ ****** داغونش کُنما :|
ادامَش خیلی قشنگهـ شخصیت های جدید میان تصمیم گرفتمـ تو گفتگو از این قصه ها بگم وای قسمت بعدی خیلی عالیــ ـه ^_^!
 سپاس شده توسط Tᴀᴍᴏʀᴀ Pɪᴇʀᴄᴇ ، ( lιεβ ) ، Silver Sun ، saba 3 ، Cigarettes.at.daybreak ، FARID.SHOMPET ، ~ُُBön َBáŠŦ~ ، sober
هی یوع
(12-08-2015، 18:17)F A R I D نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
درود منو بهش برسون. بگو من که رمز نام کاربریشو دادم. چرا نیومد!
ب من گفت با هيچ كدوم از نام كاربريهاش نميتونه وارد بشه
بعدشم اميد ميگفت يه جايي هست ك دسترسي ب اينترنت نداره
Heartبه یادت هستم حتی اگر دنیا با تمام ناخوشی هاش سر گرمم کنه Heart
 سپاس شده توسط FARID.SHOMPET
(12-08-2015، 18:20)✘ Aυтυмη Pяιηcєѕѕ ✘ نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
فرید داستانـش اینه :

بزار یِکمـ چِرتُ پرت بگمـ |:!
پارسال بهار دستهـ جمی داشتیم میرفتیم زیارت
من بودمو فریــدُ وغزل و...
فریــد داشت رنندگی میکرد غَزل هَمـ با گوشی تو فلشخور بود همون لحظهـ گُفت واییییـ« فریــد یه دفعهـ کنترل ماشین از دستش خارج شُد خوب شُد چَپ نکرد w14  
گُفتیــم چیه غزل گُفت لایـــک قرمز گرفتمـ :|||||||||||||||||||||!
از اونجایی کهـ فریــد تو فلشخور وقتی موضوعی از 200 صفحهـ بگزرهـ سریع نُسخه دومشو میزنه وقتی رسیدیم به 200 کیلومتری مشهد ماشینُ نگهـ داشت اون تابلو 200 کیلومترو عوض کرد زیرش نوشت نسسخه دومـ .__________.!
و همچنان داشتیــمـ میرفتیــمـ کهـ دیدیمـ سهـ نفری حال نمیدهـ بریــمـ عارفــ ـه و بقیرو بیاریــمـ هیچی دیگهـ به کُلی مُنصرف شُدیــم از سفر برگشتیــمـ ! ._.
داشتمـ میگفتمـ داشتیم برمی گشتیــم تهران منُ فریـدُ غزل!
دیدیــم عهـ ساعت چهار صُبحِ دیدمـ غزل هِی وول میخورهـ! ._. گُفتمـ چِته؟ گُفت WC
هیچی دیگهـ اَز ماشیــن پیادهـ شُدیــم همگی! غَزل گُفت شما کُجا بعد من بهـ فرید نگاه کردم گُفتم بی تربیــت خجالت بکش مگهـ نمیــبینی کارِش خیلی خصوصیه فرید گُفت دیدم تو پیاده شدی منم پیادهـ شدمـ هیچی دیگهـ غزل منو تا جنگل دُنبال کرد خستهـ شدیم نشستیم
بعد دیدیم عهـ اینجا کُجا؟ ما کُجا پارسال دوست امسال آشنا؟ .____________.
اینجا دیگهـ کُدومـ قبرستونیهـ ! هوام تاریک بود غزل یه چراغ قوهـ داشت که به خودش وصل کرده بود نور میداد رفیتیــم رفتیـــم همچنان رفتیــم :|||| وَ وَ وَ رفتیــم ._. تا رسیدیم بهـ چوپان دروغگو گُفتیم نزدیک ترین جادهـ کُجاست هوا اونموقع روشن شدهـ بود اول صبی بود چوپان دروغگو همـ گوسفندا رو آوردهـ بود برا چریدن ._.
چوپان دروغگو گُفت دست راست مُستقیم .-.
رفتیــم دیدیمـ جُز بیابون چیزی نیس همچنان رفتیم دیدیمـ عهـ! رسیدیمـ به یه رودخونهـ._.! چوپان دروغگو عجب آدمـ مسخرهـ و دروغگویی بود! :| **** تو قبر خودشُ ***
دیدم چارهـ ای نیس گُفتمـ غزل شنا بلدی؟ گُف نهـ گُفتمـ پَس فقط بلدی پرند بگی بزنمـ با دیوار یکی شی! -__-
هیچی دیگهـ گُفتم خدایا منو ببخش کهـ باید این غزلُ بزارم پُشتم ببرم اونور رودخونهـ چارهـ ای نیس!
رفتیــم اونور دیدیمـ یهـ کامیونیهـ اومد با صدای ضبطِ بلندش کهـ میخوند♪♫
آهنگ ضبطش اینو میخوند::: پارسال بهار دستهـ جمی رفتهـ بودیم زیارت   برگشتنی یه دختری خوشگلو با محبت          همسفر ما شده بودو همراهمون میـــــــوووومَد     به دَستُ پام اُفتاده بود این دِل بی مُروَّت  
حالا میگُفت برو بهش بگو***
**
اومد رسید بهـ ما گُفت سُوار شین :[
سوار شدیــم رفتیــم رسیدیمـ به تهران!
اینُ من گفتمـ چرا کُپی کردی!
 سپاس شده توسط Silver Sun ، FARID.SHOMPET
خدافظ:/
 سپاس شده توسط saba 3 ، FARID.SHOMPET
(12-08-2015، 18:20)✘ Aυтυмη Pяιηcєѕѕ ✘ نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
فرید داستانـش اینه :

بزار یِکمـ چِرتُ پرت بگمـ |:!
پارسال بهار دستهـ جمی داشتیم میرفتیم زیارت
من بودمو فریــدُ وغزل و...
فریــد داشت رنندگی میکرد غَزل هَمـ با گوشی تو فلشخور بود همون لحظهـ گُفت واییییـ« فریــد یه دفعهـ کنترل ماشین از دستش خارج شُد خوب شُد چَپ نکرد w14  
گُفتیــم چیه غزل گُفت لایـــک قرمز گرفتمـ :|||||||||||||||||||||!
از اونجایی کهـ فریــد تو فلشخور وقتی موضوعی از 200 صفحهـ بگزرهـ سریع نُسخه دومشو میزنه وقتی رسیدیم به 200 کیلومتری مشهد ماشینُ نگهـ داشت اون تابلو 200 کیلومترو عوض کرد زیرش نوشت نسسخه دومـ .__________.!
و همچنان داشتیــمـ میرفتیــمـ کهـ دیدیمـ سهـ نفری حال نمیدهـ بریــمـ عارفــ ـه و بقیرو بیاریــمـ هیچی دیگهـ به کُلی مُنصرف شُدیــم از سفر برگشتیــمـ ! ._.
داشتمـ میگفتمـ داشتیم برمی گشتیــم تهران منُ فریـدُ غزل!
دیدیــم عهـ ساعت چهار صُبحِ دیدمـ غزل هِی وول میخورهـ! ._. گُفتمـ چِته؟ گُفت WC
هیچی دیگهـ اَز ماشیــن پیادهـ شُدیــم همگی! غَزل گُفت شما کُجا بعد من بهـ فرید نگاه کردم گُفتم بی تربیــت خجالت بکش مگهـ نمیــبینی کارِش خیلی خصوصیه فرید گُفت دیدم تو پیاده شدی منم پیادهـ شدمـ هیچی دیگهـ غزل منو تا جنگل دُنبال کرد خستهـ شدیم نشستیم
بعد دیدیم عهـ اینجا کُجا؟ ما کُجا پارسال دوست امسال آشنا؟ .____________.
اینجا دیگهـ کُدومـ قبرستونیهـ ! هوام تاریک بود غزل یه چراغ قوهـ داشت که به خودش وصل کرده بود نور میداد رفیتیــم رفتیـــم همچنان رفتیــم :|||| وَ وَ وَ رفتیــم ._. تا رسیدیم بهـ چوپان دروغگو گُفتیم نزدیک ترین جادهـ کُجاست هوا اونموقع روشن شدهـ بود اول صبی بود چوپان دروغگو همـ گوسفندا رو آوردهـ بود برا چریدن ._.
چوپان دروغگو گُفت دست راست مُستقیم .-.
رفتیــم دیدیمـ جُز بیابون چیزی نیس همچنان رفتیم دیدیمـ عهـ! رسیدیمـ به یه رودخونهـ._.! چوپان دروغگو عجب آدمـ مسخرهـ و دروغگویی بود! :| **** تو قبر خودشُ ***
دیدم چارهـ ای نیس گُفتمـ غزل شنا بلدی؟ گُف نهـ گُفتمـ پَس فقط بلدی پرند بگی بزنمـ با دیوار یکی شی! -__-
هیچی دیگهـ گُفتم خدایا منو ببخش کهـ باید این غزلُ بزارم پُشتم ببرم اونور رودخونهـ چارهـ ای نیس!
رفتیــم اونور دیدیمـ یهـ کامیونیهـ اومد با صدای ضبطِ بلندش کهـ میخوند♪♫
آهنگ ضبطش اینو میخوند::: پارسال بهار دستهـ جمی رفتهـ بودیم زیارت   برگشتنی یه دختری خوشگلو با محبت          همسفر ما شده بودو همراهمون میـــــــوووومَد     به دَستُ پام اُفتاده بود این دِل بی مُروَّت  
حالا میگُفت برو بهش بگو***
**
اومد رسید بهـ ما گُفت سُوار شین :[
سوار شدیــم رفتیــم رسیدیمـ به تهران!
همین الان اینو تایپ کردی ؟:|||||

+ سَـلامـ
 سپاس شده توسط saba 3 ، FARID.SHOMPET


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  گفتگو و بحث آزاد(کشتی کج)
  سوال آزاد
  سوال آزاد
  【¤ گــفت و گــوی آزاد 300 ¤】
  " گفتگوی آزاد نسخه ی 272 "
Big Grin گفتگوی آزاد نسخه ی 270
  اتاق عاشقی عاشق هر شدی بیا دلیلشو بگو راحت باش ورود آزاد
  ژنتیک از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد برای تأییدپذیری کامل این مقاله به منابع بیشتری نی
  ایدز از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد لزوم بازبینی برای تغییرات صورت گرفته در این صفحه.نم
  گلبول سفید از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد برای تأییدپذیری کامل این مقاله به منابع بیشت

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 3 مهمان