گـُـفـتـُـــگـوےِ آزاد 【258】

[ⓞⓜⓘⓓ]

يه كدومتون ي لاطفي در حق من بكنيد
ب نفس خصوصي پيام بديد بگيد بياد اينجا از طرف
ويدا واسش پيغام دارم همين ك بنفشه

[๒lคςк ๔єค๔]

اميــر شُتُركمـ‌ اومدي؟‌^_^

بنويسيمـ من كـآملا پـآيتمـ‌._.

من شُتُرم؟.-.

بعدا بیا راجب موضوش فکر کنیم ._.!

مُـروآ ك گُف تُ عي ._.

چشمـ .-.

چتي؟ حـآلت بدهـ؟ (..)

مروا کیه‎:|‎؟
شدید فازم دِپه._.
دوروزه این طوری شدم‎:|‎

چي شُدي؟ ._.

شكست عشقي خُـوردي؟ ._.

ژآن ژآن *_*

خُ چـرآ؟ تو  اين دُ روز ب چي فك كردي؟

+
جـــــــآنمـ نيـــوشـــآ؟

نه بابا‎:|‎
عشق چیه اَصَن؟.-.
نمیدونم چرا این طوریم ._.!

[sober]

داشتمـ میگفتمـ داشتیم برمی گشتیــم تهران منُ فریـدُ غزل!
دیدیــم عهـ ساعت چهار صُبحِ دیدمـ غزل هِی وول میخورهـ! ._. گُفتمـ چِته؟ گُفت WC 
هیچی دیگهـ اَز ماشیــن پیادهـ شُدیــم همگی! غَزل گُفت شما کُجا بعد من بهـ فرید نگاه کردم گُفتم بی تربیــت خجالت بکش مگهـ نمیــبینی کارِش خیلی خصوصیه فرید گُفت دیدم تو پیاده شدی منم پیادهـ شدمـ هیچی دیگهـ غزل منو تا جنگل دُنبال کرد خستهـ شدیم نشستیم
بعد دیدیم عهـ اینجا کُجا؟ ما کُجا پارسال دوست امسال آشنا؟ .____________.
اینجا دیگهـ کُدومـ قبرستونیهـ ! هوام تاریک بود غزل یه چراغ قوهـ داشت که به خودش وصل کرده بود نور میداد رفیتیــم رفتیـــم همچنان رفتیــم :|||| وَ وَ وَ رفتیــم ._. تا رسیدیم بهـ چوپان دروغگو گُفتیم نزدیک ترین جادهـ کُجاست هوا اونموقع روشن شدهـ بود اول صبی بود چوپان دروغگو همـ گوسفندا رو آوردهـ بود برا چریدن ._.
چوپان دروغگو گُفت دست راست مُستقیم .-.
رفتیــم دیدیمـ جُز بیابون چیزی نیس همچنان رفتیم دیدیمـ عهـ! رسیدیمـ به یه رودخونهـ._.! چوپان دروغگو عجب آدمـ مسخرهـ و دروغگویی بود! :| **** تو قبر خودشُ ***
دیدم چارهـ ای نیس گُفتمـ غزل شنا بلدی؟ گُف نهـ گُفتمـ پَس فقط بلدی پرند بگی بزنمـ با دیوار یکی شی! -__-
هیچی دیگهـ گُفتم خدایا منو ببخش کهـ باید این غزلُ بزارم پُشتم ببرم اونور رودخونهـ چارهـ ای نیس! 
رفتیــم اونور دیدیمـ یهـ کامیونیهـ اومد با صدای ضبطِ بلندش کهـ میخوند♪♫
آهنگ ضبطش اینو میخوند::: پارسال بهار دستهـ جمی رفتهـ بودیم زیارت   برگشتنی یه دختری خوشگلو با محبت          همسفر ما شده بودو همراهمون میـــــــوووومَد     به دَستُ پام اُفتاده بود این دِل بی مُروَّت   
حالا میگُفت برو بهش بگو***
**
اومد رسید بهـ ما گُفت سُوار شین :[
سوار شدیــم رفتیــم رسیدیمـ به تهران! و ادامَش رو بعد از پنج دقیقهـ میگویَمـ .__.!
اَهـ خَستهـ شُدمـ!
این قسمت با سختیای زیادی برخورد کردیمـ! :||

میشه من اینا رو پست کنم تو بحث آزاد؟
با نام قصه های علی

[Silver Sun]

♫♪دلم گرفته ای خدا تنها شدم دوباره ♫♪
♫♫روزای گرمی مونده شبهای بی ستاره♫♫
¢╟♂♀◄↕‼♪هی

[Tᴀᴍᴏʀᴀ Pɪᴇʀᴄᴇ]

عارفه؟

منو تو پشمکیم؟-ــ-*

حواسم نبود

بیخیال من و تو ممکنه یهوییی بریم-ـــ-*
چرا به ارسالام سپاس نمیدین؟

اصلا بی خیالش

نه 7:36 دقیقس

[sober]

يه كدومتون ي لاطفي در حق من بكنيد
ب نفس خصوصي پيام بديد بگيد بياد اينجا از طرف
ويدا واسش پيغام دارم همين ك بنفشه

الان بهش میگم

[( lιεβ )]

علی ..

[ʜɪᴅᴅᴇɴ]

داشتمـ میگفتمـ داشتیم برمی گشتیــم تهران منُ فریـدُ غزل!
دیدیــم عهـ ساعت چهار صُبحِ دیدمـ غزل هِی وول میخورهـ! ._. گُفتمـ چِته؟ گُفت WC 
هیچی دیگهـ اَز ماشیــن پیادهـ شُدیــم همگی! غَزل گُفت شما کُجا بعد من بهـ فرید نگاه کردم گُفتم بی تربیــت خجالت بکش مگهـ نمیــبینی کارِش خیلی خصوصیه فرید گُفت دیدم تو پیاده شدی منم پیادهـ شدمـ هیچی دیگهـ غزل منو تا جنگل دُنبال کرد خستهـ شدیم نشستیم
بعد دیدیم عهـ اینجا کُجا؟ ما کُجا پارسال دوست امسال آشنا؟ .____________.
اینجا دیگهـ کُدومـ قبرستونیهـ ! هوام تاریک بود غزل یه چراغ قوهـ داشت که به خودش وصل کرده بود نور میداد رفیتیــم رفتیـــم همچنان رفتیــم :|||| وَ وَ وَ رفتیــم ._. تا رسیدیم بهـ چوپان دروغگو گُفتیم نزدیک ترین جادهـ کُجاست هوا اونموقع روشن شدهـ بود اول صبی بود چوپان دروغگو همـ گوسفندا رو آوردهـ بود برا چریدن ._.
چوپان دروغگو گُفت دست راست مُستقیم .-.
رفتیــم دیدیمـ جُز بیابون چیزی نیس همچنان رفتیم دیدیمـ عهـ! رسیدیمـ به یه رودخونهـ._.! چوپان دروغگو عجب آدمـ مسخرهـ و دروغگویی بود! :| **** تو قبر خودشُ ***
دیدم چارهـ ای نیس گُفتمـ غزل شنا بلدی؟ گُف نهـ گُفتمـ پَس فقط بلدی پرند بگی بزنمـ با دیوار یکی شی! -__-
هیچی دیگهـ گُفتم خدایا منو ببخش کهـ باید این غزلُ بزارم پُشتم ببرم اونور رودخونهـ چارهـ ای نیس! 
رفتیــم اونور دیدیمـ یهـ کامیونیهـ اومد با صدای ضبطِ بلندش کهـ میخوند♪♫
آهنگ ضبطش اینو میخوند::: پارسال بهار دستهـ جمی رفتهـ بودیم زیارت   برگشتنی یه دختری خوشگلو با محبت          همسفر ما شده بودو همراهمون میـــــــوووومَد     به دَستُ پام اُفتاده بود این دِل بی مُروَّت   
حالا میگُفت برو بهش بگو***
**
اومد رسید بهـ ما گُفت سُوار شین :[
سوار شدیــم رفتیــم رسیدیمـ به تهران! و ادامَش رو بعد از پنج دقیقهـ میگویَمـ .__.!
اَهـ خَستهـ شُدمـ!
این قسمت با سختیای زیادی برخورد کردیمـ! :||

میشه من اینا رو پست کنم تو بحث آزاد؟
با نام قصه های علی

هر گونهـ کُپی برداری غیر مُجاز اَست و فُحش ***** دارد! ._.

---

علی ..

هههـ -__-
خیلی ازت بدم میاد ._.! با ایــن کارات!

[( lιεβ )]

هههـ -__-
خیلی ازت بدم میاد ._.! با ایــن کارات!

خوب فرید چیشد ؟ :||

[Silver Sun]

داشتمـ میگفتمـ داشتیم برمی گشتیــم تهران منُ فریـدُ غزل!
دیدیــم عهـ ساعت چهار صُبحِ دیدمـ غزل هِی وول میخورهـ! ._. گُفتمـ چِته؟ گُفت WC 
هیچی دیگهـ اَز ماشیــن پیادهـ شُدیــم همگی! غَزل گُفت شما کُجا بعد من بهـ فرید نگاه کردم گُفتم بی تربیــت خجالت بکش مگهـ نمیــبینی کارِش خیلی خصوصیه فرید گُفت دیدم تو پیاده شدی منم پیادهـ شدمـ هیچی دیگهـ غزل منو تا جنگل دُنبال کرد خستهـ شدیم نشستیم
بعد دیدیم عهـ اینجا کُجا؟ ما کُجا پارسال دوست امسال آشنا؟ .____________.
اینجا دیگهـ کُدومـ قبرستونیهـ ! هوام تاریک بود غزل یه چراغ قوهـ داشت که به خودش وصل کرده بود نور میداد رفیتیــم رفتیـــم همچنان رفتیــم :|||| وَ وَ وَ رفتیــم ._. تا رسیدیم بهـ چوپان دروغگو گُفتیم نزدیک ترین جادهـ کُجاست هوا اونموقع روشن شدهـ بود اول صبی بود چوپان دروغگو همـ گوسفندا رو آوردهـ بود برا چریدن ._.
چوپان دروغگو گُفت دست راست مُستقیم .-.
رفتیــم دیدیمـ جُز بیابون چیزی نیس همچنان رفتیم دیدیمـ عهـ! رسیدیمـ به یه رودخونهـ._.! چوپان دروغگو عجب آدمـ مسخرهـ و دروغگویی بود! :| **** تو قبر خودشُ ***
دیدم چارهـ ای نیس گُفتمـ غزل شنا بلدی؟ گُف نهـ گُفتمـ پَس فقط بلدی پرند بگی بزنمـ با دیوار یکی شی! -__-
هیچی دیگهـ گُفتم خدایا منو ببخش کهـ باید این غزلُ بزارم پُشتم ببرم اونور رودخونهـ چارهـ ای نیس! 
رفتیــم اونور دیدیمـ یهـ کامیونیهـ اومد با صدای ضبطِ بلندش کهـ میخوند♪♫
آهنگ ضبطش اینو میخوند::: پارسال بهار دستهـ جمی رفتهـ بودیم زیارت   برگشتنی یه دختری خوشگلو با محبت          همسفر ما شده بودو همراهمون میـــــــوووومَد     به دَستُ پام اُفتاده بود این دِل بی مُروَّت   
حالا میگُفت برو بهش بگو***
**
اومد رسید بهـ ما گُفت سُوار شین :[
سوار شدیــم رفتیــم رسیدیمـ به تهران! و ادامَش رو بعد از پنج دقیقهـ میگویَمـ .__.!
اَهـ خَستهـ شُدمـ!
این قسمت با سختیای زیادی برخورد کردیمـ! :||

پوکیدم از خنده علی امانم اومده میگه به چی داری می خندی
استعدادت خیلی توپه((:
.-.