30-03-2015، 12:55
گذشتمون شیرین بود...خیلی قشنگ و رنگین بود
قشنگ ترین روزا بود...مثل تابش آفتاب بود
ماهم جوانه ای کوچک...در انتظار آفتاب
ای نور بخش لحظات...به روی تابان ما بتاب
وقتی می خوایم قصه بگیم...میگیم روزی روزگاری
روزایی که خیلی سرد بود...میشستیم کنار بخاری
تو سختی هایه روزگار...گفتیم قبول میکنم
فقط وقتی بمیرم...شعر گفتنو بس میکنم
رویا هامون بزرگ تر اند از...قلمرویه عثمانی
تو دنیا خبری نیست...نه آهیلی نه ریحانی
بعضی وقتا بریدیم...مثل غم فاطما گل
تامرز جنونم...بعصی وقتا شدیم خل
خراب کردیم دوباره ساختیم...مثل منطقه ی برگ ریزان
نصف جماعت قبول میکنمی...عاشق مزه ی پیتزان!
با این که صادقیم باهم...ولی از هم پنهانیم
نه مثل دیاگو و آلیسیا...نه مثل تنویر و عمرانیم
هرچی از هم دور بمونیم...به نعمت و عفت میمانیم
بعضی روزا حتی...مثل حوا و سپتاییم
یادش به خیر صاحیل و سیحان...داشتند عجب داستانی
تبریک میگم بهت...قوی مثل رستم دستانی
قشنگ ترین روزا بود...مثل تابش آفتاب بود
ماهم جوانه ای کوچک...در انتظار آفتاب
ای نور بخش لحظات...به روی تابان ما بتاب
وقتی می خوایم قصه بگیم...میگیم روزی روزگاری
روزایی که خیلی سرد بود...میشستیم کنار بخاری
تو سختی هایه روزگار...گفتیم قبول میکنم
فقط وقتی بمیرم...شعر گفتنو بس میکنم
رویا هامون بزرگ تر اند از...قلمرویه عثمانی
تو دنیا خبری نیست...نه آهیلی نه ریحانی
بعضی وقتا بریدیم...مثل غم فاطما گل
تامرز جنونم...بعصی وقتا شدیم خل
خراب کردیم دوباره ساختیم...مثل منطقه ی برگ ریزان
نصف جماعت قبول میکنمی...عاشق مزه ی پیتزان!
با این که صادقیم باهم...ولی از هم پنهانیم
نه مثل دیاگو و آلیسیا...نه مثل تنویر و عمرانیم
هرچی از هم دور بمونیم...به نعمت و عفت میمانیم
بعضی روزا حتی...مثل حوا و سپتاییم
یادش به خیر صاحیل و سیحان...داشتند عجب داستانی
تبریک میگم بهت...قوی مثل رستم دستانی