18-05-2015، 9:26
عربستان از دو لشکرکشی کودتاگونه به سوریه و عراق حمایت کرد. ظاهرا روی محاسبات نظامی و همکاری با نیروهای داخلی سوریه و نیروهای بازسازیشده صدامی و بعثی در عراق و پیروزی سریع خود، خوشبینانه حساب کرده بود.
شیوخ سعودی تصور میکردند همانند کاری که در تربیت نیروهای طالبان در پاکستان و حمله به افغانستان صورت دادند -که به شکست سریع دولت مجاهدان در افغانستان انجامید- در سوریه و عراق نیز میتوانند به پیروزی سریعی دست یابند. آرزوی آنها این بود که در سوریه، دولتی
سلفی- قبیلهای و در عراق نیز بار دیگر دولت اقلیت بعثی-قبیلهای را بر سر کار آورند و به جان عجمها-کردها و ایران-بیندازند. شکست نسبی عربستان در این دو جبهه، آن کشور را -که با لشکرکشی مشابهی از سقوط دولت اقلیت در بحرین جلوگیری کرده بود- به اقدام شرورانه و واکنشی فراتر از هرگونه بهانهجویی علیه یمن کشاند و جمعی از شرکای قبیلهای را نیز بهدنبال خود کشید. ترکیه نیز در برخی از این اقدامات در سوریه و عراق مشارکت داشت، اما باید دید این دو کشور، خصوصا عربستان از این ماجراجوییها چه میخواهند؟
سلفی- قبیلهای و در عراق نیز بار دیگر دولت اقلیت بعثی-قبیلهای را بر سر کار آورند و به جان عجمها-کردها و ایران-بیندازند. شکست نسبی عربستان در این دو جبهه، آن کشور را -که با لشکرکشی مشابهی از سقوط دولت اقلیت در بحرین جلوگیری کرده بود- به اقدام شرورانه و واکنشی فراتر از هرگونه بهانهجویی علیه یمن کشاند و جمعی از شرکای قبیلهای را نیز بهدنبال خود کشید. ترکیه نیز در برخی از این اقدامات در سوریه و عراق مشارکت داشت، اما باید دید این دو کشور، خصوصا عربستان از این ماجراجوییها چه میخواهند؟
تردیدی نیست که سعودیها از آینده و بقای قبیلهای خودشان نگران هستند. چگونه میتوان انتظار داشت خانوادهای شش هزار نفری بتواند برای همیشه به حفظ مزایای مالکانه خود نسبت به کشوری با سی میلیون جمعیت ادامه دهد که روزبهروز هم میزان سواد و آگاهی آن ملت در جهان اینترنتمحور امروز، بیشتر میشود؟ در عین حال ثروت و بهرهمندی طولانی از مزایا، این خانواده را خصوصا در نسلهای «دردانه» دوم و سوم به چنان نخوت و غروری عادت داده است که برای خود حقوقی ویژه و فراقانونی قائلاند.
دخالتهای نظامی گستاخانه در کشورهای همسایه را سوداگران غربی خصوصا فرانسه برای بازارگرمی تسلیحاتی خودشان تحمل میکنند؛ زیرا میدانند این وضع تا زمانی احتمالا طولانی ادامه خواهد یافت. عربستان از زمانی که با اسرائیل کنار آمد، کوشید با پیشدستی نسبت به شگفتی و انتظارات عربها، دشمنی با ایرانِ به گفته صدام عجم و مجوس را که اکنون شعار بازیگران داعشیاش علیه کردان و ایزدیها شده است، جانشین اسرائیل کند. آنها تصور میکردند با این شعار ملت خودشان و سایر عربها را پشت سر خود جمع میکنند.
عربستان از روز نخست پس از سقوط صدام کوشید با ایجاد بحران در عراق، از پاگرفتن دولت اکثریت در آن کشور جلوگیری کند، تا با گماردن دولتی اقلیتی، آن را برای بقایش ملتزم به فرمانبرداری کند. عربستان با حمله نظامی به یمن که کاملا از روی واکنشهای انتقامی و تلافیجویانه اسرائیل نسبت به فلسطینیان غزه الگوبرداری شده است، میکوشد برای خودش نوعی پیروزی نظامی دستوپا کند، غافل از اینکه اسرائیل اگر میکُشد، عربها را میکُشد که از خودش نیستند و اکنون عربستان، عربهای مدنی و ساکنان شهرها را با بمباران هوایی شکار میکند و میکشد و بار مسئولیت ننگینی را برعهده میگیرد که فراموش نخواهد شد.
علاوهبر این، عربستان که جز نفت، منبع درآمد مهم دیگری ندارد، از آن بیم دارد که مبادا در صورت برقراری آرامش و با ایجاد نوعی همکاری معقول و منطقی میان کشورهای ایران، عراق و سوریه و با جلب حمایت کردها، این کشورها بتوانند از مسیر جغرافیایی سهلتر و کوتاهتر و منطقیتری همراه با در اختیارداشتن منابع نفت و گازی بسیار فراتر از کویت و عربستان و قطر، به ساحل مدیترانهای سوریه دست یابند.
عربستان میداند برای ایران، بهعنوان کشوری غیرعرب، معقول، منطقی و عملی نیست که با در پیشگرفتن سیاستی سلطهگرایانه یا حتی برتریجویانه نسبت به ملل عراق و سوریه، اعرابِ شیعه و سنی آن کشورها را که از سلطهطلبی واپسگرایانه عربستان گریزان هستند، از خودش برنجاند. ایران در زمانی که صدامحسین با کویت درگیر بود، یا حتی در زمانی که صدام در برابر آمریکا به زانو درآمده بود، نسبت به عراق چشمداشت ارضی نداشت و دخالتی در امور آن نکرد، چه رسد به اکنون که هم با دولت اکثریت در بغداد و هم با دولت اقلیم کردستان روابطی گسترده دارد. تنها امری که برای ایران تحملناپذیر است، بازگرداندن توطئهآمیز نظام متجاوز و معاند اقلیتی است که ایران را موظف به واکنش و دفاع از بقا و منافع ارضی، اجتماعی و سیاسی خود و دفاع از دولت و حقوق اکثریت در عراق خواهد کرد.
عربستان میداند برای ایران، بهعنوان کشوری غیرعرب، معقول، منطقی و عملی نیست که با در پیشگرفتن سیاستی سلطهگرایانه یا حتی برتریجویانه نسبت به ملل عراق و سوریه، اعرابِ شیعه و سنی آن کشورها را که از سلطهطلبی واپسگرایانه عربستان گریزان هستند، از خودش برنجاند. ایران در زمانی که صدامحسین با کویت درگیر بود، یا حتی در زمانی که صدام در برابر آمریکا به زانو درآمده بود، نسبت به عراق چشمداشت ارضی نداشت و دخالتی در امور آن نکرد، چه رسد به اکنون که هم با دولت اکثریت در بغداد و هم با دولت اقلیم کردستان روابطی گسترده دارد. تنها امری که برای ایران تحملناپذیر است، بازگرداندن توطئهآمیز نظام متجاوز و معاند اقلیتی است که ایران را موظف به واکنش و دفاع از بقا و منافع ارضی، اجتماعی و سیاسی خود و دفاع از دولت و حقوق اکثریت در عراق خواهد کرد.
در چنین شرایطی دولت عربستان به جای بهرهمندی از ثروت بیکران خود برای توسعه اقتصادی و اجتماعی و ایجاد الگویی زیستمحیطی و توسعه فرهنگی و علمی و تحول به جامعهای مدرن و مترقی و در حالی که در محاصره دریایی شبهجزیرهای، از هیچ کشوری احساس خطر نمیکند، میکوشد برای آنچه منافع خانوادگی و قبیلهای خود میپندارد، با تقویت و اعزام یا صدور تروریستهای سلفی به اطراف جهان وضعیتی بحرانی ایجاد کند، زیرا بقای خود را به غلط در این بحرانآفرینیها میبیند.
در مورد ترکیه، هیچ دلیل منطقی و منافعی برای ماجراجویی دیده نمیشود. زمانی در گذشته دور، ترکیه آرزومند بود با سلطه و دراختیارگرفتن منابع نفتی کردستان، کمبود منابع نفتی خودش را جبران کند. اکنون نه شرایط بینالمللی اجازه آنگونه جاهطلبیهای توسعهطلبانه را میدهد و نه برهمزدن توازن قومی ترکیه که هماکنون حدود نیمی از جمعیت آن را کردانها و علویها تشکیل میدهند، به ثبات آن کشور کمک خواهد کرد. ظاهرا نگرانی ترکیه از واردشدن به این ماجراها، تداوم انحصار ترانزیت انرژی از خاک ترکیه است که نمیخواهد خط رقیبی از راه عراق و سوریه به مدیترانه گشوده و در «لاذقیه»، رقیبی برای بندر «سیحان» و «مرسین» ایجاد شود.
این نگرانی با توجه به ابعاد کنونی اقتصاد ترکیه که در اوج سرعت توسعه اقتصادی است، معقول به نظر نمیرسد، زیرا هماکنون با اتصال کنونی خط لوله گاز ایران و توسعه آن، بخشی از نگرانی ترکیه عملا بیپایه است.