ارسالها: 70
موضوعها: 25
تاریخ عضویت: Aug 2014
سپاس ها 6
سپاس شده 228 بار در 36 ارسال
حالت من: هیچ کدام
همیشه خواستم سفره دار شم
همه می اومدن می ریختن می رفتن
میدیدم می خندن می رقصن
دلم آروم میشد بی مصب
یـه وقـت هـایـی هـم بـایـد بـزنـی رو شـونـه ی بعضـیا وبگـی:
نـه ...
خـوشـم اومـد...
ازاونـی کـه فـکر مـی کـردم آشغـال تـری...!
ارسالها: 271
موضوعها: 3
تاریخ عضویت: May 2013
سپاس ها 445
سپاس شده 536 بار در 237 ارسال
حالت من: هیچ کدام
یه موقع معیار خوبو ساده بود
تحصیلات خونواده بود
قبل اینکه پولو مایه بود
اگه سپاس ندی اینطوری
میشم
ارسالها: 934
موضوعها: 14
تاریخ عضویت: Sep 2014
سپاس ها 384
سپاس شده 667 بار در 371 ارسال
حالت من:
ناز داره چ وای قره کمرش کشته منو وای
ارسالها: 4,113
موضوعها: 2,495
تاریخ عضویت: Jan 2014
سپاس ها 1163
سپاس شده 3092 بار در 1620 ارسال
حالت من: هیچ کدام
یه سالیه که از پیشم رفتی با اینکه میگفتی دوریم سخته یه ثانیه
و حالا از همدیگه ما چه دوریم
و بدون تو بهم ریخته حال روحیم چیه نگا میکنی زیر چشی
فکر اینی که ایندفعه میدم گیر به چی
من که رفتم فقط امیدوارم یه روز توئم از این کارات سیر بشی
ارسالها: 70
موضوعها: 25
تاریخ عضویت: Aug 2014
سپاس ها 6
سپاس شده 228 بار در 36 ارسال
حالت من: هیچ کدام
یادگاریم نذاشت سازگاریم نداشت
الان کنار تختش یکی دیگه هستش
توام که روی قولات پا گذاشتی خیلی ممنون
منم که دپــرس دوباره طبق معمول
نشستم تو اتاقم روزام طی بشه
حالم خوب بشه خدا میدونه کی بشه
یـه وقـت هـایـی هـم بـایـد بـزنـی رو شـونـه ی بعضـیا وبگـی:
نـه ...
خـوشـم اومـد...
ازاونـی کـه فـکر مـی کـردم آشغـال تـری...!
ارسالها: 707
موضوعها: 14
تاریخ عضویت: Oct 2014
سپاس ها 923
سپاس شده 820 بار در 343 ارسال
حالت من: هیچ کدام
اخه كي گفته ساسي مانكن هم شده رپر؟
اه اه اه اه
هنوزم قفلم روت هرچند كه حضورت همه جا باعث افتم بود
ارسالها: 411
موضوعها: 14
تاریخ عضویت: Oct 2014
سپاس ها 1284
سپاس شده 1125 بار در 612 ارسال
حالت من: هیچ کدام
دو سه ساله شدی قرص شب من
دنیا ندارم تویی شهر من
دیوونه میشم تو به تن من
میخوری فقط تو به درد من
نذارم ازم یه تصویر بد
ارسالها: 70
موضوعها: 25
تاریخ عضویت: Aug 2014
سپاس ها 6
سپاس شده 228 بار در 36 ارسال
حالت من: هیچ کدام
دیگه دوره دوره
فاصله بین ما تنهایی تو خونمونه
حالا كه این همه وقت این حرف ها تو خونه بوده
خاطراتو میندازمشون دور من دونه دونه
یـه وقـت هـایـی هـم بـایـد بـزنـی رو شـونـه ی بعضـیا وبگـی:
نـه ...
خـوشـم اومـد...
ازاونـی کـه فـکر مـی کـردم آشغـال تـری...!