30-03-2015، 11:52
اگر بخواهيم عصاره سياستهاي فرهنگي دولت يازدهم را براساس سخنان مدير اول اجرايي كشور در ميان هنرمندان در چهارشنبه گذشته در يك جمله خلاصه كنيم، عبارت «عبور از فرهنگ گلخانهيي» عبارت مناسبي است.
فرهنگ گلخانهيي شرايطي است كه در آن هنرمندان توسط اهرمهاي اقتصادي و مميزي حمايت ميشوند تا به سوي توليدات هنري مطابق با اهداف سياسي و اجتماعي و فرهنگي دولت هدايت شوند. اين نوع سياست فرهنگي كه در آن سياستمداران رييس و هنرمندان در بهترين شكل كارمند محسوب ميشوند، به شكل كجدار و مريز اما متداوم مهمترين سياست فرهنگي دولتهاي پيشين در زمينه فرهنگ بوده است.
حيطه پرخطر چالش و تفسير فرهنگ هميشه براي دولتها منطقه مينگذاري است و دولتمداران سعي كردهاند به گونهيي وارد اين حيطه شوند تا كمترين گزند و ريزش را به دنبال داشته باشد. اما دولت يازدهم همانطور كه رييسش ميگويد توانايي حضور در اين حيطه را ندارد. اين ناتواني را نه در حد شعار بلكه عملا ميتوان درك كرد. دولت بودجه فرهنگي چشمگيري مانند دولتهاي پيشين ندارد.
اگر دولت امروز حرف از كنار گذاشتن از تصديگري ميدهد، علت اصلياش خالي بودن دستش است. از هوشمندي اين دولت است كه نداشتن بودجه براي تصديگري را با عنوان تنفيذ اختيار نظارت به هنرمندان همراه ميكند. دولتمردان كابينه تدبير و اميد به خوبي ميدانند كه همزمان با كاهش درآمدهاي دولت بايد سطح مشاركت را افزايش داد. بالا بردن سطح مشاركت در توليد فرهنگي تنها در يك صورت امكانپذير است و آن مشاركت هنرمندان در نظارت است.
در اين شرايط هنرمندان به شوراهاي تصميمگيري فراخوانده ميشوند و سعي ميشود كه تعامل جاي دستور و گفتوگو جاي بخشنامه را بگيرد. در اين شرايط سخنان رييسجمهور در ميان هنرمندان را ميتوان به شكل صادقانهيي تفسير كرد. اول اينكه دولت اگر مجبور است چنين سياستي را در پيش بگيرد اين سياست را ابتدا با هنرمندان در ميان ميگذارد. آن هم نه از زبان واسطهها بلكه از زبان شخص رييسجمهور آن هم نه با لحني آمرانه بلكه با روشي هنرمندانه. زير سقف تالار وحدت و مشفقانه و ياريخواهانه از قاطبه هنرمندان براي همكاري.
اگر فرض اين باشد كه سخنان رييسجمهور و سياست عبور از فرهنگ گلخانهيي با برداشتن تحريمها و سرازير شدن پولهاي نفتي به توليد فرهنگي و بازگشت به سياستهاي هدايتي – حمايتي و ايضا نظارتي به فراموشي سپرده نخواهد شد، دوران پيش رو دوران سرنوشتسازي براي فرهنگ ايران محسوب ميشود. اگر تحريمهاي اقتصادي در هر زمينهيي ظالمانه و دور از انصاف است بدون شك اهالي هنر در اين زمينه بايد با آغوش باز اين شرايط را بپذيرند كه كيسه دولت براي خاصه خرجي و فاخرسازي خالي است و حالا زماني است كه توليدات فرهنگي روي پاي خود و بدون حمايتهاي دولتي با مخاطبان ارتباط برقرار كنند. ديگر نبايد حرف از حمايت دولت بزنيم همين كه دولت خودش را وسط نمياندازد كافي است تا ميدان دست هنرمندان بيفتد. اينجاست كه معلوم ميشود آيا استقلال هنر از دولت فقط شعاري از روي شكمسيري است يا يك آرمان واقعي است. اينجا است كه معلوم ميشود اهالي فرهنگ چقدر تنبل و دمخور با سرمايههاي دولتياند يا تا چه حد هنرمند و مردمشناس و اهل زمانه يا چه حد رانتگير و ويژهخوار. بدون شك عبور از سياست فرهنگ گلخانهيي هم جسارت ميخواهد و هم صبر. بسياري به راحتي از پاي اين سفره بلند نخواهند شد و ثمره باز كردن درهاي گلخانه ابتدا رويش گياهان هرز خواهد بود. جسارت روبهرو شدن با زياده خواهان فرهنگي و صبر گل دادن گياهان پر سود فرهنگ تدبير ميخواهد و اميد. اگر اين دولت اين دو را نداشته
باشد، كدام دولت بايد آنها را به نمايش بگذارد.
فرهنگ گلخانهيي شرايطي است كه در آن هنرمندان توسط اهرمهاي اقتصادي و مميزي حمايت ميشوند تا به سوي توليدات هنري مطابق با اهداف سياسي و اجتماعي و فرهنگي دولت هدايت شوند. اين نوع سياست فرهنگي كه در آن سياستمداران رييس و هنرمندان در بهترين شكل كارمند محسوب ميشوند، به شكل كجدار و مريز اما متداوم مهمترين سياست فرهنگي دولتهاي پيشين در زمينه فرهنگ بوده است.
حيطه پرخطر چالش و تفسير فرهنگ هميشه براي دولتها منطقه مينگذاري است و دولتمداران سعي كردهاند به گونهيي وارد اين حيطه شوند تا كمترين گزند و ريزش را به دنبال داشته باشد. اما دولت يازدهم همانطور كه رييسش ميگويد توانايي حضور در اين حيطه را ندارد. اين ناتواني را نه در حد شعار بلكه عملا ميتوان درك كرد. دولت بودجه فرهنگي چشمگيري مانند دولتهاي پيشين ندارد.
اگر دولت امروز حرف از كنار گذاشتن از تصديگري ميدهد، علت اصلياش خالي بودن دستش است. از هوشمندي اين دولت است كه نداشتن بودجه براي تصديگري را با عنوان تنفيذ اختيار نظارت به هنرمندان همراه ميكند. دولتمردان كابينه تدبير و اميد به خوبي ميدانند كه همزمان با كاهش درآمدهاي دولت بايد سطح مشاركت را افزايش داد. بالا بردن سطح مشاركت در توليد فرهنگي تنها در يك صورت امكانپذير است و آن مشاركت هنرمندان در نظارت است.
در اين شرايط هنرمندان به شوراهاي تصميمگيري فراخوانده ميشوند و سعي ميشود كه تعامل جاي دستور و گفتوگو جاي بخشنامه را بگيرد. در اين شرايط سخنان رييسجمهور در ميان هنرمندان را ميتوان به شكل صادقانهيي تفسير كرد. اول اينكه دولت اگر مجبور است چنين سياستي را در پيش بگيرد اين سياست را ابتدا با هنرمندان در ميان ميگذارد. آن هم نه از زبان واسطهها بلكه از زبان شخص رييسجمهور آن هم نه با لحني آمرانه بلكه با روشي هنرمندانه. زير سقف تالار وحدت و مشفقانه و ياريخواهانه از قاطبه هنرمندان براي همكاري.
اگر فرض اين باشد كه سخنان رييسجمهور و سياست عبور از فرهنگ گلخانهيي با برداشتن تحريمها و سرازير شدن پولهاي نفتي به توليد فرهنگي و بازگشت به سياستهاي هدايتي – حمايتي و ايضا نظارتي به فراموشي سپرده نخواهد شد، دوران پيش رو دوران سرنوشتسازي براي فرهنگ ايران محسوب ميشود. اگر تحريمهاي اقتصادي در هر زمينهيي ظالمانه و دور از انصاف است بدون شك اهالي هنر در اين زمينه بايد با آغوش باز اين شرايط را بپذيرند كه كيسه دولت براي خاصه خرجي و فاخرسازي خالي است و حالا زماني است كه توليدات فرهنگي روي پاي خود و بدون حمايتهاي دولتي با مخاطبان ارتباط برقرار كنند. ديگر نبايد حرف از حمايت دولت بزنيم همين كه دولت خودش را وسط نمياندازد كافي است تا ميدان دست هنرمندان بيفتد. اينجاست كه معلوم ميشود آيا استقلال هنر از دولت فقط شعاري از روي شكمسيري است يا يك آرمان واقعي است. اينجا است كه معلوم ميشود اهالي فرهنگ چقدر تنبل و دمخور با سرمايههاي دولتياند يا تا چه حد هنرمند و مردمشناس و اهل زمانه يا چه حد رانتگير و ويژهخوار. بدون شك عبور از سياست فرهنگ گلخانهيي هم جسارت ميخواهد و هم صبر. بسياري به راحتي از پاي اين سفره بلند نخواهند شد و ثمره باز كردن درهاي گلخانه ابتدا رويش گياهان هرز خواهد بود. جسارت روبهرو شدن با زياده خواهان فرهنگي و صبر گل دادن گياهان پر سود فرهنگ تدبير ميخواهد و اميد. اگر اين دولت اين دو را نداشته
باشد، كدام دولت بايد آنها را به نمايش بگذارد.