03-09-2012، 9:03
اگـر قدرت ِ تو راداشتـ َم خـداجان
یک f5 ...
و تمـام ِ روزهـای دل خوشی اَم
تـازه می شـد ...
یک f5 ...
و تمـام ِ روزهـای دل خوشی اَم
تـازه می شـد ...
|
♥...:: بغــــــــــض قلــــــــــــم ::...♥ |
||||||||||||||||||||||||||||||||
03-09-2012، 9:03
اگـر قدرت ِ تو راداشتـ َم خـداجان
یک f5 ... و تمـام ِ روزهـای دل خوشی اَم تـازه می شـد ...
دفتر خاطراتم رو که ورق میزنم بغض گلومو میگیره
چه قلب تنهایی/چه قدر حسرت/چه قدرشکست/چه قدر انتظار/چه قدر اشک چه قدر صفحه هایی که خالی موندن از بغض قلمم . . .
03-09-2012، 14:23
بعضی چیزها را " باید " بنویسم
نه برای اینکه همه " بخونن " و بگن " عالیه " برای اینکه " خفه نشم " همین !!
03-09-2012، 17:05
هميشه يه کسايي بودن که بهم ميگفتن چرا تو عشق نداري؟
هميشه بودن کسايي که بهم بگن عشق يعني زندگي، ميگفتن اگه عاشق نشي يعني زندگي نکردي ... ولي بهم نگفتن اگه اسير يکي بشي دلت ميسوزه ، بهم نگفتن اگه با چشاش نگات کنه انگار تموم جونتو به آتيش ميکشن ، بهم نگفتن اگه تموم روز ببينيش بازم دلتنگش ميشي ، بهم نگفتن ممکنه يه روز بذاره بره ، بهم نگفتن ... نگفتن که تو پشت سرش اشک ميريزي ولي اون بي اعتنا ميره ، نگفتن تو ديوونش ميشي ولي اون بي خيالت ميشه . . .!!!
03-09-2012، 17:13
چشم های بسته ی تورو، با بوسه بازش می کنم
قلب شکسته ی تورو، خودم نوازش می کنم نمی زارم تنگ غروب، دلت بگیره از کسی تا وقتی من کنارتم، به هر چی می خوای می رسی خودم بغل می گیرمت، پر می شم از عطر تنت کاشکی تو هم بفهمی که، می میرم از نبودنت خودم به جای تو شب ها، بهونه هات و می شمرم جای تو گریه می کنم، جای تو غصه می خور
03-09-2012، 17:22
امروز دلَمـ وـآسـﮧ دـآشتَنت پَر کـﮧ نَـﮧ پَر پَر میزنـﮧ
وـآسـﮧ بودنت و بَغَل کردنت اینکـﮧ سَرمو بذـآرمـ رو شونَتُ تُو دستآتُ فُرو کُنـﮯ لـآﮯ موهآمـ بگـﮯ:فَقَط مآل خودَمـﮯ
سرش باز جو گیر شدی داداشی
بعض ی وقتا بخاطر یه نفر از وجودت مگزری بعد میفهمی هفته دیگه عروسیشه اونوقت دنیا طو چشمت سیاه میشه و اینجاست که میفهمی عشق نفرین شده است . چون هیچ کس ازش خیری ندیده
03-09-2012، 17:58
(آخرین ویرایش در این ارسال: 03-09-2012، 17:59، توسط The Ginkel.)
روزگاريست كه ايمان فلك رفته از ياد
هر كه شيرين طلبد تيشه خورد چون فرهاد خدايا در انجماد نگاه هاي سرد اين مردم دلم براي جهنمت تنگ شده است ...
03-09-2012، 20:25
لحظه هاي دلتنگي را مي گذرانم
سخت است و دردناک نمي دانم آیا او مرا دوست دارد؟ ولي اين را مي دانم که دل من همرا اوست آخرين بار که او را ديدم ضربان قلبم دوچندان شد نگاه منتظرم را به زيز انداختم که شيطان وسوسه نتواند به خواسته اش برسد واين ها همه لحضه هاي نوجواني است لحضه هاي غم و شادي دلتنگي و بي قراري و لحضه هاي عشق و نفرت
03-09-2012، 20:51
هیچکس ویرانیم روحس نکرد
وسعت تنهایی ام رو حس نکرد در میان خنده های من گریه ی پنهانی ام روحس نکرد در هجوم لحظه های بی کسی درد تنها بودنم رو حس نکرد هیچ کس بغض نهفته در سکوتم رو ندید واسه همین قلبم طعم مرگ رو چشید
| ||||||||||||||||||||||||||||||||
|
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه) | |||||||
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید | ||
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید | ||
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
|
یا |
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.
|
موضوعات مرتبط با این موضوع... | |||||
♥...:: بغــــــــــض قلــــــــــــم ::...♥ (نسخه ی 3) | |||||
♥...:: بغــــــــــض قلــــــــــــم ::...♥ (نسخه ی 2) |