19-03-2015، 22:52
(آخرین ویرایش در این ارسال: 19-03-2015، 22:52، توسط S H A Y A N.)
با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی
تا بی خبر بمیرد در درد خودپرستی
تا بی خبر بمیرد در درد خودپرستی
|
مشاعره (نسخه دوم) |
|||||||||||||||||||||||||||||
19-03-2015، 22:52
(آخرین ویرایش در این ارسال: 19-03-2015، 22:52، توسط S H A Y A N.)
با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی
تا بی خبر بمیرد در درد خودپرستی
20-03-2015، 0:44
یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور کلبه ی احزان شود روزی گلستان غم مخور
20-03-2015، 1:07
رفتم از کوچه که شاید به خیابان برسم
بوی زن دادم و زن داد به موی فشنم راه رفتم که به بیراهه ی خود مطمئنم ..
20-03-2015، 14:34
من به بوی سر آن زلف پریشان بروم
دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت رخت بربندم و تا ملک سلیمان بروم
20-03-2015، 16:31
ماه من بود و عشق دیوانه
تا که یک دفعه آفتاب امد ماهی قرمزی که قلبم بود مرد ارام و روی آب امد
20-03-2015، 17:10
دل ربودی و بحل کردمت ای جان ،لیکن
به از این دار نگاهش، که مـرا میداری
20-03-2015، 17:15
یاری اندر کس نمیبینیم یاران را چه شد
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد
20-03-2015، 17:22
در خرابات مغان نور خدا می بینم
وین عجب بین که چه نوری ز کجا می بینم
20-03-2015، 23:03
من این حروف نوشتم چنانچه غیر ندانست
تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی
20-03-2015، 23:13
یک تیر برق گم شده در اوج تاریکی
در یک شب پوسیده در ظرفی پلاستیکی
زیر زمستان مردن هر خانهای از درد
در فاضلابی یخ زده، در دستهایی سرد
| |||||||||||||||||||||||||||||
|
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه) | |||||||
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید | ||
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید | ||
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
|
یا |
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.
|