21-02-2015، 13:29
هرمنوتیك شامل مجموعه بحثهایی درباره تفسیر متن و فهم آن است. در واقع، علمی است كه متكفل بیان شیوه فهم و مكانیزم تفسیر متون است. برای هرمنوتیك می توان دو اصطلاح عام و خاص تصور كرد. اصطلاح عام آن، هر نوع پژوهشی را در باب تفسیر متن شامل می شود و اصطلاح خاص آن ناظر به مباحثی است كه معنای متن را با توجه به فضای فرهنگی و علمی ذهن مخاطب در نظر می گیرد. هرمنوتیك فلسفی رویكردی جدید در باب تفسیر متن است كه مبتنی بر مفسرمحوری است. نظریه قرائتهای مختلف از دین، مبتنی بر همین مبنای تفسیری هرمنوتیك مدرن است. آنچه در پی می آید نگاهی منتقدانه به مبانی هرمنوتیك مدرن و قرائتهای مختلف از دین و نوع ارتباط آنها با یكدیگر است.
هرمنوتیك فلسفی یكی از رویكردهای مدرن در باب تفسیر متن به حساب می آید. خصوصیات مبنایی این رویكرد فلسفی به تفسیر متن، باعث شده است تا از سویی مورد توجه و بررسی اهل نظر و اندیشه قرار گیرد و از سویی دیگر منشأ پیدایش و یا مستند برخی مكتبهای فلسفی دیگر شود. بحث قرائتهای مختلف از دین كه در سالهای اخیر مورد توجه و تبلیغ قرار گرفته، اثر پذیرفته از همین رویكرد فلسفی در باب تفسیر متن است؛ به گونه ای كه می توان گفت پشتوانه مبنایی بحث قرائتهای مختلف از دین، هرمنوتیك فلسفی است. البته اثبات این نكته متوقف بر بیان حقیقت هرمنوتیك فلسفی و مبانی آن است تا از این رهگذر بتوان به میدان نقد و ارزیابی بحث قرائتهای مختلف از دین وارد شد. از این رو، بحث خود را با مطالبی در باب هرمنوتیك فلسفی آغاز می كنیم. البته پیش از آن، نگاهی معناشناسانه به مفهوم هرمنوتیك و برخی متعلقات آن لازم به نظر می رسد.
چیستی هرمنوتیك
هرمنوتیك(۲) از كلمه یونانی hermeneuien به معنای تفسیر كردن گرفته شده است. در اصطلاح هم، شامل مجموعه بحثهایی درباره تفسیر متن و فهم آن است. در قرون وسطا، هرمنوتیك را به معنای تفسیر و تأویل كتاب مقدس به كار می بردند و به تعبیر پل ریكور (از نظریه پردازان هرمنوتیك معاصر) علمی است كه متكفل بیان شیوه فهم و مكانیزم تفسیر متون است.(۳) بنابراین، دو ركن اساسی و دو گزینه مهم قابل بررسی در این بحث وجود دارد: فهم و متن. در واقع، اجزای كلیدی هرمنوتیك این دو گزینه است. هم باید مكانیزم فهم تبیین شود و هم معنای متن مورد توجه قرار گیرد.
با توجه به قلمرو این بحث می توان برای هرمنوتیك دو اصطلاح عام و خاص تصور كرد. اصطلاح عام هرمنوتیك شامل هر نوع پژوهشی در باب تفسیر متن می شود و به تبع آن، در برگیرنده تمامی مكتبها و رویكردهای مختلف در زمینه تفسیر متن است. بنابر اصطلاح عام، مباحثی از قبیل بحث الفاظ اصول كه به نوعی مرتبط با تفسیر و فهم متن و مراد مؤلف است، جزء مباحث تفسیر متن به حساب می آید. اصطلاح خاص این مفهوم هم ناظر به مباحثی است كه معنای متن را در ارتباط با فضای علمی و فرهنگی مخاطب بررسی می كند. از این رو، دانشمندان هرمنوتیك به گروه خاصی كه در این زمینه پژوهش می كنند، اطلاق می گردد. هرمنوتیك به معنای عام آن با پیدایش متن پیدا شده اما هرمنوتیك به معنای خاص آن و به عنوان شاخه ای از شاخه های علوم و علمی مستقل حدود دو یا سه قرن قدمت دارد كه از آن به هرمنوتیك مدرن یاد می شود. شایان ذكر است كه متن در این بحث شامل هر چیزی است كه مفید معنایی باشد. بنابراین، غیر از مكتوبات، سخنان، اثرهای هنری، طبیعت، هستی و هر منظره ای كه متضمن معنایی در درون خود است، متن محسوب می شود.
بنیانگذاران هرمنوتیك مدرن
در تاریخ این رشته علمی به اندیشمندان نام آوری برمی خوریم كه هریك در استخوان بندی و ارتقای آن نقش اساسی داشته اند. اولین كسی كه در باب هرمنوتیك كتاب نوشت، یوهان رامباخ بود كه در سال ۱۷۲۳ كتابی با عنوان نهادهای هرمنوتیك قدسی نوشت. این كتاب را می توان سرآغاز هرمنوتیك نوین قلمداد كرد. كلادنیوس نیز در سال ۱۷۴۲ كتابی با عنوان درآمدی بر تفسیر از سخن ها و كتاب های خردمندانه نگاشت و در آن، این نكته را بیان كرد كه در تفسیر متن، آنچه مهمترین محور به حساب می آید، نیت مؤلف است؛ زیرا ما در تفسیر متن به دنبال فهم مراد و مقصود مؤلف هستیم نه چیز دیگر.(۴) شلایرماخر نیز یكی از شخصیتهای مشهور، بلكه بنیانگذار این علم نوین قلمداد می گردد. اگوست بك و دیلتای از دیگر دانشمندان هرمنوتیك نوین به حساب می آیند كه هر كدام با ارائه نظریه هایی، تحولاتی در هرمنوتیك به وجود آوردند.
در خصوص هرمنوتیك فلسفی باید گفت آنچه در این رویكردی فلسفی اتخاذ شده، غیر از رویكرد متداول در باب فهم است؛ یعنی فهم در این مكتب فلسفی، دست یابی به مراد و مقصود مؤلف متن نیست (چنان كه كلادینوس و دیگران می پنداشتند) بلكه آنچه مهم است فهم مفسر است و این كه مفسر از متن چه می فهمد. این رویكرد بر این مبنا استوار بود:
«آنچه ما قابل فهم می شماریم، معلول عوامل پنهان و مقدری است كه فهم ما قبل از تفكر، واجد آن بوده است. به تعبیری می توان گفت تفسیر مستلزم پیش فرض است؛ یعنی هر تفسیری حتی تبیینهای علوم طبیعی نیازمند پیش فرض هستند. قبل از پرداختن به زمین شناسی ما سنگ و صخره را به عنوان سنگ و صخره فهم می كنیم و سپس بر روی آن مطالعه می نماییم.»(۵)
از آنجا كه تكیه گاه این مكتب تفسیری، بر وجودشناسی است، هرمنوتیك فلسفی نامیده شده است. بر طبق گزاره های این مكتب، فهم ما از وجود و نیز وجود انسان، دقیقا در تفسیر ما از متون و فهم متن دخیل و تأثیرگذار است. بدیهی است نتیجه چنین رویكردی آن خواهد بود كه تحقق فهم، دائما متوقف بر افق خاص مفسر است كه در رتبه قبل از فهم متن قرار دارد و ما بدون سهم بخشی به آن افق خاص (كه همان افق ذهنی مفسر است) نمی توانیم به هیچ فهمی از هیچ متنی نایل آییم. افق ذهنی مفسر هم، شامل پیش فرضها و پیش داوریهای ذهنی اوست كه از وجود گرفته شده و مبتنی بر هستی شناسی و پدیدارشناسی است و طبعا در مراجعه به جهان و پدیدارها دائما تحول پذیر است؛ یعنی مفسر با یك سری پیش فرضها و پیش فهمهای ذهنی دائما متغیر به سراغ متن می رود. بنابراین، فرایند فهم چیزی جز اتحاد افق معنایی متن و افق معنایی مفسر نیست و آنچه را مفسر از متن با ملاحظه سلایق خود می فهمد مهم است نه كشف مراد مؤلف و از این روست كه هرمنوتیك فلسفی در فرایند فهم، مفسر محور است نه مؤلف محور.
در تكوین هرمنوتیك فلسفی دو اندیشمند مؤثر بودند بلكه بانیان این رویكرد هرمنوتیكی خاص به شمار می آیند: هیدگر و گادامر. هیدگر وجودشناسی را به جای روش شناسی و معرفت شناسی قرار داد و هرمنوتیك را از حوزه معرفتی به حوزه فلسفی و وجودشناسی كشاند. گادامر، اندیشمندی لهستانی است كه در برسلاو سابق (ورتسلاو فعلی) به دنیا آمد.(۶) او هرچند از شخصیتهایی مانند دیلتای متأثر شده بود، اما شاگرد هیدگر بود و بیشترین تأثیر را از او پذیرفت. گادامر در تبیین و تثبیت هرمنوتیك فلسفی، كوشش های ژرفی انجام داد؛ به گونه ای كه شخصیت برجسته این مكتب فكری به حساب می آید.(۷)
زیرساخت های تفكر هیدگر و گادامر
مبنای فكری هیدگر و گادامر، دخالت پیش فرضها و ذهنیات مفسر در تفسیر متن است. هیدگر معتقد است برای هر تفسیری پیش فرض یا پیش فرضهایی لازم است. حتی تفسیرهای مربوط به علوم طبیعی، پیش فرض طلبند. پیش فرضی كه ما از وجود یا وجود انسان داریم، كاملاً در تفسیر متون دخیل است. او معتقد است واژه ها دارای مفاهیم غیر متغیر مستقل از كاربردشان نیستند. بنابراین، گذشتگان از برخی مفاهیم چیزی می فهمیدند كه ممكن است ما خلاف آن را بفهمیم. هیدگر در باب تفسیر یك متن به نحو قطعی، حرف صریحی ندارد، فقط قائل به تأثیر و دخالت پیش فرضهای مفسر در تفسیر متن است. به همین جهت، ممكن است این تفسیر در زمانهای مختلف، دستخوش تغییر و تبدل هم گردد.(۸)
گادامر نیز همین رویكرد یعنی دخالت سلایق و پیش فرضهای مفسر را در تفسیر و فهم متن دخیل می داند. به عبارتی، افق معنایی مفسر كه همان انتظارات، پرسشها، عقاید و سلایق اوست، با افق معنایی متن ادغام می شود؛ بدین معنا كه شناسنده (مفسر) با پیش فرضهای از پیش تعیین شده به سراغ متن می رود و هیچ متنی فارغ از افق معنایی مفسر، قابل فهم نیست.(۹) بدیهی است نتیجه چنین مبنایی آن خواهد بود كه همیشه فهم ما از یك متن، فهمی عصری و وابسته به فضای ذهن خاص مفسر باشد. از این رو، هیچ گاه جزم و اطمینان به معنای یك متن برای ما امكان پذیر نخواهد بود و هیچ تفسیری را نمی توان دائما قطعی و صحیح دانست.
خاستگاه هرمنوتیك فلسفی و چالش های فرارو
با توجه به مبانی اندیشه هرمنوتیك فلسفی، می توان خاستگاه این رویكرد تفسیری را، اعتبار همه فهمها حتی در یك موضوع واحد دانست؛ بدین معنا كه به مقتضای این رویكرد، در واقع فهم صحیح و غیرصحیح وجود ندارد. توضیح آن كه در باب تفسیر متن، برخی مؤلف محورند و معتقدند ما در فرایند تفسیر و فهم، به دنبال فهم مراد مؤلف هستیم، نه چیز دیگر؛ یعنی می خواهیم آنچه را مؤلف می خواسته بگوید، دریابیم. از این رو، مفسر تمام همت خود را به كار می برد تا با كمك قرائن و شواهد معتبر به مراد مؤلف دست پیدا كند و این امر در خصوص متون دینی بسیار جدی است؛ زیرا اساس بندگی و عبودیت كه پس از اعتقاد به خدا، امتثال اوامر و ترك نواهی اوست، زمانی محقق می گردد كه بتوانیم مراد واقعی او را از متن دینی دریابیم. برای ما مهم آن است كه مراد واقعی و مقصود حقیقی حضرت احدیت دست پیدا كنیم.
در مقابل، گروهی مفسرمحورند؛ یعنی معتقدند آنچه در فرایند تفسیر برای آنها مهم است، فهم و برداشت مفسر است نه مراد مؤلف. این گروه، تفسیر را تركیبی از افق معنایی مفسر با افق معنایی متن تلقی می كنند. در این دیدگاه كشف مراد مؤلف مهم نیست. آنچه مهم و محور است، برداشت مفسر است؛ اگر چه خلاف مراد مؤلف باشد. افرادی مانند هیدگر و گادامر نیز كه حقیقت فهم را متوقف بر پیش دانسته ها و سلایق و انتظارات مفسر می دانستند، جزء مفسرمحورها به شمار می آیند. این رویداد هرمنوتیكی به متن (مفسرمحوری) از جهات عدیده ای نقدپذیر است كه به برخی از آنها اشاره می كنیم:
۱ـ از آنجا كه هرمنوتیك فلسفی مبتنی بر مفسرمحوری است و رأی مفسر را بر مراد و مقصود مؤلف ترجیح می دهد، قهرا به نسبیت معرفت شناختی منتهی می گردد؛ زیرا در صورت وجود تفسیرها و فهمهای مختلف و متناقض نسبت به یك اثر و با توجه به اعتبار همه آنها (چنان كه مدعای قائل است) باید همه آنها بدین دلیل كه با پیش فرضهای مفسرین صورت پذیرفته اند، تفاسیری صحیح و معتبر باشند و روشن است كه تصحیح دو تفسیر متناقض نسبت به یك متن، امری غیر معقول است، در حقیقت، در این دیدگاه چون ملاك و معیاری برای تشخیص صحیح و غیرصحیح وجود ندارد، در فرایند تفسیر به چیزی جز شكاكیت معرفتی نخواهیم رسید.(۱۰)
۲ـ اینكه فهم مراد و مقصود مؤلف بدون لحاظ پیش فرضهای مفسر امكان پذیر نیست و به تعبیری توقف شناخت پیام واقعی مؤلف كه در قالب متن آمده است بر دخالت دادن سلایق و ذهنیتهای مفسر، ادعایی بدون دلیل است. افرادی مانند گادامر بر اساس كدام برهان عقلی و منطقی به این نتیجه رسیده اند كه مقوله تفسیر، جز با اتحاد افق معنایی متن و افق فهم مفسر تحقق پذیر نبوده و دست یابی به مراد مؤلف بدون دخالت دادن ذهنیتها و سلایق مفسر، امری غیر ممكن است؟! آیا واقعا بدون دخالت دادن سلایق فردی مفسر و اوضاع شخصی و روحی او نمی توان به فهم مراد مؤلف دست یافت؟! بدیهی است التزام به چنین امری محتاج دلیل است. مگر این كه ادعا كنند كه آنها به دنبال كشف مراد مؤلف نیستند كه در این صورت باید پاسخ دهند كه انگیزه آنها از تفسیر متن چه بوده است و به چه منظور به تفسیر متنی خاص روی آورده اند. تحقیقاتی كه عقلای عالم روی اسناد رسمی و سری و یا مكاتبات بزرگان و اندیشمندان انجام می دهند به چه منظور است؟ آیا انگیزه جز دست یابی به محتوای آنها كه همان مراد مؤلفشان است انگیزه دیگری داشته اند؟!
نویسنده:حسن رضایی مهر
۱ـ مدرس حوزه، محقق و نویسنده.
۲- Hermenutics.
۳ـ عبدالرسول بیات و دیگران، فرهنگ واژهها، مؤسسه اندیشه و فرهنگ دینی، ۱۳۸۱، ص ۵۷۷.
۴ـ ر.ك.: مهدی هادوی تهرانی، مبانی كلامی اجتهاد، موسسه فرهنگی خانه خرد، ۱۳۷۷، صص ۱۲۳ـ۱۲۲.
۵ـ عبدالرسول بیات و دیگران، پیشین، ص ۵۸۴.
۶ـ بابك احمدی، ساختار و تأویل متن، نشر مركز، چاپ پنجم، ۱۳۸۰، ص ۵۷۰.
۷ـ ر.ك.: پل ریكور، رسالت هرمنوتیك، ص ۳۷ و نیز ر.ك.: احمد واعظی، درآمدی بر هرمنوتیك، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ۱۳۸۰، ص۲۱۷.
۸ـ ر.ك.: احمد واعظی، پیشین، صص ۱۷۶ـ۱۷۲.
۹ـ مهدی هادوی تهرانی، پیشین، همان، ص ۲۲۴.
۱۰ـ هیرش یكی از ناقدان جدی گادامر در باب تفسیر متن است. انتقاد اساسی او به گادامر این است كه هرمنوتیك گادامری، مستلزم نسبیت و لغو هرگونه معیار داوری در فهمهاست. ر.ك.: دیوید كوزنز هوی، حلقه انتقادی، صص ۷۷ـ۷۵ و نیز: بابك احمدی، پیشین، ص ۵۹۴.
۱۱ـ ر.ك.: عبدالرسول بیات و دیگران، پیشین، ص ۵۹۱.
۱۲ـ عبدالرسول بیات و دیگران، پیشین، ص ۵۹۳.
منبع:ماهنامه رواق اندیشه، شماره ۴۴
هرمنوتیك فلسفی یكی از رویكردهای مدرن در باب تفسیر متن به حساب می آید. خصوصیات مبنایی این رویكرد فلسفی به تفسیر متن، باعث شده است تا از سویی مورد توجه و بررسی اهل نظر و اندیشه قرار گیرد و از سویی دیگر منشأ پیدایش و یا مستند برخی مكتبهای فلسفی دیگر شود. بحث قرائتهای مختلف از دین كه در سالهای اخیر مورد توجه و تبلیغ قرار گرفته، اثر پذیرفته از همین رویكرد فلسفی در باب تفسیر متن است؛ به گونه ای كه می توان گفت پشتوانه مبنایی بحث قرائتهای مختلف از دین، هرمنوتیك فلسفی است. البته اثبات این نكته متوقف بر بیان حقیقت هرمنوتیك فلسفی و مبانی آن است تا از این رهگذر بتوان به میدان نقد و ارزیابی بحث قرائتهای مختلف از دین وارد شد. از این رو، بحث خود را با مطالبی در باب هرمنوتیك فلسفی آغاز می كنیم. البته پیش از آن، نگاهی معناشناسانه به مفهوم هرمنوتیك و برخی متعلقات آن لازم به نظر می رسد.
چیستی هرمنوتیك
هرمنوتیك(۲) از كلمه یونانی hermeneuien به معنای تفسیر كردن گرفته شده است. در اصطلاح هم، شامل مجموعه بحثهایی درباره تفسیر متن و فهم آن است. در قرون وسطا، هرمنوتیك را به معنای تفسیر و تأویل كتاب مقدس به كار می بردند و به تعبیر پل ریكور (از نظریه پردازان هرمنوتیك معاصر) علمی است كه متكفل بیان شیوه فهم و مكانیزم تفسیر متون است.(۳) بنابراین، دو ركن اساسی و دو گزینه مهم قابل بررسی در این بحث وجود دارد: فهم و متن. در واقع، اجزای كلیدی هرمنوتیك این دو گزینه است. هم باید مكانیزم فهم تبیین شود و هم معنای متن مورد توجه قرار گیرد.
با توجه به قلمرو این بحث می توان برای هرمنوتیك دو اصطلاح عام و خاص تصور كرد. اصطلاح عام هرمنوتیك شامل هر نوع پژوهشی در باب تفسیر متن می شود و به تبع آن، در برگیرنده تمامی مكتبها و رویكردهای مختلف در زمینه تفسیر متن است. بنابر اصطلاح عام، مباحثی از قبیل بحث الفاظ اصول كه به نوعی مرتبط با تفسیر و فهم متن و مراد مؤلف است، جزء مباحث تفسیر متن به حساب می آید. اصطلاح خاص این مفهوم هم ناظر به مباحثی است كه معنای متن را در ارتباط با فضای علمی و فرهنگی مخاطب بررسی می كند. از این رو، دانشمندان هرمنوتیك به گروه خاصی كه در این زمینه پژوهش می كنند، اطلاق می گردد. هرمنوتیك به معنای عام آن با پیدایش متن پیدا شده اما هرمنوتیك به معنای خاص آن و به عنوان شاخه ای از شاخه های علوم و علمی مستقل حدود دو یا سه قرن قدمت دارد كه از آن به هرمنوتیك مدرن یاد می شود. شایان ذكر است كه متن در این بحث شامل هر چیزی است كه مفید معنایی باشد. بنابراین، غیر از مكتوبات، سخنان، اثرهای هنری، طبیعت، هستی و هر منظره ای كه متضمن معنایی در درون خود است، متن محسوب می شود.
بنیانگذاران هرمنوتیك مدرن
در تاریخ این رشته علمی به اندیشمندان نام آوری برمی خوریم كه هریك در استخوان بندی و ارتقای آن نقش اساسی داشته اند. اولین كسی كه در باب هرمنوتیك كتاب نوشت، یوهان رامباخ بود كه در سال ۱۷۲۳ كتابی با عنوان نهادهای هرمنوتیك قدسی نوشت. این كتاب را می توان سرآغاز هرمنوتیك نوین قلمداد كرد. كلادنیوس نیز در سال ۱۷۴۲ كتابی با عنوان درآمدی بر تفسیر از سخن ها و كتاب های خردمندانه نگاشت و در آن، این نكته را بیان كرد كه در تفسیر متن، آنچه مهمترین محور به حساب می آید، نیت مؤلف است؛ زیرا ما در تفسیر متن به دنبال فهم مراد و مقصود مؤلف هستیم نه چیز دیگر.(۴) شلایرماخر نیز یكی از شخصیتهای مشهور، بلكه بنیانگذار این علم نوین قلمداد می گردد. اگوست بك و دیلتای از دیگر دانشمندان هرمنوتیك نوین به حساب می آیند كه هر كدام با ارائه نظریه هایی، تحولاتی در هرمنوتیك به وجود آوردند.
در خصوص هرمنوتیك فلسفی باید گفت آنچه در این رویكردی فلسفی اتخاذ شده، غیر از رویكرد متداول در باب فهم است؛ یعنی فهم در این مكتب فلسفی، دست یابی به مراد و مقصود مؤلف متن نیست (چنان كه كلادینوس و دیگران می پنداشتند) بلكه آنچه مهم است فهم مفسر است و این كه مفسر از متن چه می فهمد. این رویكرد بر این مبنا استوار بود:
«آنچه ما قابل فهم می شماریم، معلول عوامل پنهان و مقدری است كه فهم ما قبل از تفكر، واجد آن بوده است. به تعبیری می توان گفت تفسیر مستلزم پیش فرض است؛ یعنی هر تفسیری حتی تبیینهای علوم طبیعی نیازمند پیش فرض هستند. قبل از پرداختن به زمین شناسی ما سنگ و صخره را به عنوان سنگ و صخره فهم می كنیم و سپس بر روی آن مطالعه می نماییم.»(۵)
از آنجا كه تكیه گاه این مكتب تفسیری، بر وجودشناسی است، هرمنوتیك فلسفی نامیده شده است. بر طبق گزاره های این مكتب، فهم ما از وجود و نیز وجود انسان، دقیقا در تفسیر ما از متون و فهم متن دخیل و تأثیرگذار است. بدیهی است نتیجه چنین رویكردی آن خواهد بود كه تحقق فهم، دائما متوقف بر افق خاص مفسر است كه در رتبه قبل از فهم متن قرار دارد و ما بدون سهم بخشی به آن افق خاص (كه همان افق ذهنی مفسر است) نمی توانیم به هیچ فهمی از هیچ متنی نایل آییم. افق ذهنی مفسر هم، شامل پیش فرضها و پیش داوریهای ذهنی اوست كه از وجود گرفته شده و مبتنی بر هستی شناسی و پدیدارشناسی است و طبعا در مراجعه به جهان و پدیدارها دائما تحول پذیر است؛ یعنی مفسر با یك سری پیش فرضها و پیش فهمهای ذهنی دائما متغیر به سراغ متن می رود. بنابراین، فرایند فهم چیزی جز اتحاد افق معنایی متن و افق معنایی مفسر نیست و آنچه را مفسر از متن با ملاحظه سلایق خود می فهمد مهم است نه كشف مراد مؤلف و از این روست كه هرمنوتیك فلسفی در فرایند فهم، مفسر محور است نه مؤلف محور.
در تكوین هرمنوتیك فلسفی دو اندیشمند مؤثر بودند بلكه بانیان این رویكرد هرمنوتیكی خاص به شمار می آیند: هیدگر و گادامر. هیدگر وجودشناسی را به جای روش شناسی و معرفت شناسی قرار داد و هرمنوتیك را از حوزه معرفتی به حوزه فلسفی و وجودشناسی كشاند. گادامر، اندیشمندی لهستانی است كه در برسلاو سابق (ورتسلاو فعلی) به دنیا آمد.(۶) او هرچند از شخصیتهایی مانند دیلتای متأثر شده بود، اما شاگرد هیدگر بود و بیشترین تأثیر را از او پذیرفت. گادامر در تبیین و تثبیت هرمنوتیك فلسفی، كوشش های ژرفی انجام داد؛ به گونه ای كه شخصیت برجسته این مكتب فكری به حساب می آید.(۷)
زیرساخت های تفكر هیدگر و گادامر
مبنای فكری هیدگر و گادامر، دخالت پیش فرضها و ذهنیات مفسر در تفسیر متن است. هیدگر معتقد است برای هر تفسیری پیش فرض یا پیش فرضهایی لازم است. حتی تفسیرهای مربوط به علوم طبیعی، پیش فرض طلبند. پیش فرضی كه ما از وجود یا وجود انسان داریم، كاملاً در تفسیر متون دخیل است. او معتقد است واژه ها دارای مفاهیم غیر متغیر مستقل از كاربردشان نیستند. بنابراین، گذشتگان از برخی مفاهیم چیزی می فهمیدند كه ممكن است ما خلاف آن را بفهمیم. هیدگر در باب تفسیر یك متن به نحو قطعی، حرف صریحی ندارد، فقط قائل به تأثیر و دخالت پیش فرضهای مفسر در تفسیر متن است. به همین جهت، ممكن است این تفسیر در زمانهای مختلف، دستخوش تغییر و تبدل هم گردد.(۸)
گادامر نیز همین رویكرد یعنی دخالت سلایق و پیش فرضهای مفسر را در تفسیر و فهم متن دخیل می داند. به عبارتی، افق معنایی مفسر كه همان انتظارات، پرسشها، عقاید و سلایق اوست، با افق معنایی متن ادغام می شود؛ بدین معنا كه شناسنده (مفسر) با پیش فرضهای از پیش تعیین شده به سراغ متن می رود و هیچ متنی فارغ از افق معنایی مفسر، قابل فهم نیست.(۹) بدیهی است نتیجه چنین مبنایی آن خواهد بود كه همیشه فهم ما از یك متن، فهمی عصری و وابسته به فضای ذهن خاص مفسر باشد. از این رو، هیچ گاه جزم و اطمینان به معنای یك متن برای ما امكان پذیر نخواهد بود و هیچ تفسیری را نمی توان دائما قطعی و صحیح دانست.
خاستگاه هرمنوتیك فلسفی و چالش های فرارو
با توجه به مبانی اندیشه هرمنوتیك فلسفی، می توان خاستگاه این رویكرد تفسیری را، اعتبار همه فهمها حتی در یك موضوع واحد دانست؛ بدین معنا كه به مقتضای این رویكرد، در واقع فهم صحیح و غیرصحیح وجود ندارد. توضیح آن كه در باب تفسیر متن، برخی مؤلف محورند و معتقدند ما در فرایند تفسیر و فهم، به دنبال فهم مراد مؤلف هستیم، نه چیز دیگر؛ یعنی می خواهیم آنچه را مؤلف می خواسته بگوید، دریابیم. از این رو، مفسر تمام همت خود را به كار می برد تا با كمك قرائن و شواهد معتبر به مراد مؤلف دست پیدا كند و این امر در خصوص متون دینی بسیار جدی است؛ زیرا اساس بندگی و عبودیت كه پس از اعتقاد به خدا، امتثال اوامر و ترك نواهی اوست، زمانی محقق می گردد كه بتوانیم مراد واقعی او را از متن دینی دریابیم. برای ما مهم آن است كه مراد واقعی و مقصود حقیقی حضرت احدیت دست پیدا كنیم.
در مقابل، گروهی مفسرمحورند؛ یعنی معتقدند آنچه در فرایند تفسیر برای آنها مهم است، فهم و برداشت مفسر است نه مراد مؤلف. این گروه، تفسیر را تركیبی از افق معنایی مفسر با افق معنایی متن تلقی می كنند. در این دیدگاه كشف مراد مؤلف مهم نیست. آنچه مهم و محور است، برداشت مفسر است؛ اگر چه خلاف مراد مؤلف باشد. افرادی مانند هیدگر و گادامر نیز كه حقیقت فهم را متوقف بر پیش دانسته ها و سلایق و انتظارات مفسر می دانستند، جزء مفسرمحورها به شمار می آیند. این رویداد هرمنوتیكی به متن (مفسرمحوری) از جهات عدیده ای نقدپذیر است كه به برخی از آنها اشاره می كنیم:
۱ـ از آنجا كه هرمنوتیك فلسفی مبتنی بر مفسرمحوری است و رأی مفسر را بر مراد و مقصود مؤلف ترجیح می دهد، قهرا به نسبیت معرفت شناختی منتهی می گردد؛ زیرا در صورت وجود تفسیرها و فهمهای مختلف و متناقض نسبت به یك اثر و با توجه به اعتبار همه آنها (چنان كه مدعای قائل است) باید همه آنها بدین دلیل كه با پیش فرضهای مفسرین صورت پذیرفته اند، تفاسیری صحیح و معتبر باشند و روشن است كه تصحیح دو تفسیر متناقض نسبت به یك متن، امری غیر معقول است، در حقیقت، در این دیدگاه چون ملاك و معیاری برای تشخیص صحیح و غیرصحیح وجود ندارد، در فرایند تفسیر به چیزی جز شكاكیت معرفتی نخواهیم رسید.(۱۰)
۲ـ اینكه فهم مراد و مقصود مؤلف بدون لحاظ پیش فرضهای مفسر امكان پذیر نیست و به تعبیری توقف شناخت پیام واقعی مؤلف كه در قالب متن آمده است بر دخالت دادن سلایق و ذهنیتهای مفسر، ادعایی بدون دلیل است. افرادی مانند گادامر بر اساس كدام برهان عقلی و منطقی به این نتیجه رسیده اند كه مقوله تفسیر، جز با اتحاد افق معنایی متن و افق فهم مفسر تحقق پذیر نبوده و دست یابی به مراد مؤلف بدون دخالت دادن ذهنیتها و سلایق مفسر، امری غیر ممكن است؟! آیا واقعا بدون دخالت دادن سلایق فردی مفسر و اوضاع شخصی و روحی او نمی توان به فهم مراد مؤلف دست یافت؟! بدیهی است التزام به چنین امری محتاج دلیل است. مگر این كه ادعا كنند كه آنها به دنبال كشف مراد مؤلف نیستند كه در این صورت باید پاسخ دهند كه انگیزه آنها از تفسیر متن چه بوده است و به چه منظور به تفسیر متنی خاص روی آورده اند. تحقیقاتی كه عقلای عالم روی اسناد رسمی و سری و یا مكاتبات بزرگان و اندیشمندان انجام می دهند به چه منظور است؟ آیا انگیزه جز دست یابی به محتوای آنها كه همان مراد مؤلفشان است انگیزه دیگری داشته اند؟!
نویسنده:حسن رضایی مهر
۱ـ مدرس حوزه، محقق و نویسنده.
۲- Hermenutics.
۳ـ عبدالرسول بیات و دیگران، فرهنگ واژهها، مؤسسه اندیشه و فرهنگ دینی، ۱۳۸۱، ص ۵۷۷.
۴ـ ر.ك.: مهدی هادوی تهرانی، مبانی كلامی اجتهاد، موسسه فرهنگی خانه خرد، ۱۳۷۷، صص ۱۲۳ـ۱۲۲.
۵ـ عبدالرسول بیات و دیگران، پیشین، ص ۵۸۴.
۶ـ بابك احمدی، ساختار و تأویل متن، نشر مركز، چاپ پنجم، ۱۳۸۰، ص ۵۷۰.
۷ـ ر.ك.: پل ریكور، رسالت هرمنوتیك، ص ۳۷ و نیز ر.ك.: احمد واعظی، درآمدی بر هرمنوتیك، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ۱۳۸۰، ص۲۱۷.
۸ـ ر.ك.: احمد واعظی، پیشین، صص ۱۷۶ـ۱۷۲.
۹ـ مهدی هادوی تهرانی، پیشین، همان، ص ۲۲۴.
۱۰ـ هیرش یكی از ناقدان جدی گادامر در باب تفسیر متن است. انتقاد اساسی او به گادامر این است كه هرمنوتیك گادامری، مستلزم نسبیت و لغو هرگونه معیار داوری در فهمهاست. ر.ك.: دیوید كوزنز هوی، حلقه انتقادی، صص ۷۷ـ۷۵ و نیز: بابك احمدی، پیشین، ص ۵۹۴.
۱۱ـ ر.ك.: عبدالرسول بیات و دیگران، پیشین، ص ۵۹۱.
۱۲ـ عبدالرسول بیات و دیگران، پیشین، ص ۵۹۳.
منبع:ماهنامه رواق اندیشه، شماره ۴۴