14-01-2015، 10:22
انگليس و حفظ خطوط تلگرافي توسط سرداران بلوچ
با عبور سيم تلگراف از بلوچستان، دولت انگلستان گلداسميت را با چند افسر ديگر به بلوچستان فرستاد، اما آنها با مقاومت و مخالفت بلوچها مواجه شدند. افسران انگليسي به فرماندهي گلداسميت به اين نتيجه رسيدند که تنها از طريق کنار آمدن با سران طوايف و قبايل ميتوانند بر حاکميت خويش در بلوچستان تداوم بخشند. به همين خاطر عمدهي سران، خانها و سردارهاي بلوچ را با دادن اسلحه و مختصري مقرري فريب دادند و به بهانه عبور خط تلگراف در هر محل تلفنخانهاي برپا کردند و پرچم انگليس را بر فراز آن برافراشتند (نيکبختي:66). بدينسان انگليسيها در سرتاسر بلوچستان نفوذ کردند و از طريق محدود مقرري که به سرداران بلوچ ميدادند از آنها تعهد گرفتند تا از سيمهاي تلگرافي مراقبت نمايند.
در اين ميان عدهاي ديگر از بلوچها که بهرهاي نبرده بودند، دست به تحريکات زدند، در نتيجه سيمهاي تلگراف را قطع، و براي مأموران انگليسي مزاحمت ايجاد ميکردند و بعضي از کارکنان را کشته، برخي را اسير نمودند. اين پيشامدها سبب شد دولت انگليس از ايران بخواهد مرز بين ايران و هند تعيين شود. دولت ايران با اين تقاضا موافقت ننمود. گلداسميت بلوچها را تحريک نمود تا سر به شورش زنند. ناصرالدين شاه متوجه اين خطر شد که چنانچه رضايت انگليس را فراهم نکند، ممکن است بلوچستان را از ايران مجزا نمايد. در سال 1288ق. انگلستان عدهاي سرباز هندي را به پنجگور فرستاد و خيال داشت تمامي بلوچستان را فتح کند. ناصرالدين شاه از اين نقشه باخبر شد و با سفير انگليس در تهران در اين باب مذاکره نمود (همت،101:1370). سفير انگليس اظهار کرد که اگر دولت ايران خواهان دوستي با دولت انگليس است، بايد خطوط مرزي بلوچستان را با مرز هند تعيين نمايد. ناصرالدين شاه نيز اين پيشنهاد را پذيرفت. از طرف ايران وزير خارجه ميرزا سعيدخان و آصفالدوله حاکم کرمان و چند نفر ديگر معلوم شدند. از طرف انگلستان گلداسميت و دو افسر مهندس تعيين گرديدند، اما نتيجه مطلوبي حاصل نشد. در اين جلسه قرار شد دولت انگليس سالي سه هزار تومان جهت محافظت از تيرها و سيستم تلگرافي که در قسمت بلوچستان واقع ميشد پرداخت نمايد و تعيين مرزها به ملاحظاتي، نامعلوم و مسکوت ماند (همت:102). در اين زمان انگليسيها با کاشتن تيرهاي تلگراف در گوشه گوشهي بلوچستان و گسترش نفوذ خود دراين منطقه و در نهايت با تفرقه انداختن بين مردم بلوچستان کم کم به اهداف خود نزديکتر شدند.
توافق ايران با انگليس در تشکيل کميسيون مرزي
در سال 1862م. در ديوار دفاعي هندوستان، تنها منطقهاي که ترتيب قطعي براي آن، مطابق نقشه انگلستان داده نشده بود، منطقه بلوچستان بود. (بهزادي:121). در آن هنگام خان کلات قسمتهاي شرقي بلوچستان را تحت اداره يا نفوذ خود داشت. انگلستان درصدد بود بلوچستان را همچون افغانستان به صورت کشوري مستقل درآورد.
اولين کميسيون براي تعيين مرزهاي شرقي ايران، بين دولت ايران و خان کلات به حکميت انگلستان تشکيل گرديد، انگليسيها به ظاهر نقش حکم را بازي ميکردند اما در واقع مدعي آنها بودند و مطرح نمودن خان کلات بهانهاي بود براي جدايي بلوچستان از ايران. (سپاهي:144). بعد از شکست آقاخان محلاتي در مأموريتش براي جدايي بلوچستان، دولت انگليس بر آن شد که اين امر را توسط يکي از خوانين مقتدر محلي و با توسعه بخشيدن قلمرو او انجام دهد. مقتدرترين و مناسب ترين فرد براي اين منظور خان کلات بود (بهزادي:122). که انگليس آن را در سال 1854م. تحتالحمايه خود کرد و بعد آن را جزء امپراتوري هند در آورد. (غراب، 1364: 14-13).
ايجاد روابط سياسي بين دولت انگليس و خان کلات باعث شد که از اغتشاشات بلوچستان جلوگيري شود و مقام حکمراني خان کلات استحکام پيدا کند، اما لازم بود ترتيبهاي تازه اتخاذ شود که سرحدات غربي اين مملکت از تجاوزات مصون بماند و از دولت ايران که قريب بيست سال بود به سرحدات کلات تجاوز ميکرد جلوگيري شود، و در بين يک حد و حدودي معين گردد. (بهزادي:125). زماني که ابراهيمخان در اوايل دهه 1270ق. در حکومت بلوچستان مستقر شد دامنه فتوحات وي انگلستان را مضطرب کرد و به فکر چارهجويي انداخت (بهزادي:128). دولت انگليس ميپنداشت که در صورت عدم مداخله، ابراهيمخان تمامي حوزه حکومتي خان کلات را فتح خواهد کرد و مرزهاي شرقي ايران به هند نزديکتر ميشود. آنان درصدد برآمدند تا با تعيين حدود رسمي بين بلوچستان و کلات از پيشروي ابراهيمخان حاکم بلوچستان به سمت سرزمينهاي غربي هند جلوگيري کنند.
با شکايات متعدد دولت انگليس به دربار و دولت ايران، ايران تحت سرپرستي ميرزاحسينخان سپهسالار در سال 1871/1287ق. حاضر به تحديد رسمي مرزهاي ايران و کلات با حکميت دولت انگليس شد. سرفردريک گلداسميت به عنوان حکم انگليس تعيين گرديد (بهزادي:130). از طرف دولت ايران ميرزا معصوم خان انصاري به عنوان رئيس کميسيون مرزي انتخاب شد (سپاهي:149).
بر اساس موافقتنامه تعيين حدود مرزي کميسيونرهاي ياد شده آزادي خواهند داشت نقشهاي از متصرفات ايران در بلوچستان و متصرفات خان کلات با مرزهاي آن ترسيم کنند وآن را با خود به تهران بياورند، پس از آن مسئله با آگاهي دولت بريتانيا به گونهاي عادلانه تصميم گرفته ميشود. (سپاهي:156). نماينده ايران ميرزا معصوم خان در راه بازگشت به تهران به دولتمردان ايران مينويسد: « ... اين مأمور انگليسي ]گلداسيمد [جز حمايت و تقويت خان کلات و تحصيل سند که کيج و تمپ و بليده و مند و کوهک و اسپندار و بلکه بيشتر سرباز و دشت باهو تعلق به خان معزي اليه دارد و خيال ديگري ندارد ...» (سپاهي:164). به طوري که از نامه ميرزا معصوم خان بر ميآيد، انگليسيها در نقشه خود قصد داشتند، نواحي تمپ، کيج، بليده، مند، کوهک و اسپندار و حتي نواحي سرباز و دشت باهو را از خاک ايران جدا و به خاک کلات بيفزايند.
تلاشهاي ميرزا معصوم خان براي قرار دادن کيج و مند در قلمرو ايران به جايي نرسيد ... (سپاهي:164). ناحيه ديگر که در اين زمان مورد اختلاف بين گلداسميت و ميرزا معصوم خان بود، ناحيه کوهک و اسپندار بود. (سپاهي:165- 164). اما با همه تلاشهاي سرداران بلوچ و ديگر مأموران ايراني در حفظ حقوق کشورمان، دولت ايران در اوت سال 1871م/ جماديالآخر 1288ق. پذيرفت که نقشهها و يافتههاي يکجانبه گلداسميت، مبناي صدور رأي نهايي قرار بگيرد ... (سپاهي:166).
بدين ترتيب مناطقي از بلوچستان ايران جدا و به خان کلات داده شد که حاکم بلوچستان و شاه ايران از اين امر ناراضي بودند. نارضايتيهاي حاکم بلوچستان و اقدام خودسرانهي او براي تصرف نواحي از دست رفته، بعد از کميسيون مرزي اول، سبب شد زمينههاي تشکيل کميسيون دوم مرزي نمايان شود.
اختلاف بر سر کوهک
هرچند دولت ايران نقشه گلداسميت را براي تعيين حدود مرزي از خليج گواتر تا جالق قبول نمود، اما اختلاف بر سر کوهک و بخشي از دره ماشکيد همچنان باقي ماند (سپاهي: 169). ابراهيم خان (حاکم بلوچستان) عصباني و ناراحت از اصل تشکيل کميسيون و تعيين رسمي سرحدات و به محض مراجعت هيئتهاي طرفين از بلوچستان خودسرانه به اشغال و تصرف کوهک پرداخت. (بهزادي:136). با تصرف کوهک توسط ابراهيمخان انگليسيها درصدد زير فشار گذاشتن دولت ايران به منظور دست کشيدن از کوهک بر آمدند.
وزير مختار انگليس در تهران، طي نامهاي به وزارت خارجه ايران، تقاضا کرده بود که با توجه به پذيرفتن نقشه گلداسميت توسط دولت ايران، مسئله کوهک حل و فصل شود. (سپاهي:171). با ادامه کنترل کوهک و اسپندک توسط دولت ايران، مأموران انگليسي به فکر افتادند اين مناطق را از دست ايران خارج نمايند. (سپاهي:173).
کميسيون مرزي دوم
به دنبال تعيين حدود و علامتگذاري بخش اول از مرزهاي بلوچستان، در سال1290ق. تامسن وزير مختار انگليس، طي نامهاي به ايران خواستار تعيين حدود مرزي ايران و کلات از جالق تا ملک سياه کوه شد. (سپاهي:204). يکي از مهمترين عواملي که سبب شد انگليسيها دو سال بعد از کميسيون مرزي اول، تقاضاي تشکيل کميسيون ديگري بنمايند، بدون شک ترس آنها از تصرف قسمتهايي بود که تعيين حدود نشده بود. ترس انگليسيها از آن بود که با تصرف کوهک توسط ابراهيمخان، حاکم بلوچستان امکان داشت کوهک و نواحي اطراف آن در قلمرو ايران داخل گردد. انگليسيها بعد از تصرف کوهک توسط ابراهيم خان به تلاشهاي خود براي استرداد اين ناحيه به خان کلات ادامه دادند.
در نامهاي که سفير انگليس به دولتمردان ايران نوشته بود، به خط مرزي گلداسميت استناد نموده بود. طبق اين نقشه، جالق و کلهگان حدود مرزي ايران را تشکيل ميدادند. در ادامه تقاضا کرده بود که خط مرزي از جالق الي کوه ملک سياه در زمستان آينده تعيين شود (سپاهي:204). اما دولت ايران نواحي کوهک و ماشکيد را متعلق به خود ميدانست و با اين طرح مرزي جديد انگليس مخالف بودند.
بعد از آنکه سفارت انگليس با اصرار دولت ايران، بر تعلق کوهک و ماشکيد مواجه شد (سپاهي:206) و در اين مورد با دولت ايران به نتيجه نرسيد، دولت هند بريتانيا نيروهايي در سال 1312ق/ 1894در پنجگور در نزديکي ايران مستقر کرد و در واقع ميخواست، از راه تهديد نظامي دولت ايران را وادار به قبول درخواستهاي خود بنمايد (سپاهي:206-205). ابتدا به دليل اهميت استراتژيکي شاه حاضر به واگذاري ماشکيد نشد، در نتيجه تعيين حدود مرزي منتفي شد. بعد از سرکشيهاي برنامهريزي شده توسط انگليسيها، از جانب سردارهاي بلوچ، شاه مجبور شد دستور تشکيل هيئتي براي تعيين حدود مرزي از جالق تا کوه ملک سياه را صادر نمايد.
قرارداد تعيين حدود مرز ايران و کلات از کوهک تا کوه ملک سياه در 9رجب 1313/ 26 دسامبر 1895 به امضاي صدراعظم ايران، امينالسلطان و سفير انگليس در تهران رسيد و قرار شد طبق اين قرارداد، کميسيونر دولت انگليس به نمايندگي دولت تحتالحمايه کلات و نماينده ايران در دهم فوريه 1896 در کوهک حاضر شوند و کار تعيين حدود را شروع نمايند (سپاهي:212). سرحدات مزبور از قله مثلثاتي ملک سياهکوه شروع گرديده به طول متجاوز از 900 کيلومتر به سمت جنوب امتداد يافته به ساحل شمالي خليج گواتر خاتمه مييابد. در تمام مسير تعداد 246 علامت مرزي گذاشته شد. (جهانباني،110:1338).
اولين ستون مرزي در شرق کوهک تعيين شد و به اين ترتيب کوهک به طور رسمي به ايران داده شد، اما نخلستانهاي ماشکيد جنوبي که شامل لادگشت نيز بود به حاکم خاران واگذار شد (سپاهي:214). يکي از مناطق مورد اختلاف در اين کميسيون مرزي، نخلستانهاي متعلق به طايفه ياراحمد زهي بود، که طبق حدود پيشنهادي در قلمرو خان کلات قرار گرفت، در حالي که اين طايفه در قلمرو خاک ايران زندگي ميکردند. در نهايت اين نخلستانها به ايران واگذار شد. (سپاهي:214).
با حل اين اختلاف، تحديد و علامت مرزي در 24 مارس1896 / 9 شوال 1313 پايان يافت و موافقت نامهاي به امضا رسيد در نتيجه کار اين کميسيون، حاکميت ايران بر مناطق چون کوهک، کناربست، اسفندک، و غرب رود ماشکيد که از مدتها قبل در تصرف ايران بودند، تأييد شد، ولي بخش عمدهاي از ناحيه ماشکيد و از آن مهمتر ناحيه ميرجاوه و شهر آن و نقاط استراتژيک اين منطقه از ايران جدا شد. (سپاهي:215).
با جدايي اين مناطق از خاک ايران علاوه بر اينکه ديوار دفاعي هندوستان کامل شد، مقاصد سياسي انگليس و بهرهبرداري درازمدت استعمارگران را نيز براي ساليان دراز تأمين کرد به گونهاي که ما هم اکنون شاهد حوادث گوناگون در مرزهاي بلوچستان هستيم که همگي توسط انگليسيها از سالها پيش طراحي شدهاند.
نتيجهگيري
رقابت دولتهاي فرانسه و انگليس بر سر هندوستان، انگليسها را برآن داشت تا کنترل بلوچستان را که يکي از معابر دسترسي به هندوستان بود، به دست بگيرد. انگليسيها براي جدا کردن بلوچستان از ايران اقدامات گستردهاي براي شناسايي اين سرزمين انجام دادند. از جانب ديگر دولت ايران در تلاش بود تسلط خود را بر اين نواحي گسترش دهد. در دوره ناصرالدين شاه، دولت مرکزي تسلط و گسترش نفوذ خود را در بلوچستان و مرزهاي شرقي ايران افزايش داد. اين حرکات سبب شد تا انگليس سرحدي براي جلوگيري از پيشروي ايران تعيين نمايد. انگليس بعد از کشيدن خطوط تلگرافي، درخواست تعيين حدود متصرفي دولت ايران را در بلوچستان نمود، اما با مخالفت دولت ايران مواجه شد. ناصرالدين شاه که قدرت مقاومت در برابر سياست انگليسيها را نداشت، تن به تشکيل کميسيونهاي مرزي مشترک داد. نتيجه کار اين کميسيونهاي مرزي، واگذاري بخشهاي وسيعي از بلوچستان و تشکيل بخشي از منطقهي حايل براي هندوستان بود. همچنين انگليسيها از اين جدايي بلوچستان، مقاصد سياسي و استعمارگرانه درازمدت را در ساليان بعد در سر داشتند، به گونهاي که هم اکنون شاهد برخي ماجراها براي برهم زدن نظم سياسي منطقه هستيم و اين همان چيزي است که استعمار انگليس از ساليان پيش خواهان آن بوده است.
صفحه 1
______________________________________
منابع و مآخذ
1. غراب، کمالالدين، بلوچستان يادگار مطرود قرون، تهران: کيهان، چ دوم، 1364.
2. نيکبختي، سعيد، آهنگ بلوچستان، سفرنامه. بي جا، هامون،1374.
3. سالار بهزادي، عبدالرضا، بلوچستان در سالهاي 1307 تا 1377 قمري. تهران: بنياد موقوفات دکتر محمود افشار، 1372.
4. سپاهي، عبدالودود، بلوچستان در عصر قاجار. قم: گلستان معرفت، 1385.
5. مجموعه عهدنامههاي تاريخي ايران از عهد هخامنشي تا عصر پهلوي، 559 ق.م تا 1942 م. تهران: وزارت خارجه، 1350.
6. همت، محمود، تاريخ بلوچستان، بي جا: گلي، 1370.
7. جهانباني، امانالله، سرگذشت بلوچستان و مرزهاي آن، تهران: ارتش، 1338.
8. فوران، جان. مقاومت شکننده. ترجمه احمد تدين، تهران: خدمات فرهنگي رسا، چ دوم، 1378.
با عبور سيم تلگراف از بلوچستان، دولت انگلستان گلداسميت را با چند افسر ديگر به بلوچستان فرستاد، اما آنها با مقاومت و مخالفت بلوچها مواجه شدند. افسران انگليسي به فرماندهي گلداسميت به اين نتيجه رسيدند که تنها از طريق کنار آمدن با سران طوايف و قبايل ميتوانند بر حاکميت خويش در بلوچستان تداوم بخشند. به همين خاطر عمدهي سران، خانها و سردارهاي بلوچ را با دادن اسلحه و مختصري مقرري فريب دادند و به بهانه عبور خط تلگراف در هر محل تلفنخانهاي برپا کردند و پرچم انگليس را بر فراز آن برافراشتند (نيکبختي:66). بدينسان انگليسيها در سرتاسر بلوچستان نفوذ کردند و از طريق محدود مقرري که به سرداران بلوچ ميدادند از آنها تعهد گرفتند تا از سيمهاي تلگرافي مراقبت نمايند.
در اين ميان عدهاي ديگر از بلوچها که بهرهاي نبرده بودند، دست به تحريکات زدند، در نتيجه سيمهاي تلگراف را قطع، و براي مأموران انگليسي مزاحمت ايجاد ميکردند و بعضي از کارکنان را کشته، برخي را اسير نمودند. اين پيشامدها سبب شد دولت انگليس از ايران بخواهد مرز بين ايران و هند تعيين شود. دولت ايران با اين تقاضا موافقت ننمود. گلداسميت بلوچها را تحريک نمود تا سر به شورش زنند. ناصرالدين شاه متوجه اين خطر شد که چنانچه رضايت انگليس را فراهم نکند، ممکن است بلوچستان را از ايران مجزا نمايد. در سال 1288ق. انگلستان عدهاي سرباز هندي را به پنجگور فرستاد و خيال داشت تمامي بلوچستان را فتح کند. ناصرالدين شاه از اين نقشه باخبر شد و با سفير انگليس در تهران در اين باب مذاکره نمود (همت،101:1370). سفير انگليس اظهار کرد که اگر دولت ايران خواهان دوستي با دولت انگليس است، بايد خطوط مرزي بلوچستان را با مرز هند تعيين نمايد. ناصرالدين شاه نيز اين پيشنهاد را پذيرفت. از طرف ايران وزير خارجه ميرزا سعيدخان و آصفالدوله حاکم کرمان و چند نفر ديگر معلوم شدند. از طرف انگلستان گلداسميت و دو افسر مهندس تعيين گرديدند، اما نتيجه مطلوبي حاصل نشد. در اين جلسه قرار شد دولت انگليس سالي سه هزار تومان جهت محافظت از تيرها و سيستم تلگرافي که در قسمت بلوچستان واقع ميشد پرداخت نمايد و تعيين مرزها به ملاحظاتي، نامعلوم و مسکوت ماند (همت:102). در اين زمان انگليسيها با کاشتن تيرهاي تلگراف در گوشه گوشهي بلوچستان و گسترش نفوذ خود دراين منطقه و در نهايت با تفرقه انداختن بين مردم بلوچستان کم کم به اهداف خود نزديکتر شدند.
توافق ايران با انگليس در تشکيل کميسيون مرزي
در سال 1862م. در ديوار دفاعي هندوستان، تنها منطقهاي که ترتيب قطعي براي آن، مطابق نقشه انگلستان داده نشده بود، منطقه بلوچستان بود. (بهزادي:121). در آن هنگام خان کلات قسمتهاي شرقي بلوچستان را تحت اداره يا نفوذ خود داشت. انگلستان درصدد بود بلوچستان را همچون افغانستان به صورت کشوري مستقل درآورد.
اولين کميسيون براي تعيين مرزهاي شرقي ايران، بين دولت ايران و خان کلات به حکميت انگلستان تشکيل گرديد، انگليسيها به ظاهر نقش حکم را بازي ميکردند اما در واقع مدعي آنها بودند و مطرح نمودن خان کلات بهانهاي بود براي جدايي بلوچستان از ايران. (سپاهي:144). بعد از شکست آقاخان محلاتي در مأموريتش براي جدايي بلوچستان، دولت انگليس بر آن شد که اين امر را توسط يکي از خوانين مقتدر محلي و با توسعه بخشيدن قلمرو او انجام دهد. مقتدرترين و مناسب ترين فرد براي اين منظور خان کلات بود (بهزادي:122). که انگليس آن را در سال 1854م. تحتالحمايه خود کرد و بعد آن را جزء امپراتوري هند در آورد. (غراب، 1364: 14-13).
ايجاد روابط سياسي بين دولت انگليس و خان کلات باعث شد که از اغتشاشات بلوچستان جلوگيري شود و مقام حکمراني خان کلات استحکام پيدا کند، اما لازم بود ترتيبهاي تازه اتخاذ شود که سرحدات غربي اين مملکت از تجاوزات مصون بماند و از دولت ايران که قريب بيست سال بود به سرحدات کلات تجاوز ميکرد جلوگيري شود، و در بين يک حد و حدودي معين گردد. (بهزادي:125). زماني که ابراهيمخان در اوايل دهه 1270ق. در حکومت بلوچستان مستقر شد دامنه فتوحات وي انگلستان را مضطرب کرد و به فکر چارهجويي انداخت (بهزادي:128). دولت انگليس ميپنداشت که در صورت عدم مداخله، ابراهيمخان تمامي حوزه حکومتي خان کلات را فتح خواهد کرد و مرزهاي شرقي ايران به هند نزديکتر ميشود. آنان درصدد برآمدند تا با تعيين حدود رسمي بين بلوچستان و کلات از پيشروي ابراهيمخان حاکم بلوچستان به سمت سرزمينهاي غربي هند جلوگيري کنند.
با شکايات متعدد دولت انگليس به دربار و دولت ايران، ايران تحت سرپرستي ميرزاحسينخان سپهسالار در سال 1871/1287ق. حاضر به تحديد رسمي مرزهاي ايران و کلات با حکميت دولت انگليس شد. سرفردريک گلداسميت به عنوان حکم انگليس تعيين گرديد (بهزادي:130). از طرف دولت ايران ميرزا معصوم خان انصاري به عنوان رئيس کميسيون مرزي انتخاب شد (سپاهي:149).
بر اساس موافقتنامه تعيين حدود مرزي کميسيونرهاي ياد شده آزادي خواهند داشت نقشهاي از متصرفات ايران در بلوچستان و متصرفات خان کلات با مرزهاي آن ترسيم کنند وآن را با خود به تهران بياورند، پس از آن مسئله با آگاهي دولت بريتانيا به گونهاي عادلانه تصميم گرفته ميشود. (سپاهي:156). نماينده ايران ميرزا معصوم خان در راه بازگشت به تهران به دولتمردان ايران مينويسد: « ... اين مأمور انگليسي ]گلداسيمد [جز حمايت و تقويت خان کلات و تحصيل سند که کيج و تمپ و بليده و مند و کوهک و اسپندار و بلکه بيشتر سرباز و دشت باهو تعلق به خان معزي اليه دارد و خيال ديگري ندارد ...» (سپاهي:164). به طوري که از نامه ميرزا معصوم خان بر ميآيد، انگليسيها در نقشه خود قصد داشتند، نواحي تمپ، کيج، بليده، مند، کوهک و اسپندار و حتي نواحي سرباز و دشت باهو را از خاک ايران جدا و به خاک کلات بيفزايند.
تلاشهاي ميرزا معصوم خان براي قرار دادن کيج و مند در قلمرو ايران به جايي نرسيد ... (سپاهي:164). ناحيه ديگر که در اين زمان مورد اختلاف بين گلداسميت و ميرزا معصوم خان بود، ناحيه کوهک و اسپندار بود. (سپاهي:165- 164). اما با همه تلاشهاي سرداران بلوچ و ديگر مأموران ايراني در حفظ حقوق کشورمان، دولت ايران در اوت سال 1871م/ جماديالآخر 1288ق. پذيرفت که نقشهها و يافتههاي يکجانبه گلداسميت، مبناي صدور رأي نهايي قرار بگيرد ... (سپاهي:166).
بدين ترتيب مناطقي از بلوچستان ايران جدا و به خان کلات داده شد که حاکم بلوچستان و شاه ايران از اين امر ناراضي بودند. نارضايتيهاي حاکم بلوچستان و اقدام خودسرانهي او براي تصرف نواحي از دست رفته، بعد از کميسيون مرزي اول، سبب شد زمينههاي تشکيل کميسيون دوم مرزي نمايان شود.
اختلاف بر سر کوهک
هرچند دولت ايران نقشه گلداسميت را براي تعيين حدود مرزي از خليج گواتر تا جالق قبول نمود، اما اختلاف بر سر کوهک و بخشي از دره ماشکيد همچنان باقي ماند (سپاهي: 169). ابراهيم خان (حاکم بلوچستان) عصباني و ناراحت از اصل تشکيل کميسيون و تعيين رسمي سرحدات و به محض مراجعت هيئتهاي طرفين از بلوچستان خودسرانه به اشغال و تصرف کوهک پرداخت. (بهزادي:136). با تصرف کوهک توسط ابراهيمخان انگليسيها درصدد زير فشار گذاشتن دولت ايران به منظور دست کشيدن از کوهک بر آمدند.
وزير مختار انگليس در تهران، طي نامهاي به وزارت خارجه ايران، تقاضا کرده بود که با توجه به پذيرفتن نقشه گلداسميت توسط دولت ايران، مسئله کوهک حل و فصل شود. (سپاهي:171). با ادامه کنترل کوهک و اسپندک توسط دولت ايران، مأموران انگليسي به فکر افتادند اين مناطق را از دست ايران خارج نمايند. (سپاهي:173).
کميسيون مرزي دوم
به دنبال تعيين حدود و علامتگذاري بخش اول از مرزهاي بلوچستان، در سال1290ق. تامسن وزير مختار انگليس، طي نامهاي به ايران خواستار تعيين حدود مرزي ايران و کلات از جالق تا ملک سياه کوه شد. (سپاهي:204). يکي از مهمترين عواملي که سبب شد انگليسيها دو سال بعد از کميسيون مرزي اول، تقاضاي تشکيل کميسيون ديگري بنمايند، بدون شک ترس آنها از تصرف قسمتهايي بود که تعيين حدود نشده بود. ترس انگليسيها از آن بود که با تصرف کوهک توسط ابراهيمخان، حاکم بلوچستان امکان داشت کوهک و نواحي اطراف آن در قلمرو ايران داخل گردد. انگليسيها بعد از تصرف کوهک توسط ابراهيم خان به تلاشهاي خود براي استرداد اين ناحيه به خان کلات ادامه دادند.
در نامهاي که سفير انگليس به دولتمردان ايران نوشته بود، به خط مرزي گلداسميت استناد نموده بود. طبق اين نقشه، جالق و کلهگان حدود مرزي ايران را تشکيل ميدادند. در ادامه تقاضا کرده بود که خط مرزي از جالق الي کوه ملک سياه در زمستان آينده تعيين شود (سپاهي:204). اما دولت ايران نواحي کوهک و ماشکيد را متعلق به خود ميدانست و با اين طرح مرزي جديد انگليس مخالف بودند.
بعد از آنکه سفارت انگليس با اصرار دولت ايران، بر تعلق کوهک و ماشکيد مواجه شد (سپاهي:206) و در اين مورد با دولت ايران به نتيجه نرسيد، دولت هند بريتانيا نيروهايي در سال 1312ق/ 1894در پنجگور در نزديکي ايران مستقر کرد و در واقع ميخواست، از راه تهديد نظامي دولت ايران را وادار به قبول درخواستهاي خود بنمايد (سپاهي:206-205). ابتدا به دليل اهميت استراتژيکي شاه حاضر به واگذاري ماشکيد نشد، در نتيجه تعيين حدود مرزي منتفي شد. بعد از سرکشيهاي برنامهريزي شده توسط انگليسيها، از جانب سردارهاي بلوچ، شاه مجبور شد دستور تشکيل هيئتي براي تعيين حدود مرزي از جالق تا کوه ملک سياه را صادر نمايد.
قرارداد تعيين حدود مرز ايران و کلات از کوهک تا کوه ملک سياه در 9رجب 1313/ 26 دسامبر 1895 به امضاي صدراعظم ايران، امينالسلطان و سفير انگليس در تهران رسيد و قرار شد طبق اين قرارداد، کميسيونر دولت انگليس به نمايندگي دولت تحتالحمايه کلات و نماينده ايران در دهم فوريه 1896 در کوهک حاضر شوند و کار تعيين حدود را شروع نمايند (سپاهي:212). سرحدات مزبور از قله مثلثاتي ملک سياهکوه شروع گرديده به طول متجاوز از 900 کيلومتر به سمت جنوب امتداد يافته به ساحل شمالي خليج گواتر خاتمه مييابد. در تمام مسير تعداد 246 علامت مرزي گذاشته شد. (جهانباني،110:1338).
اولين ستون مرزي در شرق کوهک تعيين شد و به اين ترتيب کوهک به طور رسمي به ايران داده شد، اما نخلستانهاي ماشکيد جنوبي که شامل لادگشت نيز بود به حاکم خاران واگذار شد (سپاهي:214). يکي از مناطق مورد اختلاف در اين کميسيون مرزي، نخلستانهاي متعلق به طايفه ياراحمد زهي بود، که طبق حدود پيشنهادي در قلمرو خان کلات قرار گرفت، در حالي که اين طايفه در قلمرو خاک ايران زندگي ميکردند. در نهايت اين نخلستانها به ايران واگذار شد. (سپاهي:214).
با حل اين اختلاف، تحديد و علامت مرزي در 24 مارس1896 / 9 شوال 1313 پايان يافت و موافقت نامهاي به امضا رسيد در نتيجه کار اين کميسيون، حاکميت ايران بر مناطق چون کوهک، کناربست، اسفندک، و غرب رود ماشکيد که از مدتها قبل در تصرف ايران بودند، تأييد شد، ولي بخش عمدهاي از ناحيه ماشکيد و از آن مهمتر ناحيه ميرجاوه و شهر آن و نقاط استراتژيک اين منطقه از ايران جدا شد. (سپاهي:215).
با جدايي اين مناطق از خاک ايران علاوه بر اينکه ديوار دفاعي هندوستان کامل شد، مقاصد سياسي انگليس و بهرهبرداري درازمدت استعمارگران را نيز براي ساليان دراز تأمين کرد به گونهاي که ما هم اکنون شاهد حوادث گوناگون در مرزهاي بلوچستان هستيم که همگي توسط انگليسيها از سالها پيش طراحي شدهاند.
نتيجهگيري
رقابت دولتهاي فرانسه و انگليس بر سر هندوستان، انگليسها را برآن داشت تا کنترل بلوچستان را که يکي از معابر دسترسي به هندوستان بود، به دست بگيرد. انگليسيها براي جدا کردن بلوچستان از ايران اقدامات گستردهاي براي شناسايي اين سرزمين انجام دادند. از جانب ديگر دولت ايران در تلاش بود تسلط خود را بر اين نواحي گسترش دهد. در دوره ناصرالدين شاه، دولت مرکزي تسلط و گسترش نفوذ خود را در بلوچستان و مرزهاي شرقي ايران افزايش داد. اين حرکات سبب شد تا انگليس سرحدي براي جلوگيري از پيشروي ايران تعيين نمايد. انگليس بعد از کشيدن خطوط تلگرافي، درخواست تعيين حدود متصرفي دولت ايران را در بلوچستان نمود، اما با مخالفت دولت ايران مواجه شد. ناصرالدين شاه که قدرت مقاومت در برابر سياست انگليسيها را نداشت، تن به تشکيل کميسيونهاي مرزي مشترک داد. نتيجه کار اين کميسيونهاي مرزي، واگذاري بخشهاي وسيعي از بلوچستان و تشکيل بخشي از منطقهي حايل براي هندوستان بود. همچنين انگليسيها از اين جدايي بلوچستان، مقاصد سياسي و استعمارگرانه درازمدت را در ساليان بعد در سر داشتند، به گونهاي که هم اکنون شاهد برخي ماجراها براي برهم زدن نظم سياسي منطقه هستيم و اين همان چيزي است که استعمار انگليس از ساليان پيش خواهان آن بوده است.
صفحه 1
______________________________________
منابع و مآخذ
1. غراب، کمالالدين، بلوچستان يادگار مطرود قرون، تهران: کيهان، چ دوم، 1364.
2. نيکبختي، سعيد، آهنگ بلوچستان، سفرنامه. بي جا، هامون،1374.
3. سالار بهزادي، عبدالرضا، بلوچستان در سالهاي 1307 تا 1377 قمري. تهران: بنياد موقوفات دکتر محمود افشار، 1372.
4. سپاهي، عبدالودود، بلوچستان در عصر قاجار. قم: گلستان معرفت، 1385.
5. مجموعه عهدنامههاي تاريخي ايران از عهد هخامنشي تا عصر پهلوي، 559 ق.م تا 1942 م. تهران: وزارت خارجه، 1350.
6. همت، محمود، تاريخ بلوچستان، بي جا: گلي، 1370.
7. جهانباني، امانالله، سرگذشت بلوچستان و مرزهاي آن، تهران: ارتش، 1338.
8. فوران، جان. مقاومت شکننده. ترجمه احمد تدين، تهران: خدمات فرهنگي رسا، چ دوم، 1378.