08-01-2015، 21:34
[rtl]يک روز مردي خيلي خجالتي رفت توي يک كافي شاپ ...[/rtl]
[rtl]
چند دقيقه كه نشست توجهش به يک دختر خوشگل كه كنار ميز[/rtl]
چند دقيقه كه نشست توجهش به يک دختر خوشگل كه كنار ميز[/rtl]
[rtl]بار نشسته بوده جلب شد.[/rtl]
[rtl]
نيم ساعتي با خودش كلنجار رفت و بالاخره تصميمش رو گرفت و[/rtl]
نيم ساعتي با خودش كلنجار رفت و بالاخره تصميمش رو گرفت و[/rtl]
[rtl]رفت سراغ دختر و با خجالت بهش گفت : ميتونم كنار شما بشينم[/rtl]
[rtl]و يه گپي با همديگه بزنيم و بيشتر آشنا بشيم ؟!
دختر ناگهان و بي مقدمه فرياد زد : چي؟! من هرگز امشب با تو[/rtl]
دختر ناگهان و بي مقدمه فرياد زد : چي؟! من هرگز امشب با تو[/rtl]
[rtl]نمي خوابم ؟!!
همه مردم توجهشون جلب شد و چپ چپ به مرد نگاه کردند و[/rtl]
همه مردم توجهشون جلب شد و چپ چپ به مرد نگاه کردند و[/rtl]
[rtl]سري تکون دادند !
مرد بيچاره سرخ و سفيد شد و سرشو انداخت پايين و با[/rtl]
مرد بيچاره سرخ و سفيد شد و سرشو انداخت پايين و با[/rtl]
[rtl]شرمندگي رفت نشست سر جاش ...
بعد از چند دقيقه دختر رفت كنار مرد نشست و با لبخند گفت : من[/rtl]
بعد از چند دقيقه دختر رفت كنار مرد نشست و با لبخند گفت : من[/rtl]
[rtl]معذرت ميخوام! متاسفم كه تو رو خجالت زده كردم. راستش من[/rtl]
[rtl]فارغ التحصيل روانپزشكي هستم و دارم روي عكس العمل مردم در[/rtl]
[rtl]شرايط خجالت آور تحقيق مي كنم ...!!!
مرد هم ناگهان فرياد زد : چي؟! منظورت چيه كه 200$ براي يه[/rtl]
مرد هم ناگهان فرياد زد : چي؟! منظورت چيه كه 200$ براي يه[/rtl]
[rtl]شب مي گيري؟[/rtl]