04-01-2015، 11:07
مرگ مردن نیست
و مرگ تنها نفس نکشیدن نیست
من مردگان بیشماری را دیده ام که راه میرفتند
حرف میزدند ، سیگار میکشیدند
.
.
.
.
خدایا
یک مرگ بدهکارمو هزار ارزو طلبکار
خسته ام
یاطلبم رابده یا طلبت رابگیر
.
.
.
.
مرگ را برای من ارزو کن
وقتی که شبیه ارزوهایت نیستم
.
.
.
.
از مرگ نترس ولى براى ملاقات با او هم عجله نکن
.
.
.
.
عادت به روزها
یعنی همان روزمرگی، روز، مرگی
تنها مرگ روزها نیست
مرگ همه چیز است
.
.
.
.
از مرگ نمیترسم
میترسم تو اون شلوغی دنیا تورا پیدا نکنم
.
.
.
.
لطیفه ی کهنی است مرگ
طوری ک هر جمجمه ای لبخند میزند
.
.
.
.
حس آن ته سیگار مچاله
حس آن شاخه شکسته روی زمین
حس بیمار در کما رفته
حس آن بره که گرگ نشسته برایش به کمین
حس تنهایی و رخوت
حس جان دادن تو خلوت
حس مرگ دارم امشب
.
.
.
.
نه مرگ آنقدر ترسناک است و نه زندگی آنقدر شیرین که آدمی پای بر شرافت خود گذارد
.
.
.
.
زندهام
و این از غیرت عشق توست
که حتی مرگ هم نتوانسته است
با من همآغوش شود
.
.
.
.
نه کسی منتظر است
نه کسی چشم به راه
نه خیال گذر از کوچه ی ما دارد ماه
بین عاشق شدن و مرگ مگر فرقی هست؟
وقتی از عشق نصیبی نبری غیر از آه
.
.
.
.
خدایا
به هیچکس
اونقدر درد نده
که آرامش خودشو
توی مرگ ببینه
.
.
.
.
به نام خدائی که هستی را با مرگ
دوستی را یک رنگ
زندگی را با رنگ
عشق را رنگارنگ
رنگین کمان را هفت رنگ
شاپرک را صد رنگ
و مرا دلتنگ تو آفرید
.
.
.
.
تاریکی راه به روشنی دارد و کوری راه به مرگ
.
.
.
.
ما مرد نبردیم چه برنا وچه پیر
درمکتب ما مرگ حقیر است ,حقیر
برمنبر نیزه, اینچنین گفت حسین
مردانه بجنگ ,یادلیرانه بمیر
.
.
.
.
از چرخش این روزگار سیر شده ام از روز و شبم خسته دلگیر شده ام چرا مرگ مرا نمیگیرد در آغوش به خیالش جوانم به خدا پیر شده ام
.
.
.
.
در فصل تگرگ عاشقت میمانم
با ریزش برگ عاشقت میمانم
هر چند تبر به ریشه ام میکوبی
تا لحظه مرگ عاشقت میمانم
.
.
.
.
انتظار واژه قشنگی بود برای وقتی که او در راه بود
انتظار تلخترین واژه می شود وقتی میدانی قرار نیست بیاید
هر ثانیه مرگ است انتظار کسی که میدانی نخواهد آمد
و من همیشه در انتظار
.
.
.
دوست داشتن جرات میخواهد
چیزی شبیه پذیرفتن مرگ
.
.
.
.
طوری بخند
که حتی غم بهت لبخند بزند
طوری بجنگ
که حتی تقدیر شکستش را بپذیرد
طوری عشق بورز
که حتی تنفر راهش را بگیرد و برود
و طوری خوب زندگی کن
که حتی مرگ از تماشای زندگیت سیر نشود
.
.
.
.
چنان دل کندم از دنیا ک شکلم شکل تنهاییست
, ببین مرگ مرا در خویش ک مرگ من تماشاییست,
مرا در اوج میخواهی تماشا کن تماشا کن,
دروغین بودم از دیروز مرا امروز حاشا کن
و مرگ تنها نفس نکشیدن نیست
من مردگان بیشماری را دیده ام که راه میرفتند
حرف میزدند ، سیگار میکشیدند
.
.
.
.
خدایا
یک مرگ بدهکارمو هزار ارزو طلبکار
خسته ام
یاطلبم رابده یا طلبت رابگیر
.
.
.
.
مرگ را برای من ارزو کن
وقتی که شبیه ارزوهایت نیستم
.
.
.
.
از مرگ نترس ولى براى ملاقات با او هم عجله نکن
.
.
.
.
عادت به روزها
یعنی همان روزمرگی، روز، مرگی
تنها مرگ روزها نیست
مرگ همه چیز است
.
.
.
.
از مرگ نمیترسم
میترسم تو اون شلوغی دنیا تورا پیدا نکنم
.
.
.
.
لطیفه ی کهنی است مرگ
طوری ک هر جمجمه ای لبخند میزند
.
.
.
.
حس آن ته سیگار مچاله
حس آن شاخه شکسته روی زمین
حس بیمار در کما رفته
حس آن بره که گرگ نشسته برایش به کمین
حس تنهایی و رخوت
حس جان دادن تو خلوت
حس مرگ دارم امشب
.
.
.
.
نه مرگ آنقدر ترسناک است و نه زندگی آنقدر شیرین که آدمی پای بر شرافت خود گذارد
.
.
.
.
زندهام
و این از غیرت عشق توست
که حتی مرگ هم نتوانسته است
با من همآغوش شود
.
.
.
.
نه کسی منتظر است
نه کسی چشم به راه
نه خیال گذر از کوچه ی ما دارد ماه
بین عاشق شدن و مرگ مگر فرقی هست؟
وقتی از عشق نصیبی نبری غیر از آه
.
.
.
.
خدایا
به هیچکس
اونقدر درد نده
که آرامش خودشو
توی مرگ ببینه
.
.
.
.
به نام خدائی که هستی را با مرگ
دوستی را یک رنگ
زندگی را با رنگ
عشق را رنگارنگ
رنگین کمان را هفت رنگ
شاپرک را صد رنگ
و مرا دلتنگ تو آفرید
.
.
.
.
تاریکی راه به روشنی دارد و کوری راه به مرگ
.
.
.
.
ما مرد نبردیم چه برنا وچه پیر
درمکتب ما مرگ حقیر است ,حقیر
برمنبر نیزه, اینچنین گفت حسین
مردانه بجنگ ,یادلیرانه بمیر
.
.
.
.
از چرخش این روزگار سیر شده ام از روز و شبم خسته دلگیر شده ام چرا مرگ مرا نمیگیرد در آغوش به خیالش جوانم به خدا پیر شده ام
.
.
.
.
در فصل تگرگ عاشقت میمانم
با ریزش برگ عاشقت میمانم
هر چند تبر به ریشه ام میکوبی
تا لحظه مرگ عاشقت میمانم
.
.
.
.
انتظار واژه قشنگی بود برای وقتی که او در راه بود
انتظار تلخترین واژه می شود وقتی میدانی قرار نیست بیاید
هر ثانیه مرگ است انتظار کسی که میدانی نخواهد آمد
و من همیشه در انتظار
.
.
.
دوست داشتن جرات میخواهد
چیزی شبیه پذیرفتن مرگ
.
.
.
.
طوری بخند
که حتی غم بهت لبخند بزند
طوری بجنگ
که حتی تقدیر شکستش را بپذیرد
طوری عشق بورز
که حتی تنفر راهش را بگیرد و برود
و طوری خوب زندگی کن
که حتی مرگ از تماشای زندگیت سیر نشود
.
.
.
.
چنان دل کندم از دنیا ک شکلم شکل تنهاییست
, ببین مرگ مرا در خویش ک مرگ من تماشاییست,
مرا در اوج میخواهی تماشا کن تماشا کن,
دروغین بودم از دیروز مرا امروز حاشا کن