برای تو
روزها در پي هم مي آيندو مي روند
ومن هنوز براي دقايقي هم كه شده
خاطرات و عشق يكطرفه ام را مرورمي كنم
چه شد كه من عاشقت شدم؟
كدام لبخند تو مرا رسواي عالم كرد؟
كدام نگاه گرمت به دلم چسبيد؟
چه شد كه حس خواستن تو درمن زنده شد؟
چه شد كه با خود فكر كردم تو به من (نه)نخواهي گفت؟
هركجا هستي باش
روزگارت شاد شاد...
اما من دلتنگم..................
وقتی تنها شدم
اولین کسی که دلش برای گریه هام سوخت مادرم بود
وقتی دید دل بچه ش رو هزار تکه کردن
دستمو گرفت و گفت گریه نکن میدونم سخته اماتو از پسش برمیای...
این مادر همونی بود
که وقتی با عشقم دعوام میشد عصبانیتمو سرش خالی میکردمو
داد میزدم ولم کن حوصله ندارم...
اما وقتی عشقم ترکم کرد اون دستمو گرفتو بلندم کرد...
خدایا!
سایه ی این فرشته های بی بال رو از سر ما کم نکن...
به سلامتی همه ی مادرا ...
برایم کف زدند
در آغوشم گرفتند
تایید وتشویقم کردند
که آخر فراموشت کردم
دیگر تا ابد بر لبانم لبخندی تصنعی مهمان است!
اما بین خودمان باشد...
"هنوز تنها دلبرکم تو هستی"
این روزها تنم گرمی یک آغوش میخواهد
باطعم عشق نه هوس...
لبانم خیسی لبهایی را میخواهد باطعم محبت نه شهوت...
گیسوانم نوازش دستی را میخواهد باطعم ناز نه نیاز...
تنی را میخواهم که روحم را ارضا کند نه جسمم را...
دیگر ازتنهایی خسته ام
به کلاغ ها زیر میزی می دهم
تا قصه ام را به پایان برسانند...
دلم برات تنگ شده عزیزم
کاش هیچکس تنها نبود
کاش دیدنت رویا نبود
گفته بودی می مانم ولی
رفتی و گفتی که اینجا نبود
من دعا کردم برای بازگشتت
دستهای تو ولی بالا نبود
یک نفر آمد صدایم کرد و رفت
با صدایش آشنایم کرد و رفت
پشت پرچین شقایق تا رسید
ناگهان تنها رهایم کرد و رفت
گريه كن ... گريه قشنگه
گريه سهم دل تنگه
گريه كن گريه غروره ... مرحم اين راه دوره
سر بده آواز هِق هِق ... خالي كن دلي كه تنگه
گريه كن ... گريه قشنگه
بزار پروانه احساس ... دلتو بغل بگيره
بغض كهنه رو رها كن ... تا دلت نفس بگيره
نكنه تنها بموني ... دل به غصه ها بدوزي
تو بشي مثل ستاره ... تو دل شبا بسوزي
تو را گم کـــ ـــــرده ام امـــ ــــروز
و حالا لـــ ـــحظه های من
گرفـــ ـــتار سکوتـــ ــــی سـرد و سنگیـــ ــــن اند.
و چشمانــ ــم که تا دیروز به عشــــ ــــقت می درخشیدند
نمی دانـــ ـــی چه غمگیـــ ـــن اند...
چراغ روشــــ ــــن شب بـــــــ ــــود
برایــــ ــــم چشمهــــ ــــای تو
نمی دانــــ ـــــم چه خـــ ــــواهد شد...
پر از دلـــ ــــشوره ام
بـــــ ــــی تاب و دلگــــ ــــیرم
نمی توانم آدم ها را مجبور کنم
قدرم را بدانند
تنها کاری که می توانم انجام دهم
این است که به آن ها نشان دهم
کی هستم
احساسم چیست
و به چه " باور " دارم
... دیگر به آن ها بستگی دارد که ارزشم را بفهمند یا نه
یادت باشد
دلت که شکست ، سرت را بگیری بالا
تلافی نکن ، فریاد نزن ، شرمگین نباش
حواست باشد ؛
دل شکسته ، گوشههایش تیز است.
مبادا که دل و دست آدمی را که روزی دلدارت بود زخمی کنی به کینه،
مبادا که دل و دست آدمی را که روزی دلدارت بود زخمی کنی به کینه،
مبادا که فراموش کنی روزی شادیش، آرزویت بود...
صبور باش و ساکت ...
میری خودکار بیک میخری ۱۰۰ تومن، ولی لاک غلطگیر ۸۰۰ تومن.
تو این زندگی حتی رو کاغذ هم اشتباه کنی برات گرون تموم میشه.
پس دقت کن...................
در وجـــود هــــر مــــرد،
پسربچه ی چهارساله ی ببین ...
که از تو فقط مهربانی و توجه میخواهد،
در آغوشش گیر، نوازشش کن...
خیالش را راحت کن که هستی،
جایی نمیروی،
طوری رفتار کن که اطمینان حاصل کند !!!
مردهای دیگر برایت مهم نیستند،
وقتی با نگرانی مسیر نگاهت را دنبال میکند
برگرد و به لبخندی مهمانش کن و بگو، به زبان بیاور:
من فقط تو را میبینم !
در این میان مردی متولد خواهد شد ...