28-12-2014، 0:06
نه عاشق بوده اند...
نه عاشق می شوند ....
فقط شلوغش می کنند....
گنجشگهای که یک عمر از این شاخه به آن شاخه پریدن
عادتشان است ....
بغض ها را گاهی باید قورت داد...
عاشقانه ها را از پنجره تف کرد...
و درها را به روی همه بست...
گاهی هیچ کس ارزش دچار شدن را ندارد....
آدمهای که بارها و بارها شما را می آزارند مانند کاغذ سمباده هستند
آنها شما را می خراشند و آزار می دهند
اما در نهایت شما سیقلی و براق خواهید شد
و
آنها مستهلک و فرسوده...
از تنــــــهاییم دگـــیر نیستم ...
و اونو با هیچ کس قسمت نمیکنم ....
دختران این شهر تن ها دادند که تنـــها نباشند....
زن بودن کار مشکلیست...
مجبوری مانند یک خانم رفتار کنی ....
همانند یک مرد کار کنی....
شبیه یک دختر جوان به نظر برسی ....
وهمتایی یک بانوی مسن فکر کنی ...
مادام کوری
دل مرده ی دنیام
دل کنده ز دنیا
دلم را آسمان خواهد
دلم را خـــالق هفت آسمان خواهد ...
دلم را گریه کردن ...
غصه خوردن...
هق هق و بغض شبانه ...
دلم را هر چه درد و هر چه اندوه...
هرچه غصه ....
دلم میخواهد و پر میشوم از رنج و اندوه ...
دلم میخواهد و میخواهد و پر میشود
هر لحظه و هر ساعت و هر شب و روز ...
خــــــدایا بس است غم ...
بس است اندوه...
به یگانگی ات سوگند تا به خرخره خورده ام ...
پــــرم
پر از درد بی پایان ...
تنهاییم
تنهایی تنهای تنها...
ســـیرم
سیر ازدنیا
سیر از آدمها...
سیر از اتفاق های ناجور و جور ...
نوحت را بفرست ...
نوحت را بگو کشتی ای بسازد ،
همانند قایق سهراب
دور شویم ز دنیایی ک همه تنهایند
همه سیرند و پر از غم ...
سرزمینی که در آن نانوایان جای نان غم میفروشند.....
من هرزه نيستم
اگر پشت شمشادها ، گذاشتم مرا ببوسي
خواستم بداني
آنقدر حس دوست داشتنت قوي بود
كه ازتمام اعتقاداتم گذشتم
و تو پشت سرم گفتي چقدر هرزه بود، تنش مي خاريد.
ديگر با هيچ بره اي دوست نخواهم شد
همه ي بره ها روزي گرگ مي شوند!!!
هر آدمي كه مي رود ...
يك روز
يك جايي
به يك هوايي
بر ميگردد!
هميشه يك چيزي براي جا ماندن هست !
حتي يك خاطره!
دوباره سيبي بچين حوا
خسته ام...
بگذار از اينجا هم بيرونمان كنن....!