22-12-2014، 20:14
دلنوشته های قهوه و چای و کافه SMS Kafe
اینجا جای عجیبیست
هر روزم به زوزمرگی بر پشت این میز های کوچک می گذرد
آنقدر آنها را کوچک ساخته اند که زانوهایم به زانوهایت می چسبد
اما آن کافه چی نمی داند که هر چند میزهایش کوچک باشد و تو به من نزدیک تر
دل ها که دور باشد حتی اگر هم نفسش باشی و هم نفست نباشد
باز هم غریبه ای
حتی در این نزدیکی
.
.
.
.
.
.
.
تلخم درست مثل خنده بی حوصله
مثل قهوه بی شکر
مثل شکلات تلخ نگاه تو که بی رحمانه وسوسه ام می کند
.
.
.
.
.
.
.
چای ؟
قهوه ؟
نسکافه ؟
نمی دانم!
هر کدام دیرتر خنک و تمام شود
تا بهانه با تـو بودنم بیشتر شود
.
.
.
.
.
.
.
تلخ منم همچون چای سرد
که نگاهش کرده باشی ساعات طولانی و ننوشیده باشی
تلخ منم
چای یخ که هیچکس ندارد هوسش را!
.
.
.
.
.
.
.
قهوه دم می کنم
نصـف قاشق سیانور بـــه فـنجانت مـــی ریزم
لبخند که می زنی …
می گویم : قهوه ات سرد شده بگذار عوضش کنم …
این کار هر شب من است
سال هاست که می خوام تو را بکشم ولی لبخندت …
لعنتی …
.
.
.
.
.
.
.
مرد اگر بودم
نبودنت را غروب های زمستان در قهوه خانه ی دوری سیگار می کشیدم
نبودنـت دود می شد و می نشست روی بـخار شیشه های قهـوه خانه
بعد تـکیه می دادم بـه صنـدلی چشم هایم را می بستم
و انـگشتانم را دور استکان کمر باریـک چای داغ حلقه می کردم
تـا بیشتـر از یادم بروی
نامرد اگر بودم نبـودنت را تا حالا باید فراموش کرده باشم
مرد نیستم اما نامرد هم نیستم
زنـم ونـبودنت پـیرهنم شده است
.
.
.
.
.
.
.
تنهایی که تلخ باشد
تنهایی که سرد باشد
قهوه ات هرقدر شیرین و داغ باشد
بازهم تلخ و سرد است
.
.
.
.
.
.
.
می نشینم روی ایوان با دو استکان چای …
آری فقط با دو استکان چای
می نشینم به انتظار ، فکر می کنم ، فکر می کنم و تکرار می کنم
تو می آیی … تو می آیی … تو می آیی …
و یک روز تو می آیی به روی ایوان برای صرف چای و می پرسی :
هنوز هم دوستم داری ؟ …
.
.
.
.
.
.
.
شیر و شکر نه شام هم نه ، قهوه لطفا
قلیان پشت بام هم نه ، قهوه لطفا
بدجور تلخم این غزل طاقت ندارد
این واژه های خام هم نه ، قهوه لطفا
بی شیر آقا بی شکر بی قند بی عشق
نه ، مثل من ناکام هم نه ، قهوه لطفا
خانم شما خوبید؟ آرامید؟ من؟ ها-
تلخم فقط ، آرام هم نه ، قهوه لطفا
آقا کمی موزیک هم با خود بیارید
آرام نه ، سرسام هم نه ، قهوه لطفا
خانم شما گیجید ! نه من خوبِ خوبم
درگیر با اوهام هم نه ، قهوه لطفا
دلگیرم و دلتنگ اما گله اصلا
از عشق نافرجام هم نه ، قهوه لطفا
اینجا جای عجیبیست
هر روزم به زوزمرگی بر پشت این میز های کوچک می گذرد
آنقدر آنها را کوچک ساخته اند که زانوهایم به زانوهایت می چسبد
اما آن کافه چی نمی داند که هر چند میزهایش کوچک باشد و تو به من نزدیک تر
دل ها که دور باشد حتی اگر هم نفسش باشی و هم نفست نباشد
باز هم غریبه ای
حتی در این نزدیکی
.
.
.
.
.
.
.
تلخم درست مثل خنده بی حوصله
مثل قهوه بی شکر
مثل شکلات تلخ نگاه تو که بی رحمانه وسوسه ام می کند
.
.
.
.
.
.
.
چای ؟
قهوه ؟
نسکافه ؟
نمی دانم!
هر کدام دیرتر خنک و تمام شود
تا بهانه با تـو بودنم بیشتر شود
.
.
.
.
.
.
.
تلخ منم همچون چای سرد
که نگاهش کرده باشی ساعات طولانی و ننوشیده باشی
تلخ منم
چای یخ که هیچکس ندارد هوسش را!
.
.
.
.
.
.
.
قهوه دم می کنم
نصـف قاشق سیانور بـــه فـنجانت مـــی ریزم
لبخند که می زنی …
می گویم : قهوه ات سرد شده بگذار عوضش کنم …
این کار هر شب من است
سال هاست که می خوام تو را بکشم ولی لبخندت …
لعنتی …
.
.
.
.
.
.
.
مرد اگر بودم
نبودنت را غروب های زمستان در قهوه خانه ی دوری سیگار می کشیدم
نبودنـت دود می شد و می نشست روی بـخار شیشه های قهـوه خانه
بعد تـکیه می دادم بـه صنـدلی چشم هایم را می بستم
و انـگشتانم را دور استکان کمر باریـک چای داغ حلقه می کردم
تـا بیشتـر از یادم بروی
نامرد اگر بودم نبـودنت را تا حالا باید فراموش کرده باشم
مرد نیستم اما نامرد هم نیستم
زنـم ونـبودنت پـیرهنم شده است
.
.
.
.
.
.
.
تنهایی که تلخ باشد
تنهایی که سرد باشد
قهوه ات هرقدر شیرین و داغ باشد
بازهم تلخ و سرد است
.
.
.
.
.
.
.
می نشینم روی ایوان با دو استکان چای …
آری فقط با دو استکان چای
می نشینم به انتظار ، فکر می کنم ، فکر می کنم و تکرار می کنم
تو می آیی … تو می آیی … تو می آیی …
و یک روز تو می آیی به روی ایوان برای صرف چای و می پرسی :
هنوز هم دوستم داری ؟ …
.
.
.
.
.
.
.
شیر و شکر نه شام هم نه ، قهوه لطفا
قلیان پشت بام هم نه ، قهوه لطفا
بدجور تلخم این غزل طاقت ندارد
این واژه های خام هم نه ، قهوه لطفا
بی شیر آقا بی شکر بی قند بی عشق
نه ، مثل من ناکام هم نه ، قهوه لطفا
خانم شما خوبید؟ آرامید؟ من؟ ها-
تلخم فقط ، آرام هم نه ، قهوه لطفا
آقا کمی موزیک هم با خود بیارید
آرام نه ، سرسام هم نه ، قهوه لطفا
خانم شما گیجید ! نه من خوبِ خوبم
درگیر با اوهام هم نه ، قهوه لطفا
دلگیرم و دلتنگ اما گله اصلا
از عشق نافرجام هم نه ، قهوه لطفا