22-12-2014، 14:35
دختر: می دونی فردا عمل قلب دارم ؟ پسر: آره عزیز دلم . . . دختر: منتظرم میمونی ؟ پسر رویش را به سمت پنجره اطاق دختر بر میگرداند تا دختر اشکی که از گونه اش بر زمین میچکد را نبیند و گفت ، منتظرت میمونم عشقم . . دختر: خیلی دوستت دارم . . ... پسر: عاشقتم عزیزم . . . . بعد از عمل سختی که دختر داشت و بعد از چندین ساعت بیهوشی کم کم داشت ، به هوش می آمد ، به آرامی چشم باز کرد و نام پسر را زمزمه کرد و جویای او شد .. پرستار : آرووم باش عزیزم تو باید استراحت کنی . دختر: ولی اون کجاست ؟ گفت که منتظرم میمونه به همین راحتی گذاشت و رفت؟ پرستار : در حالی که سرنگ آرامش بخش را در سرم دختر خالی میکرد رو به او گفت ؛ میدونی کی قلبش رو به تو هدیه کرده؟ دختر: بی درنگ که یاد پسر افتاد و اشک از دیدگانش جاری شد .. آخه چرا ؟؟؟؟؟!! چرا به من کسی چیزی نگفته بود .. بی امان گریه میکرد . . پرستار: شوخی کردم بابا!! رفته دستشویی الان میاد!!!!!!!!!!!
خخخخخ
خخخخخ