19-12-2014، 15:16
(آخرین ویرایش در این ارسال: 19-12-2014، 15:17، توسط خوشتیپ انجمن.)
ایرانیان اکثرا در قرنهای بعد از فتح شدن مسلمان شدند، و تا مدتها به همان آیین خود بوده اند. توضیح اینکه: در تاریخ آمده که ايرانیان به راحتي اسلام را پذيرفتند گرچه طبق معمول مدت زماني به درازا كشيد. تفاوت عمده مسلمان شدن ایرانی ها با نقاط دیگر این بود که در ايران تقريبا اكثريت مردم گرچه طی سه چهار قرن مسلمان شدند، برخلاف نقاط ديگر که مانند اسپانيا بومیان غالبا مسیحی ماندند و باز در آن مسيحيها مسلط شدند يا اگر اکثریتی اسلام آوردند جوامع مسيحي بزرگي بر آیین خود باقي ماندند.
اشپولر مينويسد: تقريبا تمام ايرانيان، بدون اعمال زور و فشار خارجي معتنابهي از طرف فاتحان، در مدت قرون اندكي به اسلام گرويدند. در بين النهرين، سوريه، فلسطين، مصر و اسپانيا تا قرنهاي متمادي دستههاي بزرگ مذهبي مسيحي هستي خود را حفظ كردند و سرانجام يا به طور كلي بر مسلمين غلبه نمودند، چنانچه در اسپانيا با تسلط مجدد دولت شمال آن صورت گرفت و يا آن كه به صورت دستههاي كوچكتري پايداري نموده باقي ماندند (مثل مصر،سوريه، و فلسطين. (تاريخ ايران 1 /239 ـ 240)
گرايش سريع بسياري از ايرانيها به اسلام آنهم بدون اعمال زور و شمشیر، از لا به لاي اخبار فراواني به دست ميآيد. البته زرتشتی ها در بسیاری از شهرها برای دست کم دو تا چهار قرن باقی ماندند. فارس که یکی از اصلی ترین مراکز آنان بود تا قرن چهارم زرتشیان زیادی را در خود جای داده بود. (احسن التقاسیم ، ج 2/640).اما این سوال پیش می آید که وقتی ایرانیان با زور مجبور به اسلام آوردن نبودند پس چرا بعد از مدتی اسلام را اختیار کردند؟ در باره دلایل متعدد اسلام آوردن ایرانی ها چند نکته را می توان یادآور شد:
1. دلايل فرهنگي از دلایل مهم این تحول است به طوری که اسلام از نظر علمي موقعيت برتري و جاذبه بيشتري در مقایسه با آیین زرتشتی داشت. در برابر، آيينزرتشتي با نظام طبقاتي ساساني پيوند خورده و به صورت يك آيين اشرافي درآمده بود. طبيعي بود كه مردم درمقايسه میان این دو آیین ميتوانستند انتخاب بهتري داشته باشند، البته مشروط به آن که شرایط دیگر هم فراهم باشد.
2. نکته دیگر دلايل نظامي است که البته در خصوص ایران معنا داشت هرچند در بسیاری از نقاط حتی بدون تسلط نظامی هم اسلام رواج یافت. به عبارت دیگر، نفس تسلط مسلمانان و پيروز شدن آنها برای ایجاد نوعی هیمنه فرهنگی و دینی اهميت داشت. مردمان گيلان و ديلمستان كه مسلمانان در آغاز غلبه نظامي نداشتند، تا دو قرن بر آيين خويش بودند تا آن که شخصیتی مانند ناصر اطروش زیدی به دلایل فرهنگی شیعی توانست اسلام را در ميان مردم رواج دهد.
3. نکته دیگر دلایل اجتماعی بود که شاید مهم ترین آن استقرار اعراب مسلمان در ایران بود، به طوری که قبایل عربی زیادی در شهرهای مختلف ایران سکونت گزیدند و به تدریج اسلام را رواج داند. اين استقرار گاه به صورت قبيلهاي بود، چنان كه محلهاي را به خود اختصاص ميدادند. گاه نیز به صورت فردي بود که البته این کاربرد مهمی نداشت مگر در حد چهره های برجسته از میان علما از صحابه یا تابعین که بتوانند با استقرار در شهری به برپایی مکتب و مدرسه علمی کمک کنند.
همزمان با استقرار اعراب در محلات، آنان شروع به ساختن مسجد کردند تا جایی برای نماز خواندن داشته باشند. و همین کار زمینه بیشتر آشنا شدن مردم ایران با اسلام را فراهم کرد.
مهاجرت ايرانيان به عراق و بازگشت آنها به ميهنشان را بايد دليلي براي رشد اسلام گرفت. مثلا سلمان به اصفهان بازگشتی داشته است. حماد بن ابي سليمان كوفي (م 120) از سباياي منطقه برخوار اصفهان بوده است که بعدها به عالمی بزرگ تبدیل شده است. (طبقات المحدثين 1 / 333). وثاب نامي كه از موالي ابن عباس بوده دو سال نزد ابن عباس بوده و باز به كاشان بازگشته است. (طبقات المحدثين 1 / 333، 355 ـ 357)
نافع بن ابي نعيم مقريء اهل مدينه می گوید که اصل من از اصفهان است. چنان که ابن ابيالزناد فقیه می گفت اصل من از همدان است. (طبقات المحدثين 1 /382). این افراد از همان قرن اول و دوم هستند و شمار زیادی از کسانی که به جایگاه بلندی رسیدند از همین افراد ایرانی الاصلاند. البته ریشه برخی از این افراد چندان روشن نیست. برخی زرتشتی، یا مسیحی یا حتی یهودی بوده اند و به نوعی در حوادث صدر اسلام هم تأثیر گذاشته اند.
4- نقش دهقانان: نقش دهقانان – که در اینجا مقصود کدخدایان و صاحبان اراضی است ـ در انتشار اسلام كه اشپولر بر آن تأكيد دارد بدین معناست كه آنان با پذيرفتن اسلام ميتوانستند امتيازات خويش را بهويژه در زمينه مسائل مالكيت حفظ كنند (تاریخ ایران: 1/ 244). نيز مينويسد: همه جا رهبران اشراف و اعيان بودند كه به مذهب فاتحان ميگرويدند. در مقابل نيز فاتحان عرب، قدرت و نفوذ آنان را به حال خود باقي ميگذاشتند و حتي از طريق ازدواج خويشاوندي حسبي با آنان برقرار ميكردند (همان: 1 /245).
در برخی از شهرها، مسلمان شده ها افرادی از طبقات پایین بودند. نوشتهاند كه طبقات پايين مردم بخارا، گروه گروه به اسلام گرويدند و به تدريج اشراف زميندار نيز كه به آنها دهگان ميگفتند، اسلام آوردند.
روند تدریجی مسلمان شدن مردم ایران
يك بررسي نشان داده است كه روند مسلمان شدن ايرانيان از قرن نخست با كندي آغاز شده و به تدريج بر شدت آن افزوده شده است. اين شدت، در قرن چهارم به اوج خود رسيده و تقريبا به جز برخي جمعيتهاي قومي مانند آشوريها در غرب يا جوامع كوچك زرتشتي در يزد و شيراز، ساير مردم به اسلام گرويدند.
گرایش داوطلبانه یا اجباری
یکی از بحثهای همیشگی در مسلمان شدن ایرانی ها این است که به اجبار ایمان آوردند یا از روی اختیار. مهم ترین نکته در ارتباط با ایرانی ها آن است که باقی ماندن بر دین زرتشتی مجاز بود. بدین ترتیب بر حسب قاعده، فاتحین نمی توانستند مردم را به اسلام آوردن وادار کنند.
اما یک نکته هست و آن این که برای فاتحان مسلمان، این یک امتیاز بود که فردی چه از طبقات پایین یا بالا اسلام بیاورد. به همین دلیل تا آنجا که دستشان باز بود امتیازاتی برای این افراد قائل می شدند. گرچه علی القاعده حق نداشتند هدف خود را از این قبیل امتیازات، اسلام آوردن اشخاص بدانند.
البته در صورتی که شهری به زور فتح می شد امکان این که فاتحان تمامی آتشکده ها را از بین ببرند وجود داشت. در حالی که وقتی معاهده صلح صورت می گرفت معمولا اجازه داده می شد که آتشکده ها باز بماند. گرچه ممکن بود شرط شود که حق احداث آتشکده های جدید را ندارند.
پيامدهاي فتوحات بر مردمي كه سرزمينهايشان فتح ميشد:
نکته مهم در این باره این است که این فتوحات توسط چه کسانی صورت گرفت و چه پیامدهایی داشت؟ باید گفت که متاسفانه چون بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله خلافت از صاحب اصلی آن یعنی امیرالمومنین علی علیه السلام غصب شد، و خلفا نیز توجهی در پیروی صحیح از پیامبر اکرم نداشتند و به سلیقه خود عمل می کردند لذا تنها راه گسترش اسلام را جنگ و فتوحات می دانستند، تاريخ اسلام نشان ميدهد كه به دنبال اين فتوحات، از طرف هيئت حاكمهاي كه توسط خليفه مشخص ميشد هيچگونه اهتمامي در جهت ارشاد، آموزش و پرورش و تربيت صحيح اسلامي مردم صورت نميگرفت تا اعتقاد به اسلام در درون آنها رسوخ كرده و به صورت يك نيروي عقيدتي درآيد كه بتواند روح مغلوبين را با مفاهيم و خصائص اسلامي غنا بخشد و در سازندگي و تكامل انسانها مؤثر گردد. اگر چه در خلال بيست سال، دامنه نفوذ اسلام به طوري گسترش يافت كه سرزمين اسلامي چندين برابر فتوحات پيامبر اسلام(ص) گرديد. ليكن اختلاف بين فتوحات پيامبر(ص) و خلفا از زمين تا آسمان بود، چرا كه پيامبر اكرم(ص) در فتوحاتش به اظهار كردن مسلماني و جاري نمودن شهادتين و انجام بعضي از شعائر و ظواهر اسلامي به طور سطحي قناعت نميكرد، بلكه براي مردم آن بلاد معلمين و مربياني اعزام مينمود تا ضمن آموزش كتاب خدا و عقايد صحيح و بيان احكام ديني، آنان را ارشاد و موعظه كنند.
اما متاسفانه در فتوحات خلفاي سه گانه هيچ برنامهاي براي تعليم و تربيت و هدايت و ارشاد مردم در نظر گرفته نميشد و هيچ نيروي ورزيدهاي براي تبليغ دين و آموزش احكام به سرزمينهاي فتح شده اعزام نميگرديد و به اين امر مهم و حياتي هيچ اهميتي داده نميشد.
در اين كشورگشاييها تنها از تسليم شدگان ميخواستند به يگانگي خداوند و رسالت پيامبر(ص) شهادت دهند و بعضي از تكاليف و شعائر اسلامي را به صورت ظاهري و صوري بدون اينكه در دل آنان رسوخ كرده باشد، انجام دهند، از اين روست كه ميبينم بسياري از مناطقي كه توسط مسلمانان فتح ميشد پس از مدت زمان اندكي به كفر و عصيان برميگشتند.
پيامبر اكرم(ص) از سوي خدا مأمور بود كه از مردم زمانه خويش هم اسلام را بخواهد هم ايمان را اما خلفا و فاتحان اسلامي از مردم فقط ظاهر مسلماني را ميخواستند و بس، و ما اين سهل انگاري غير قابل اغماض را در ميان قريش و ديگران به وضوح ميبينيم، حتي بيشتر صحابه رسول خدا(ص) نيز همين روش را در پيش گرفتند. چنانچه موسي بن يسار ميگويد: اصحاب رسول خدا(ص) بيابانگردهاي خشني بودند ما ايرانيان كه آمديم، دين اسلام را خالص گردانديم.
چنانكه در متون تاريخي بررسي ميكنيم آثار و عواقب دراز مدت اين پديده جاهلانه ( كشور گشايي هاي خلفا) بسيار تأسفآور و به طور كامل به زيان اسلام بود، زيرا آنان كه از اين فتوحات بهرهبرداري ميكردند و از اسلام جز اسمي و از دين جز رسمي سراغ نداشتند، خلاصه اينكه گسترش اسلام و نشر تعاليم عالي آن، به هيچ وجه مورد اهتمام و كوشش آنان نبود بلکه آنان تنها به کشور گشایی می اندیشیدند.
اما آنچه سبب اسلام آوردن واقعی ایرانیان شد آشنایی آنان با مکتب ناب اهل بیت عصمت و طهارت و عمل کردن به آن بود. ایرانیان که تشنه مکتب ناب اسلام بودن از همان زمان که با نام و رفتار اهل بیت آشنا شدند به شدت مجذوب این مکتب مقدس شدند و حساب خود را از غاصبان خلافت جدا کردند.
پس باید گفت: اگر حرکت ترسيمي از سوي رسول خدا(ص)، پس از فوت ايشان ادامه مي يافت و زمام امامت و خلافت به دست وصي ايشان اميرمؤمنان(ع) مي افتاد، بي شک دعوت اسلامي پيامبر(ص) به ميدان وسيع تري آنهم بدون جنگ و خون ریزی گسترش مي يافت و همسايگان دولت اسلامي و ساير ملل خود به پذيرش اين دين الهي پيشقدم مي شدند و فتوحات خونين و لشکرکشي هاي دوران خلفا، به گونه اي ديگر رقم مي خورد.
نتیجه اینکه اوج اسلام آوردن مردم ايران در قرن سوم بود و به سخن ديگر پس از سيصد سال كه از فتح ايران گذشته بود اکثر مردم ایران مسلمان شدند. بر اساس اعتراف دانشمندان مسلمان و غير مسلمان مردم ايران با آزادي كامل اسلام آوردند و هيچگونه اجباري در كار نبوده است. و این مسلمان شدندشان هم به خاطر آشنایی آنان با اسلام ناب که همان مکتب ناب اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام بود به وجود آمد. بنابراين اينكه در ميان برخي معروف است که ایرانیان با زور شمشیر مسلمان شده اندمطلب باطل و دروغی است.
اشپولر مينويسد: تقريبا تمام ايرانيان، بدون اعمال زور و فشار خارجي معتنابهي از طرف فاتحان، در مدت قرون اندكي به اسلام گرويدند. در بين النهرين، سوريه، فلسطين، مصر و اسپانيا تا قرنهاي متمادي دستههاي بزرگ مذهبي مسيحي هستي خود را حفظ كردند و سرانجام يا به طور كلي بر مسلمين غلبه نمودند، چنانچه در اسپانيا با تسلط مجدد دولت شمال آن صورت گرفت و يا آن كه به صورت دستههاي كوچكتري پايداري نموده باقي ماندند (مثل مصر،سوريه، و فلسطين. (تاريخ ايران 1 /239 ـ 240)
گرايش سريع بسياري از ايرانيها به اسلام آنهم بدون اعمال زور و شمشیر، از لا به لاي اخبار فراواني به دست ميآيد. البته زرتشتی ها در بسیاری از شهرها برای دست کم دو تا چهار قرن باقی ماندند. فارس که یکی از اصلی ترین مراکز آنان بود تا قرن چهارم زرتشیان زیادی را در خود جای داده بود. (احسن التقاسیم ، ج 2/640).اما این سوال پیش می آید که وقتی ایرانیان با زور مجبور به اسلام آوردن نبودند پس چرا بعد از مدتی اسلام را اختیار کردند؟ در باره دلایل متعدد اسلام آوردن ایرانی ها چند نکته را می توان یادآور شد:
1. دلايل فرهنگي از دلایل مهم این تحول است به طوری که اسلام از نظر علمي موقعيت برتري و جاذبه بيشتري در مقایسه با آیین زرتشتی داشت. در برابر، آيينزرتشتي با نظام طبقاتي ساساني پيوند خورده و به صورت يك آيين اشرافي درآمده بود. طبيعي بود كه مردم درمقايسه میان این دو آیین ميتوانستند انتخاب بهتري داشته باشند، البته مشروط به آن که شرایط دیگر هم فراهم باشد.
2. نکته دیگر دلايل نظامي است که البته در خصوص ایران معنا داشت هرچند در بسیاری از نقاط حتی بدون تسلط نظامی هم اسلام رواج یافت. به عبارت دیگر، نفس تسلط مسلمانان و پيروز شدن آنها برای ایجاد نوعی هیمنه فرهنگی و دینی اهميت داشت. مردمان گيلان و ديلمستان كه مسلمانان در آغاز غلبه نظامي نداشتند، تا دو قرن بر آيين خويش بودند تا آن که شخصیتی مانند ناصر اطروش زیدی به دلایل فرهنگی شیعی توانست اسلام را در ميان مردم رواج دهد.
3. نکته دیگر دلایل اجتماعی بود که شاید مهم ترین آن استقرار اعراب مسلمان در ایران بود، به طوری که قبایل عربی زیادی در شهرهای مختلف ایران سکونت گزیدند و به تدریج اسلام را رواج داند. اين استقرار گاه به صورت قبيلهاي بود، چنان كه محلهاي را به خود اختصاص ميدادند. گاه نیز به صورت فردي بود که البته این کاربرد مهمی نداشت مگر در حد چهره های برجسته از میان علما از صحابه یا تابعین که بتوانند با استقرار در شهری به برپایی مکتب و مدرسه علمی کمک کنند.
همزمان با استقرار اعراب در محلات، آنان شروع به ساختن مسجد کردند تا جایی برای نماز خواندن داشته باشند. و همین کار زمینه بیشتر آشنا شدن مردم ایران با اسلام را فراهم کرد.
مهاجرت ايرانيان به عراق و بازگشت آنها به ميهنشان را بايد دليلي براي رشد اسلام گرفت. مثلا سلمان به اصفهان بازگشتی داشته است. حماد بن ابي سليمان كوفي (م 120) از سباياي منطقه برخوار اصفهان بوده است که بعدها به عالمی بزرگ تبدیل شده است. (طبقات المحدثين 1 / 333). وثاب نامي كه از موالي ابن عباس بوده دو سال نزد ابن عباس بوده و باز به كاشان بازگشته است. (طبقات المحدثين 1 / 333، 355 ـ 357)
نافع بن ابي نعيم مقريء اهل مدينه می گوید که اصل من از اصفهان است. چنان که ابن ابيالزناد فقیه می گفت اصل من از همدان است. (طبقات المحدثين 1 /382). این افراد از همان قرن اول و دوم هستند و شمار زیادی از کسانی که به جایگاه بلندی رسیدند از همین افراد ایرانی الاصلاند. البته ریشه برخی از این افراد چندان روشن نیست. برخی زرتشتی، یا مسیحی یا حتی یهودی بوده اند و به نوعی در حوادث صدر اسلام هم تأثیر گذاشته اند.
4- نقش دهقانان: نقش دهقانان – که در اینجا مقصود کدخدایان و صاحبان اراضی است ـ در انتشار اسلام كه اشپولر بر آن تأكيد دارد بدین معناست كه آنان با پذيرفتن اسلام ميتوانستند امتيازات خويش را بهويژه در زمينه مسائل مالكيت حفظ كنند (تاریخ ایران: 1/ 244). نيز مينويسد: همه جا رهبران اشراف و اعيان بودند كه به مذهب فاتحان ميگرويدند. در مقابل نيز فاتحان عرب، قدرت و نفوذ آنان را به حال خود باقي ميگذاشتند و حتي از طريق ازدواج خويشاوندي حسبي با آنان برقرار ميكردند (همان: 1 /245).
در برخی از شهرها، مسلمان شده ها افرادی از طبقات پایین بودند. نوشتهاند كه طبقات پايين مردم بخارا، گروه گروه به اسلام گرويدند و به تدريج اشراف زميندار نيز كه به آنها دهگان ميگفتند، اسلام آوردند.
روند تدریجی مسلمان شدن مردم ایران
يك بررسي نشان داده است كه روند مسلمان شدن ايرانيان از قرن نخست با كندي آغاز شده و به تدريج بر شدت آن افزوده شده است. اين شدت، در قرن چهارم به اوج خود رسيده و تقريبا به جز برخي جمعيتهاي قومي مانند آشوريها در غرب يا جوامع كوچك زرتشتي در يزد و شيراز، ساير مردم به اسلام گرويدند.
گرایش داوطلبانه یا اجباری
یکی از بحثهای همیشگی در مسلمان شدن ایرانی ها این است که به اجبار ایمان آوردند یا از روی اختیار. مهم ترین نکته در ارتباط با ایرانی ها آن است که باقی ماندن بر دین زرتشتی مجاز بود. بدین ترتیب بر حسب قاعده، فاتحین نمی توانستند مردم را به اسلام آوردن وادار کنند.
اما یک نکته هست و آن این که برای فاتحان مسلمان، این یک امتیاز بود که فردی چه از طبقات پایین یا بالا اسلام بیاورد. به همین دلیل تا آنجا که دستشان باز بود امتیازاتی برای این افراد قائل می شدند. گرچه علی القاعده حق نداشتند هدف خود را از این قبیل امتیازات، اسلام آوردن اشخاص بدانند.
البته در صورتی که شهری به زور فتح می شد امکان این که فاتحان تمامی آتشکده ها را از بین ببرند وجود داشت. در حالی که وقتی معاهده صلح صورت می گرفت معمولا اجازه داده می شد که آتشکده ها باز بماند. گرچه ممکن بود شرط شود که حق احداث آتشکده های جدید را ندارند.
پيامدهاي فتوحات بر مردمي كه سرزمينهايشان فتح ميشد:
نکته مهم در این باره این است که این فتوحات توسط چه کسانی صورت گرفت و چه پیامدهایی داشت؟ باید گفت که متاسفانه چون بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله خلافت از صاحب اصلی آن یعنی امیرالمومنین علی علیه السلام غصب شد، و خلفا نیز توجهی در پیروی صحیح از پیامبر اکرم نداشتند و به سلیقه خود عمل می کردند لذا تنها راه گسترش اسلام را جنگ و فتوحات می دانستند، تاريخ اسلام نشان ميدهد كه به دنبال اين فتوحات، از طرف هيئت حاكمهاي كه توسط خليفه مشخص ميشد هيچگونه اهتمامي در جهت ارشاد، آموزش و پرورش و تربيت صحيح اسلامي مردم صورت نميگرفت تا اعتقاد به اسلام در درون آنها رسوخ كرده و به صورت يك نيروي عقيدتي درآيد كه بتواند روح مغلوبين را با مفاهيم و خصائص اسلامي غنا بخشد و در سازندگي و تكامل انسانها مؤثر گردد. اگر چه در خلال بيست سال، دامنه نفوذ اسلام به طوري گسترش يافت كه سرزمين اسلامي چندين برابر فتوحات پيامبر اسلام(ص) گرديد. ليكن اختلاف بين فتوحات پيامبر(ص) و خلفا از زمين تا آسمان بود، چرا كه پيامبر اكرم(ص) در فتوحاتش به اظهار كردن مسلماني و جاري نمودن شهادتين و انجام بعضي از شعائر و ظواهر اسلامي به طور سطحي قناعت نميكرد، بلكه براي مردم آن بلاد معلمين و مربياني اعزام مينمود تا ضمن آموزش كتاب خدا و عقايد صحيح و بيان احكام ديني، آنان را ارشاد و موعظه كنند.
اما متاسفانه در فتوحات خلفاي سه گانه هيچ برنامهاي براي تعليم و تربيت و هدايت و ارشاد مردم در نظر گرفته نميشد و هيچ نيروي ورزيدهاي براي تبليغ دين و آموزش احكام به سرزمينهاي فتح شده اعزام نميگرديد و به اين امر مهم و حياتي هيچ اهميتي داده نميشد.
در اين كشورگشاييها تنها از تسليم شدگان ميخواستند به يگانگي خداوند و رسالت پيامبر(ص) شهادت دهند و بعضي از تكاليف و شعائر اسلامي را به صورت ظاهري و صوري بدون اينكه در دل آنان رسوخ كرده باشد، انجام دهند، از اين روست كه ميبينم بسياري از مناطقي كه توسط مسلمانان فتح ميشد پس از مدت زمان اندكي به كفر و عصيان برميگشتند.
پيامبر اكرم(ص) از سوي خدا مأمور بود كه از مردم زمانه خويش هم اسلام را بخواهد هم ايمان را اما خلفا و فاتحان اسلامي از مردم فقط ظاهر مسلماني را ميخواستند و بس، و ما اين سهل انگاري غير قابل اغماض را در ميان قريش و ديگران به وضوح ميبينيم، حتي بيشتر صحابه رسول خدا(ص) نيز همين روش را در پيش گرفتند. چنانچه موسي بن يسار ميگويد: اصحاب رسول خدا(ص) بيابانگردهاي خشني بودند ما ايرانيان كه آمديم، دين اسلام را خالص گردانديم.
چنانكه در متون تاريخي بررسي ميكنيم آثار و عواقب دراز مدت اين پديده جاهلانه ( كشور گشايي هاي خلفا) بسيار تأسفآور و به طور كامل به زيان اسلام بود، زيرا آنان كه از اين فتوحات بهرهبرداري ميكردند و از اسلام جز اسمي و از دين جز رسمي سراغ نداشتند، خلاصه اينكه گسترش اسلام و نشر تعاليم عالي آن، به هيچ وجه مورد اهتمام و كوشش آنان نبود بلکه آنان تنها به کشور گشایی می اندیشیدند.
اما آنچه سبب اسلام آوردن واقعی ایرانیان شد آشنایی آنان با مکتب ناب اهل بیت عصمت و طهارت و عمل کردن به آن بود. ایرانیان که تشنه مکتب ناب اسلام بودن از همان زمان که با نام و رفتار اهل بیت آشنا شدند به شدت مجذوب این مکتب مقدس شدند و حساب خود را از غاصبان خلافت جدا کردند.
پس باید گفت: اگر حرکت ترسيمي از سوي رسول خدا(ص)، پس از فوت ايشان ادامه مي يافت و زمام امامت و خلافت به دست وصي ايشان اميرمؤمنان(ع) مي افتاد، بي شک دعوت اسلامي پيامبر(ص) به ميدان وسيع تري آنهم بدون جنگ و خون ریزی گسترش مي يافت و همسايگان دولت اسلامي و ساير ملل خود به پذيرش اين دين الهي پيشقدم مي شدند و فتوحات خونين و لشکرکشي هاي دوران خلفا، به گونه اي ديگر رقم مي خورد.
نتیجه اینکه اوج اسلام آوردن مردم ايران در قرن سوم بود و به سخن ديگر پس از سيصد سال كه از فتح ايران گذشته بود اکثر مردم ایران مسلمان شدند. بر اساس اعتراف دانشمندان مسلمان و غير مسلمان مردم ايران با آزادي كامل اسلام آوردند و هيچگونه اجباري در كار نبوده است. و این مسلمان شدندشان هم به خاطر آشنایی آنان با اسلام ناب که همان مکتب ناب اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام بود به وجود آمد. بنابراين اينكه در ميان برخي معروف است که ایرانیان با زور شمشیر مسلمان شده اندمطلب باطل و دروغی است.