19-11-2014، 19:11
نه تنها فرصت برای توافق کم نبوده بلکه بسیار بیشتر از آنچه لازم بود فرصت داده شده است و مشکل از طرف مقابل است که صلاحیت و شایستگی استفاده از این نرمش و انعطاف ایران اسلامی را ندارد.
به گزارش جهان، علی اکبری در وبلاگ "پژوهشگر" نوشت:
«از آنجا که همه موضوعات به نوعی به هم گره خورده این کار را سختتر میکند و اینکه ما تا سوم آذر بتوانیم به نتیجه برسیم، واقعا کار دشواری است، فرصت واقعا کم است، اما ناامید نیستیم» آنچه اشاره شد بخشی از سخنان آقای عراقچی در خصوص مذاکرات انجام شده در عمان است. ادعای اینکه فرصت کم است، ادعایی است که قابل تأمل و تعمق. اگر مسئله این بود که مذاکرات ایران و 5+1 در آبانماه شروع شده و مقرر شده تا سوم آذرماه نتیجه نهایی حاصل شود، فرمایش جناب آقای عراقچی صحیح و بدون اشکال است. به هر حال نباید توقع داشت که در یک مدت کوتاه کمتر از یک ماه، بتوان به تفاهم رسید و سوء تفاهمات را برطرف نمود اما جناب آقای عراقچی از یک مسئله بدیهی و آشکار غفلت ورزیدهاند، آیا واقعا زمان داده شده برای مذاکرات کم و اندک بوده است. آیا مذاکراتی که در دوره اصلاحات آغاز شد و تاکنون ادامه داشته، زمان کمی برای تفاهم و توافق بوده است؟ در مذاکرات دوره اصلاحات که منتج به تعلیق اقدامات هستهای کشورمان گردید، طرف ایرانی اعلام میکرد قرار است در مذاکرات هستهای حقوق هستهای کشورمان تثبیت شود اما آنچه در نهایت نصیب ایران گردید عدم موافقت با در اختیار داشتن سانتریفیوژ حتی به تعداد کمتر از انگشتان دست بود. در دولت جدید نیز مسئولین سیاسی با طرح این مسئله که دولت قبلی در مذاکرات به بیانیه خوانی و شعاردهی میپرداخت و اصول مذاکره را بلد نبود و همین موضوع باعث تقابل ایران با جامعه جهانی و انزوای سیاسی! کشورمان شده ادعا نمود که میتواند با استفاده از یک دیپلماسی ظریف و مذاکره با کدخدا، مشکلات را در بازه زمانی صد روزه حل و فصل نماید. این ادعا در عمل و علیرغم تقدیم امتیازات فراوان در سینی طلایی به دشمن، تنها چیزی که عاید نمود توهین و تهدید بیشتر از سوی طرف غربی بود و کار به جایی رسید که شروران و خبیثان عالم به ملت آزاده و سرافراز ایران القابی را نسبت دادند که شایسته خود و اجدادشان بود. اکنون بیش از یک سال از این ادعا میگذرد و فرصت رو به اتمام است و ما تنها بر سر خانه اول نیستیم بلکه عقبتر از جایی هستیم که شروع کردیم، منابع و ذخیره سوخت بیست درصد را نابود کردیم، اقدامات خود را تعلیق نمودیم و... اما نه تنها هیچ تحریمی فرو نریخت بلکه به تحریمها افزوده شد.
اما به راستی مشکل از کجا نشأت میگیرد و چرا امکان توافق و رسیدن به راهحل فراهم نمیشود؟ چرا اعلام نظر بازرسان آژانس که وقت و بیوقت از اماکن هستهای و بعضا غیرهستهای کشور بازدید میکنند و هر بار نیز اعلام میکنند ایران انحرافی نداشته است، نتوانسته آمریکا را قانع کند که برنامه صلحآمیز ایران را به رسمیت بشناسد؟ آیا به راستی آمریکا به عنوان تنها کشور دارای سابقه استفاده از سلاحاتمی، نگران صلح و امنیت جهانی است؟ آمریکایی که با ایجاد و پشتیبانی گروههایی چون القاعده و داعش چشم بر روی جنایات این گروهکها بسته، نگران حقوقبشر است؟ قاتلان 290 مسافر بیگناه هواپیمای مسافربری ایران، از انسانیت و شرافت چه بویی بردهاند که از آن دم زنند؟ مشکل آمریکا برای پذیرش ایران هستهای ریشه در تبعیت و نوکری از رژیم غاصب صهیونیستی دارد. نشانه بارز آن نیز این است که علیرغم اعلام مسئولین سیاسی دولت و به ویژه جناب آقای ظریف مبنی بر محرمانه بودن مذاکرات برای عموم مردم و حتی جامعه نخبگان کشور و عدم طرح این مباحث حتی به قیمت استیضاح، مسئولین سیاسی آمریکایی قبل و بعد از مذاکرات مستقیم به سرزمینهای اشغالی میروند و یا به صورت تلفنی گزارش دقیق مباحث هستهای را به اطلاع سران کودککش این رژیم جعلی میرسانند. مشکل این است که آمریکا بین ایران و رژیم صهیونیستی، نه اجازه دارد و نه میتواند جانب ایران را بگیرد. اصولا سران آمریکا توسط دستهای پشت پرده و کارتلهای صهیونیستی انتخاب میشوند و کوچکترین کوتاهی در انجام اوامر صادره از سوی این مراکز، به معنای پایان زندگی سیاسی و حتی حیات مادی این سیاستمداران است.
باید به جناب آقای عراقچی متذکر شد که نه تنها فرصت برای توافق کم نبوده بلکه بسیار بیشتر از آنچه لازم بود فرصت داده شده است و مشکل از طرف مقابل است که صلاحیت و شایستگی استفاده از این نرمش و انعطاف ایران اسلامی را ندارد. «خوبی که از حد بگذر ابله گمان بد کند.» آمریکا تصور میکند که تحریمهای به اصطلاح فلجکننده ایران را بر سر میز مذاکره نشانده است این در حالی است که این مذاکرات و اجازه نظام به دولت برای پیگیری و انجام توافقات تنها برای اتمام حجت برای افکار عمومی داخلی و بینالملل است و ایران اسلامی پس از پایان مذاکرات در صورتی که آمریکا به صراط مستقیم رهنمون نگردد، مسیر خود را بی هیچ ترس و واهمهای به پیش خواهد بود. اگر از منظر سیاسی بنگریم این به نفع اوباما و آمریکا است که به صورت رسمی خواستههای ایران اسلامی را بپذیرند در غیر این صورت نه در سطح بینالملل که حتی در خود آمریکا نیز باید زندگی سیاسی آقای اوباما و دولت او را خاتمه یافته تلقی کرد.
ک
به گزارش جهان، علی اکبری در وبلاگ "پژوهشگر" نوشت:
«از آنجا که همه موضوعات به نوعی به هم گره خورده این کار را سختتر میکند و اینکه ما تا سوم آذر بتوانیم به نتیجه برسیم، واقعا کار دشواری است، فرصت واقعا کم است، اما ناامید نیستیم» آنچه اشاره شد بخشی از سخنان آقای عراقچی در خصوص مذاکرات انجام شده در عمان است. ادعای اینکه فرصت کم است، ادعایی است که قابل تأمل و تعمق. اگر مسئله این بود که مذاکرات ایران و 5+1 در آبانماه شروع شده و مقرر شده تا سوم آذرماه نتیجه نهایی حاصل شود، فرمایش جناب آقای عراقچی صحیح و بدون اشکال است. به هر حال نباید توقع داشت که در یک مدت کوتاه کمتر از یک ماه، بتوان به تفاهم رسید و سوء تفاهمات را برطرف نمود اما جناب آقای عراقچی از یک مسئله بدیهی و آشکار غفلت ورزیدهاند، آیا واقعا زمان داده شده برای مذاکرات کم و اندک بوده است. آیا مذاکراتی که در دوره اصلاحات آغاز شد و تاکنون ادامه داشته، زمان کمی برای تفاهم و توافق بوده است؟ در مذاکرات دوره اصلاحات که منتج به تعلیق اقدامات هستهای کشورمان گردید، طرف ایرانی اعلام میکرد قرار است در مذاکرات هستهای حقوق هستهای کشورمان تثبیت شود اما آنچه در نهایت نصیب ایران گردید عدم موافقت با در اختیار داشتن سانتریفیوژ حتی به تعداد کمتر از انگشتان دست بود. در دولت جدید نیز مسئولین سیاسی با طرح این مسئله که دولت قبلی در مذاکرات به بیانیه خوانی و شعاردهی میپرداخت و اصول مذاکره را بلد نبود و همین موضوع باعث تقابل ایران با جامعه جهانی و انزوای سیاسی! کشورمان شده ادعا نمود که میتواند با استفاده از یک دیپلماسی ظریف و مذاکره با کدخدا، مشکلات را در بازه زمانی صد روزه حل و فصل نماید. این ادعا در عمل و علیرغم تقدیم امتیازات فراوان در سینی طلایی به دشمن، تنها چیزی که عاید نمود توهین و تهدید بیشتر از سوی طرف غربی بود و کار به جایی رسید که شروران و خبیثان عالم به ملت آزاده و سرافراز ایران القابی را نسبت دادند که شایسته خود و اجدادشان بود. اکنون بیش از یک سال از این ادعا میگذرد و فرصت رو به اتمام است و ما تنها بر سر خانه اول نیستیم بلکه عقبتر از جایی هستیم که شروع کردیم، منابع و ذخیره سوخت بیست درصد را نابود کردیم، اقدامات خود را تعلیق نمودیم و... اما نه تنها هیچ تحریمی فرو نریخت بلکه به تحریمها افزوده شد.
اما به راستی مشکل از کجا نشأت میگیرد و چرا امکان توافق و رسیدن به راهحل فراهم نمیشود؟ چرا اعلام نظر بازرسان آژانس که وقت و بیوقت از اماکن هستهای و بعضا غیرهستهای کشور بازدید میکنند و هر بار نیز اعلام میکنند ایران انحرافی نداشته است، نتوانسته آمریکا را قانع کند که برنامه صلحآمیز ایران را به رسمیت بشناسد؟ آیا به راستی آمریکا به عنوان تنها کشور دارای سابقه استفاده از سلاحاتمی، نگران صلح و امنیت جهانی است؟ آمریکایی که با ایجاد و پشتیبانی گروههایی چون القاعده و داعش چشم بر روی جنایات این گروهکها بسته، نگران حقوقبشر است؟ قاتلان 290 مسافر بیگناه هواپیمای مسافربری ایران، از انسانیت و شرافت چه بویی بردهاند که از آن دم زنند؟ مشکل آمریکا برای پذیرش ایران هستهای ریشه در تبعیت و نوکری از رژیم غاصب صهیونیستی دارد. نشانه بارز آن نیز این است که علیرغم اعلام مسئولین سیاسی دولت و به ویژه جناب آقای ظریف مبنی بر محرمانه بودن مذاکرات برای عموم مردم و حتی جامعه نخبگان کشور و عدم طرح این مباحث حتی به قیمت استیضاح، مسئولین سیاسی آمریکایی قبل و بعد از مذاکرات مستقیم به سرزمینهای اشغالی میروند و یا به صورت تلفنی گزارش دقیق مباحث هستهای را به اطلاع سران کودککش این رژیم جعلی میرسانند. مشکل این است که آمریکا بین ایران و رژیم صهیونیستی، نه اجازه دارد و نه میتواند جانب ایران را بگیرد. اصولا سران آمریکا توسط دستهای پشت پرده و کارتلهای صهیونیستی انتخاب میشوند و کوچکترین کوتاهی در انجام اوامر صادره از سوی این مراکز، به معنای پایان زندگی سیاسی و حتی حیات مادی این سیاستمداران است.
باید به جناب آقای عراقچی متذکر شد که نه تنها فرصت برای توافق کم نبوده بلکه بسیار بیشتر از آنچه لازم بود فرصت داده شده است و مشکل از طرف مقابل است که صلاحیت و شایستگی استفاده از این نرمش و انعطاف ایران اسلامی را ندارد. «خوبی که از حد بگذر ابله گمان بد کند.» آمریکا تصور میکند که تحریمهای به اصطلاح فلجکننده ایران را بر سر میز مذاکره نشانده است این در حالی است که این مذاکرات و اجازه نظام به دولت برای پیگیری و انجام توافقات تنها برای اتمام حجت برای افکار عمومی داخلی و بینالملل است و ایران اسلامی پس از پایان مذاکرات در صورتی که آمریکا به صراط مستقیم رهنمون نگردد، مسیر خود را بی هیچ ترس و واهمهای به پیش خواهد بود. اگر از منظر سیاسی بنگریم این به نفع اوباما و آمریکا است که به صورت رسمی خواستههای ایران اسلامی را بپذیرند در غیر این صورت نه در سطح بینالملل که حتی در خود آمریکا نیز باید زندگی سیاسی آقای اوباما و دولت او را خاتمه یافته تلقی کرد.
ک