16-11-2014، 21:20
نگاهي به كتاب «نظريه جامعه شناسي»
نويسنده: كاوه شكيب
براي مطالعه فرآيندهاي اجتماعي، جامعه شناسي به عنوان علمي معرفي مي شود که نگرشي مشخص درباره رفتار انساني ارايه مي دهد و در عين مطالعه جايگاه فردي مردم، ماهيت گروه ها و نهادهاي اجتماعي را بررسي مي کند. از اين رو، جامعه شناسي را بايد علم مطالعه و بررسي حيات اجتماعي دانست که دامنه گسترده اي دارد و امکان بررسي جامعه شناختي واکنش ها و واقعيت اجتماعي را فراهم مي آورد. در اين ميان، نظريه هاي جامعه شناسي چارچوب هايي براي اين علم مطرح مي کنند که جامعه شناسان از آنها براي توضيح و تحليل فعاليت ها، فرآيندها و ساختارهاي اجتماعي بهره مي برند؛ نظرياتي که شامل ايده ها، پارادايم ها و مکاتبي است که هدف آنها بررسي رفتارهاي فردي، گروهي و ساختاري است. پس نظريه جامعه شناسي که درپي تشريح و تبيين حيات اجتماعي است، از بسياري جهات با جامعه شناسي هم ارز خواهد بود. به عبارت ديگر، جامعه شناسي عمدتا همان نظريه جامعه شناسي است. پژوهش جامعه شناختي نيز اساسا براي نيل به نظريه و آزمون تجربي آن در برابر واقعيت اجتماعي خواهد بود. کتاب «نظريه جامعه شناسي»، جورج ريتزر که اخيرا با ترجمه هوشنگ نايبي در اختيار مخاطبان اين حوزه قرار گرفته، در زمره کتاب هاي نسبتا جامعي است که مي کوشد بيان و توصيف کاملي بر نظريه هاي جامعه شناسي از آغاز تا آخرين تحولات نظري آن ارايه دهد. ريتزر در اين کتاب در تلاش است با ترکيب مباحث نظريه پردازان کلاسيک و اصلي (مارکس، وبر، دورکيم و زيمل) با مهم ترين نظريه ها و نظريه پردازان معاصر مواجه شود. اين کتاب با مرور نظريه جامعه شناسي، سيماي گذشته و حال آن را براي مخاطبان ترسيم مي کند و در آن تبيين مبسوط نظريه ها همراه با زندگينامه بسياري از مهم ترين متفکران اين حوزه است. بر همين اساس، نويسنده مي کوشد در فصل نخست، تاريخچه جامعه شناسي را همراه با نظريات کارل مارکس، اميل دورکيم، ماکس وبر و جورج زيمل مرور کند. در فصل دوم نظريات مدرن جامعه شناسي ازجمله کارکردگرايي ساختاري، نوکارکردگرايي، نظريه تضاد، نظريه هاي نومارکسيستي، نظريه سيستم ها، نظريه مبادله، شبکه، نظريه هاي فمينيستي معاصر و... را بررسي مي کند و در فصول بعدي که به تحولات تلفيقي متاخر در نظريه جامعه شناسي اختصاص دارد، نظريه هاي معاصر مدرنيته، جهاني شدن و فراساختارگرايي در کنار نظريه اجتماعي پست مدرن و فراپست مدرن، نظريه هاي نامتعارف و... بررسي مي شود.
نظريات کلاسيک جامعه شناسي
هدف و رويکرد اين کتاب در ارايه تاريخ نظريه هاي جامعه شناسي، فراهم آوردن چارچوبي براي کمک به خواننده است تا مباحث مبسوط بعدي درباره نظريه ها و نظريه پردازان را در زمينه گسترده تري پيش ببرد. نظريات مورد بحث اين کتاب کاربردهاي گوناگوني دارند و به مهم ترين موضوعات اجتماعي مي پردازند؛ نظرياتي که به قول نويسنده از بوته آزمايش سالم بيرون آمده اند. در واقع آنچه در اين کتاب به عنوان معيار ريتزر در تعريف نظريه جامعه شناسي به کار مي رود. در کنار بررسي زمينه تاريخي نظريه پردازان کلاسيک جامعه شناسي، کانون توجه نويسنده معطوف به اهميت نظري کار جامعه شناسان يا نظريه پردازاني از رشته هاي ديگر است که براي جامعه شناسي حايزاهميت است. از اين رو، رويکرد اين کتاب را مي توان درباره انديشه هاي بزرگ در علم جامعه شناسي دانست؛ نظام هايي فکري که به موضوعات اجتماعي بسيار مهم پرداخته اند و گسترده و پردامنه است. تاريخ دقيق آغاز نظريه جامعه شناسي را نمي توان تعيين کرد. انسان ها از اوان تاريخ درباره حيات اجتماعي انديشيده اند و نظريه پردازي کرده اند. از اين رو، نويسنده قصد ندارد به دوره هاي تاريخي پيشين يونان، روم و حتي سده هاي ميانه بازگردد. حتي به قرن هفدهم هم نمي پردازد. او عدم بررسي گذشته هاي دور را به اين خاطر نمي داند که انسان ها در آن اعصار انديشه هاي جامعه شناسي درخوري نداشتند، بلکه از آن رو عنوان مي کند که اين بازگشت عمل پرثمري نيست. او ضمن تاکيد بر اينکه هيچ يک از متفکران اين دوران خود را جامعه شناس نمي دانستند، به قرن نوزدهم به بعد مي پردازد که نخستين متفکران جامعه شناسي در اين دوره ظهور کردند و به وضوح خود را جامعه شناس مي دانستند. نويسنده، آنها را متفکران کلاسيک جامعه شناسي مي داند که در اين کتاب مورد توجه اوست و مي کوشد نخست به بررسي نيروهاي فکري و اجتماعي عمده شکل دهنده انديشه هاي آنها بپردازد. از اين رو، کار خود را با نيروهاي اجتماعي موثر در پيدايش نظريه جامعه شناسي آغاز مي کند.
به باور ريتزر تمام حوزه هاي فکري، تحت تاثير محيط هاي اجتماعي شان شکل گرفته و مي گيرد. اين امر خاصه در مورد جامعه شناسي نيز صدق مي کند که نه تنها برخاسته از محيط اجتماعي است، بلکه محيط اجتماعي را موضوع اصلي مطالعه و تحليل خود قرار مي دهد. از اين رو، به طور مختصر به برخي از مهم ترين شرايط اجتماعي قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم مي پردازد که در نظر او اهميت زيادي در رشد جامعه شناسي داشته اند. او با تاکيد بر انقلاب هاي سياسي، رشته اي طولاني از انقلاب1789 فرانسه رسم مي کند که در خلال قرن نوزدهم نيز ادامه داشته و بايد به عنوان نخستين عامل مستقيم ظهور نظريه پردازي جامعه شناسي در نظر گرفته شود. اين انقلاب ها بر بسياري از جوامع تاثيرگذار بوده و تغييرات ايجابي گسترده اي داشته است. با اين حال آنچه توجه اغلب نظريه پردازان را به خود جلب کرد، نه پيامدهاي ايجابي، بلکه پيامدهاي منفي و سلبي اين تغييرات بود. به روايت ريتزر آنها خاصه از هرج ومرج و بي نظمي حاصل از تغييرات به ويژه در فرانسه برآشفته بوده و همگي به دنبال بازگرداندن نظم به جامعه بودند. از اين رو، درپي يافتن بنيان هاي جديد نظم جامعه برآمدند که انقلاب هاي سياسي قرون هجدهم و نوزدهم آنها را واژگون کرده بود. او اين علاقه به نظم اجتماعي را يکي از دلمشغولي هاي اصلي نظريه پردازان کلاسيک جامعه شناسي خاصه کنت و دورکيم و پارسونز مي داند. به همين منظور ريتزر در بازخواني نظريات کلاسيک جامعه شناسي، نسبت به انقلاب صنعتي و ظهور سرمايه داري، خيزش سوسياليسم، ظهور فمينيسم، شهرنشيني، مذهب و رشد علم نگاه ويژه اي دارد. بنابراين براي تبيين شکل گيري جامعه شناسي در کنار اهميت نيروهاي اجتماعي به نيروهاي فکري اي مي پردازد که نقشي اساسي در شکل گيري جامعه شناسي داشته اند، تمام تلاش ريتزر براي شرح مختصر تاريخ اوليه نظريه جامعه شناسي به ميانجي نيروهاي اجتماعي گوناگوني پيش مي رود که بر ظهور جامعه شناسي تاثير داشته اند. اگرچه او اذعان دارد که در دنياي واقعي نمي توان نيروهاي فکري را از نيروهاي اجتماعي جدا کرد، از اين رو، به رابطه دوران روشنگري و متفکران اين دوره مي پردازد و از اين طريق ظهور جامعه شناسي در فرانسه را با الکسيس توکويل، کلود سن سيمون و آگوست کنت دنبال مي کند و در ادامه مي کوشد رابطه اميل دورکيم را با اين دوران نشان دهد. ريتزر به همين شکل از مولفه ها و بسترهاي شکل گيري جامعه شناسي آلمان با هگل، فوئر باخ و مارکس مي گويد و مي کوشد منشا و ماهيت نظريه ماکس وبر و جورج زيمل را بررسي کند. او پس از بررسي منشا شکل گيري جامعه شناسي در فرانسه (کنت و دورکيم) و آلمان (مارکس، وبر و زيمل) به موازات آن به پيدايش جامعه شناسي انگلستان مي پردازد. منابع اصلي جامعه شناسي انگلستان در اين کتاب اقتصاد سياسي، بهبودطلبي و تکامل اجتماعي است که با کار اسپنسر و مجادلات بر سر آن دنبال مي شود. همچنين با بحث درباره نظريه جامعه شناسي ايتاليا خاصه کار ويلفرد پارتو و تحولات مارکسيسم اروپايي در آستانه قرن بيستم، جبرگرايي اقتصادي و مارکسيسم هگلي را بررسي مي کند. پس از شرح مختصر تاريخ اوليه نظريه جامعه شناسي، به تفصيل به آراي مارکس، دورکيم، وبر، زيمل و کليات تاريخ جامعه شناسي در دوران متاخر مي پردازد؛ از جمله به کارل ماينهام و جامعه شناسي شناخت، دوبويس و جامعه شناسي نژاد، جامعه شناسي زندگي روزمره، آلفرد شوتس و جامعه شناسي پديدارشناسي، ساختارگرايي و فراساختارگرايي، نظريه مصرف و جهاني شدن و... . اين کتاب، پس از مرور تاريخ جامعه شناسي کلاسيک و تبيين ارتباط و سهم هريک از جامعه شناسان مدنظر ريتزر- مارکس، دورکيم، وبر و زيمل- به نظريات نومارکسيست ها به عنوان يکي از تاثيرگذارترين جريان هاي فکري بر نظريه جامعه شناسي قرن بيستم مي پردازد.
نظريه جامعه شناسي نومارکسيستي
ريتزر با بررسي طيف وسيعي از رويکردهايي که مي توان آنها را در زمره نظريه هاي نومارکسيستي جاي داد، مي کوشد نشان دهد سرانجام همگي بر مبناي آثار مارکس کار خود را پيش برده اند؛ هرچند هريک مسير متفاوتي طي کرده اند. او ضمن اينکه نشان مي دهد اين تحولات متفاوت، نيروهاي حياتي زيادي به نظريه نومارکسيستي مي بخشد، بر اين باور است که دست کم مجادلات و افتراق هاي غيرضروري و عمدتا کژکارکردي نيز ايجاد مي کند. از اين رو، يکي از کارهاي نظريه پرداز جامعه شناسي مارکسيست مدرن را تلفيق اين مجموعه وسيع نظريه ها ضمن اذعان به ارزش بخش هاي خاصي از کارهاي گوناگون آنها مي داند. ريتزر به لحاظ تاريخي، جبرگرايي اقتصادي را نخستين نظريه نومارکسيستي مي داند که در حال حاضر کم اهميت ترين نظريه در ميان جامعه شناسان است. به باور او، در مقابل اين ديدگاه محدود مارکسيستي بود که انواع ديگر نظريه مارکسيستي پا گرفت. مارکسيسم هگلي به ويژه در آثار لوکاچ يکي از اين دست واکنش هاست. اين رويکرد در تلاش براي غلبه بر محدوديت هاي جبرگرايي اقتصادي به ريشه هاي هگلي نظريه مارکسيستي روي مي آورد. همچنين مکتب انتقادي که وارث سنت مارکسيسم هگلي است، براي جامعه شناسي نيز حايزاهميت است. اين کتاب نشان مي دهد نظريه پردازان سنت انتقادي درک جامعه شناسي را از پديده هاي فرهنگي مانند عقلانيت ابزاري، صنعت فرهنگي، صنعت دانش، کنش ارتباطي، سلطه و مشروعيت بسط داده اند. آنها از اين طريق توجه به آگاهي را عمدتا به صورت ادغام نظريه فرويد در نظريه خودشان به اين مقولات افزوده اند. ريتزر در ادامه مي کوشد به دوجريان فکري در جامعه شناسي اقتصادي نومارکسيستي بپردازد؛ نخست با تمرکز بر آراي باران و سوئيزي و برآورمن به رابطه سرمايه و کار مي پردازد و دوم درباره تحول دوران فورديسم به پست فورديسم اشاره دارد. هر دوجريان بيانگر تلاش براي بازگشت به علايق اقتصادي سنتي جامعه شناسي مارکسيستي است. در ادامه نويسنده کار مهم ديگر مارکسيسم را به لحاظ تاريخي در آثار امانوئل والرشتاين و همراهانش درباره نظام جهاني عنوان مي کند. و سرانجام به آنچه با توجه به مرگ سوسياليسم واقعا موجود، نظريه هاي پست مارکسيستي خوانده مي شود، مي پردازد که تحت اين عنوان چندين نوع مارکسيسم تحليلي و نظريه مارکسيستي پست مدرن را بررسي مي کند. در ادامه و در فصول بعدي ريتزر مي کوشد به ديگر نظريه هاي مهم و تاثيرگذار در جامعه شناسي قرن بيستم ازجمله نظريه سيستم ها، تعامل گرايي نمادين، نظريه مبادله و شبکه و انتخاب عقلاني، نظريه هاي فمينيستي معاصر، نظريه هاي معاصر مدرنيته و نظريه جهاني شدن بپردازد. ريتزر در تلاش است پس از بررسي جريان و تحولات اجتماعي معاصر، در فصل آخر کتاب تحولات پيشتاز در نظريه معاصر را دنبال کند. او مي کوشد با بررسي برخي از تحولات اخير در نظريه جامعه شناسي به نظريه جامعه شناسي معاصر بپردازد که تا حد ممکن غالب نظريه هاي جديد را دربر مي گيرد.
تحولات پيشتاز در نظريه جامعه شناسي معاصر
اين کتاب، با بررسي آخرين تحولات در نظريه جامعه شناسي، به نظريه هاي جديد اين حوزه مي پردازد؛ نظرياتي که دشوار بتوان نشان داد کدام يک ماندگار خواهد بود و کدام يک به بايگاني نظري سپرده خواهد شد. با اين حال مي کوشد دست کم برخي از جديدترين نظريه ها را که نويدبخش تاب آوردن در مقابل آزمون زمان باشند، مشخص کند. ساير تحولات نظري اخير در جاهاي مختلف اين کتاب به ميان آمده، به عنوان مثال جهان وطن گرايي، نظريه اجتماعي جهان وطني و نظريه جهاني شدن مورد بحث قرار گرفته است، مثلانظريه جهاني شدن يکي از مهم ترين تحولات در نظريه امروز است و احتمالاتا آينده نيز قابل پيش بيني باقي خواهد ماند و آثار مثبت و منفي آن قابل نقدوبررسي است. اين کتاب، به چهارنظريه مهم، نظريه نامتعارف، نظريه انتقادي نژاد و نژادپرتي، نظريه کنشگر و شبکه (و همچنين آراي فرااجتماعي و فراانسان گرايي) و نظريه عملي مي پردازد. ريتزر در بررسي تحولات پيشتاز معاصر جامعه شناسي بر نظريه هايي تاکيد دارد که پيشرفت درخوري در جامعه شناسي داشته اند و از تمام نشانه هاي پيشرفت در سال هاي آتي نيز برخوردارند. اين کتاب، ضمن بررسي نظريه هاي به قول او رو به رشد مثل نظريه فمينيستي و نظريه جهاني شدن، به نظريه هاي نامتعارف و انتقادي که محصول رشد علاقه دنياي اجتماعي بزرگ به نامتعارف بودن است، مي پردازد. اين نظريه ها نشان از تاثير تحولات دورني نظريه اجتماعي نيز دارد؛ همچون تاثير نظريه هاي فوکو بر نظريه هاي نامتعارف و تاثير نظريه هاي دوبويس بر نظريه هاي انتقادي نژاد و نژادپرستي. از سوي ديگر، نظريه کنشگر و شبکه و نظريه عمل محصول ناب تر تحولات پيشين در نظريه اجتماعي است. اگرچه اين نظريه ها مربوط به دنياي اجتماعي است، از بازتاب اين تحولات دنياي اجتماعي بسيار فاصله دارد. به باور نويسنده، شايستگي نظريه کنشگر و شبکه بيشتر در قايل شدن به اهميتي درخور براي کنشگران غيرانسان در نظريه اجتماعي است. از اين رو، تاکيد دارد نظريه عمل نيز همين کار را در مورد شيوه هاي متداول عمل کردن انجام مي دهد. نظريه عمل درباره شيوه هاي تاثير مفروضات پيش نظري و روال هاي عمل ماست و به کنترل بدن و پرداختن به اشيا و برخورد با موضوعات و توصيف امور و فهم جهان مي پردازد. ريتزر با بررسي اين نظريه ها نشان مي دهد نظريه جامعه شناسي به طور مستمر به روز شده است. او با اطمينان مي گويد در سال هاي آتي نيز در ضمن افول و ازبين رفتن نظريه هاي ديگر، نظريه هاي جديدتري ظاهر مي شوند و به همان سان بر غناي رشته جامعه شناسي افزوده خواهد شد.
نويسنده: كاوه شكيب
براي مطالعه فرآيندهاي اجتماعي، جامعه شناسي به عنوان علمي معرفي مي شود که نگرشي مشخص درباره رفتار انساني ارايه مي دهد و در عين مطالعه جايگاه فردي مردم، ماهيت گروه ها و نهادهاي اجتماعي را بررسي مي کند. از اين رو، جامعه شناسي را بايد علم مطالعه و بررسي حيات اجتماعي دانست که دامنه گسترده اي دارد و امکان بررسي جامعه شناختي واکنش ها و واقعيت اجتماعي را فراهم مي آورد. در اين ميان، نظريه هاي جامعه شناسي چارچوب هايي براي اين علم مطرح مي کنند که جامعه شناسان از آنها براي توضيح و تحليل فعاليت ها، فرآيندها و ساختارهاي اجتماعي بهره مي برند؛ نظرياتي که شامل ايده ها، پارادايم ها و مکاتبي است که هدف آنها بررسي رفتارهاي فردي، گروهي و ساختاري است. پس نظريه جامعه شناسي که درپي تشريح و تبيين حيات اجتماعي است، از بسياري جهات با جامعه شناسي هم ارز خواهد بود. به عبارت ديگر، جامعه شناسي عمدتا همان نظريه جامعه شناسي است. پژوهش جامعه شناختي نيز اساسا براي نيل به نظريه و آزمون تجربي آن در برابر واقعيت اجتماعي خواهد بود. کتاب «نظريه جامعه شناسي»، جورج ريتزر که اخيرا با ترجمه هوشنگ نايبي در اختيار مخاطبان اين حوزه قرار گرفته، در زمره کتاب هاي نسبتا جامعي است که مي کوشد بيان و توصيف کاملي بر نظريه هاي جامعه شناسي از آغاز تا آخرين تحولات نظري آن ارايه دهد. ريتزر در اين کتاب در تلاش است با ترکيب مباحث نظريه پردازان کلاسيک و اصلي (مارکس، وبر، دورکيم و زيمل) با مهم ترين نظريه ها و نظريه پردازان معاصر مواجه شود. اين کتاب با مرور نظريه جامعه شناسي، سيماي گذشته و حال آن را براي مخاطبان ترسيم مي کند و در آن تبيين مبسوط نظريه ها همراه با زندگينامه بسياري از مهم ترين متفکران اين حوزه است. بر همين اساس، نويسنده مي کوشد در فصل نخست، تاريخچه جامعه شناسي را همراه با نظريات کارل مارکس، اميل دورکيم، ماکس وبر و جورج زيمل مرور کند. در فصل دوم نظريات مدرن جامعه شناسي ازجمله کارکردگرايي ساختاري، نوکارکردگرايي، نظريه تضاد، نظريه هاي نومارکسيستي، نظريه سيستم ها، نظريه مبادله، شبکه، نظريه هاي فمينيستي معاصر و... را بررسي مي کند و در فصول بعدي که به تحولات تلفيقي متاخر در نظريه جامعه شناسي اختصاص دارد، نظريه هاي معاصر مدرنيته، جهاني شدن و فراساختارگرايي در کنار نظريه اجتماعي پست مدرن و فراپست مدرن، نظريه هاي نامتعارف و... بررسي مي شود.
نظريات کلاسيک جامعه شناسي
هدف و رويکرد اين کتاب در ارايه تاريخ نظريه هاي جامعه شناسي، فراهم آوردن چارچوبي براي کمک به خواننده است تا مباحث مبسوط بعدي درباره نظريه ها و نظريه پردازان را در زمينه گسترده تري پيش ببرد. نظريات مورد بحث اين کتاب کاربردهاي گوناگوني دارند و به مهم ترين موضوعات اجتماعي مي پردازند؛ نظرياتي که به قول نويسنده از بوته آزمايش سالم بيرون آمده اند. در واقع آنچه در اين کتاب به عنوان معيار ريتزر در تعريف نظريه جامعه شناسي به کار مي رود. در کنار بررسي زمينه تاريخي نظريه پردازان کلاسيک جامعه شناسي، کانون توجه نويسنده معطوف به اهميت نظري کار جامعه شناسان يا نظريه پردازاني از رشته هاي ديگر است که براي جامعه شناسي حايزاهميت است. از اين رو، رويکرد اين کتاب را مي توان درباره انديشه هاي بزرگ در علم جامعه شناسي دانست؛ نظام هايي فکري که به موضوعات اجتماعي بسيار مهم پرداخته اند و گسترده و پردامنه است. تاريخ دقيق آغاز نظريه جامعه شناسي را نمي توان تعيين کرد. انسان ها از اوان تاريخ درباره حيات اجتماعي انديشيده اند و نظريه پردازي کرده اند. از اين رو، نويسنده قصد ندارد به دوره هاي تاريخي پيشين يونان، روم و حتي سده هاي ميانه بازگردد. حتي به قرن هفدهم هم نمي پردازد. او عدم بررسي گذشته هاي دور را به اين خاطر نمي داند که انسان ها در آن اعصار انديشه هاي جامعه شناسي درخوري نداشتند، بلکه از آن رو عنوان مي کند که اين بازگشت عمل پرثمري نيست. او ضمن تاکيد بر اينکه هيچ يک از متفکران اين دوران خود را جامعه شناس نمي دانستند، به قرن نوزدهم به بعد مي پردازد که نخستين متفکران جامعه شناسي در اين دوره ظهور کردند و به وضوح خود را جامعه شناس مي دانستند. نويسنده، آنها را متفکران کلاسيک جامعه شناسي مي داند که در اين کتاب مورد توجه اوست و مي کوشد نخست به بررسي نيروهاي فکري و اجتماعي عمده شکل دهنده انديشه هاي آنها بپردازد. از اين رو، کار خود را با نيروهاي اجتماعي موثر در پيدايش نظريه جامعه شناسي آغاز مي کند.
به باور ريتزر تمام حوزه هاي فکري، تحت تاثير محيط هاي اجتماعي شان شکل گرفته و مي گيرد. اين امر خاصه در مورد جامعه شناسي نيز صدق مي کند که نه تنها برخاسته از محيط اجتماعي است، بلکه محيط اجتماعي را موضوع اصلي مطالعه و تحليل خود قرار مي دهد. از اين رو، به طور مختصر به برخي از مهم ترين شرايط اجتماعي قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم مي پردازد که در نظر او اهميت زيادي در رشد جامعه شناسي داشته اند. او با تاکيد بر انقلاب هاي سياسي، رشته اي طولاني از انقلاب1789 فرانسه رسم مي کند که در خلال قرن نوزدهم نيز ادامه داشته و بايد به عنوان نخستين عامل مستقيم ظهور نظريه پردازي جامعه شناسي در نظر گرفته شود. اين انقلاب ها بر بسياري از جوامع تاثيرگذار بوده و تغييرات ايجابي گسترده اي داشته است. با اين حال آنچه توجه اغلب نظريه پردازان را به خود جلب کرد، نه پيامدهاي ايجابي، بلکه پيامدهاي منفي و سلبي اين تغييرات بود. به روايت ريتزر آنها خاصه از هرج ومرج و بي نظمي حاصل از تغييرات به ويژه در فرانسه برآشفته بوده و همگي به دنبال بازگرداندن نظم به جامعه بودند. از اين رو، درپي يافتن بنيان هاي جديد نظم جامعه برآمدند که انقلاب هاي سياسي قرون هجدهم و نوزدهم آنها را واژگون کرده بود. او اين علاقه به نظم اجتماعي را يکي از دلمشغولي هاي اصلي نظريه پردازان کلاسيک جامعه شناسي خاصه کنت و دورکيم و پارسونز مي داند. به همين منظور ريتزر در بازخواني نظريات کلاسيک جامعه شناسي، نسبت به انقلاب صنعتي و ظهور سرمايه داري، خيزش سوسياليسم، ظهور فمينيسم، شهرنشيني، مذهب و رشد علم نگاه ويژه اي دارد. بنابراين براي تبيين شکل گيري جامعه شناسي در کنار اهميت نيروهاي اجتماعي به نيروهاي فکري اي مي پردازد که نقشي اساسي در شکل گيري جامعه شناسي داشته اند، تمام تلاش ريتزر براي شرح مختصر تاريخ اوليه نظريه جامعه شناسي به ميانجي نيروهاي اجتماعي گوناگوني پيش مي رود که بر ظهور جامعه شناسي تاثير داشته اند. اگرچه او اذعان دارد که در دنياي واقعي نمي توان نيروهاي فکري را از نيروهاي اجتماعي جدا کرد، از اين رو، به رابطه دوران روشنگري و متفکران اين دوره مي پردازد و از اين طريق ظهور جامعه شناسي در فرانسه را با الکسيس توکويل، کلود سن سيمون و آگوست کنت دنبال مي کند و در ادامه مي کوشد رابطه اميل دورکيم را با اين دوران نشان دهد. ريتزر به همين شکل از مولفه ها و بسترهاي شکل گيري جامعه شناسي آلمان با هگل، فوئر باخ و مارکس مي گويد و مي کوشد منشا و ماهيت نظريه ماکس وبر و جورج زيمل را بررسي کند. او پس از بررسي منشا شکل گيري جامعه شناسي در فرانسه (کنت و دورکيم) و آلمان (مارکس، وبر و زيمل) به موازات آن به پيدايش جامعه شناسي انگلستان مي پردازد. منابع اصلي جامعه شناسي انگلستان در اين کتاب اقتصاد سياسي، بهبودطلبي و تکامل اجتماعي است که با کار اسپنسر و مجادلات بر سر آن دنبال مي شود. همچنين با بحث درباره نظريه جامعه شناسي ايتاليا خاصه کار ويلفرد پارتو و تحولات مارکسيسم اروپايي در آستانه قرن بيستم، جبرگرايي اقتصادي و مارکسيسم هگلي را بررسي مي کند. پس از شرح مختصر تاريخ اوليه نظريه جامعه شناسي، به تفصيل به آراي مارکس، دورکيم، وبر، زيمل و کليات تاريخ جامعه شناسي در دوران متاخر مي پردازد؛ از جمله به کارل ماينهام و جامعه شناسي شناخت، دوبويس و جامعه شناسي نژاد، جامعه شناسي زندگي روزمره، آلفرد شوتس و جامعه شناسي پديدارشناسي، ساختارگرايي و فراساختارگرايي، نظريه مصرف و جهاني شدن و... . اين کتاب، پس از مرور تاريخ جامعه شناسي کلاسيک و تبيين ارتباط و سهم هريک از جامعه شناسان مدنظر ريتزر- مارکس، دورکيم، وبر و زيمل- به نظريات نومارکسيست ها به عنوان يکي از تاثيرگذارترين جريان هاي فکري بر نظريه جامعه شناسي قرن بيستم مي پردازد.
نظريه جامعه شناسي نومارکسيستي
ريتزر با بررسي طيف وسيعي از رويکردهايي که مي توان آنها را در زمره نظريه هاي نومارکسيستي جاي داد، مي کوشد نشان دهد سرانجام همگي بر مبناي آثار مارکس کار خود را پيش برده اند؛ هرچند هريک مسير متفاوتي طي کرده اند. او ضمن اينکه نشان مي دهد اين تحولات متفاوت، نيروهاي حياتي زيادي به نظريه نومارکسيستي مي بخشد، بر اين باور است که دست کم مجادلات و افتراق هاي غيرضروري و عمدتا کژکارکردي نيز ايجاد مي کند. از اين رو، يکي از کارهاي نظريه پرداز جامعه شناسي مارکسيست مدرن را تلفيق اين مجموعه وسيع نظريه ها ضمن اذعان به ارزش بخش هاي خاصي از کارهاي گوناگون آنها مي داند. ريتزر به لحاظ تاريخي، جبرگرايي اقتصادي را نخستين نظريه نومارکسيستي مي داند که در حال حاضر کم اهميت ترين نظريه در ميان جامعه شناسان است. به باور او، در مقابل اين ديدگاه محدود مارکسيستي بود که انواع ديگر نظريه مارکسيستي پا گرفت. مارکسيسم هگلي به ويژه در آثار لوکاچ يکي از اين دست واکنش هاست. اين رويکرد در تلاش براي غلبه بر محدوديت هاي جبرگرايي اقتصادي به ريشه هاي هگلي نظريه مارکسيستي روي مي آورد. همچنين مکتب انتقادي که وارث سنت مارکسيسم هگلي است، براي جامعه شناسي نيز حايزاهميت است. اين کتاب نشان مي دهد نظريه پردازان سنت انتقادي درک جامعه شناسي را از پديده هاي فرهنگي مانند عقلانيت ابزاري، صنعت فرهنگي، صنعت دانش، کنش ارتباطي، سلطه و مشروعيت بسط داده اند. آنها از اين طريق توجه به آگاهي را عمدتا به صورت ادغام نظريه فرويد در نظريه خودشان به اين مقولات افزوده اند. ريتزر در ادامه مي کوشد به دوجريان فکري در جامعه شناسي اقتصادي نومارکسيستي بپردازد؛ نخست با تمرکز بر آراي باران و سوئيزي و برآورمن به رابطه سرمايه و کار مي پردازد و دوم درباره تحول دوران فورديسم به پست فورديسم اشاره دارد. هر دوجريان بيانگر تلاش براي بازگشت به علايق اقتصادي سنتي جامعه شناسي مارکسيستي است. در ادامه نويسنده کار مهم ديگر مارکسيسم را به لحاظ تاريخي در آثار امانوئل والرشتاين و همراهانش درباره نظام جهاني عنوان مي کند. و سرانجام به آنچه با توجه به مرگ سوسياليسم واقعا موجود، نظريه هاي پست مارکسيستي خوانده مي شود، مي پردازد که تحت اين عنوان چندين نوع مارکسيسم تحليلي و نظريه مارکسيستي پست مدرن را بررسي مي کند. در ادامه و در فصول بعدي ريتزر مي کوشد به ديگر نظريه هاي مهم و تاثيرگذار در جامعه شناسي قرن بيستم ازجمله نظريه سيستم ها، تعامل گرايي نمادين، نظريه مبادله و شبکه و انتخاب عقلاني، نظريه هاي فمينيستي معاصر، نظريه هاي معاصر مدرنيته و نظريه جهاني شدن بپردازد. ريتزر در تلاش است پس از بررسي جريان و تحولات اجتماعي معاصر، در فصل آخر کتاب تحولات پيشتاز در نظريه معاصر را دنبال کند. او مي کوشد با بررسي برخي از تحولات اخير در نظريه جامعه شناسي به نظريه جامعه شناسي معاصر بپردازد که تا حد ممکن غالب نظريه هاي جديد را دربر مي گيرد.
تحولات پيشتاز در نظريه جامعه شناسي معاصر
اين کتاب، با بررسي آخرين تحولات در نظريه جامعه شناسي، به نظريه هاي جديد اين حوزه مي پردازد؛ نظرياتي که دشوار بتوان نشان داد کدام يک ماندگار خواهد بود و کدام يک به بايگاني نظري سپرده خواهد شد. با اين حال مي کوشد دست کم برخي از جديدترين نظريه ها را که نويدبخش تاب آوردن در مقابل آزمون زمان باشند، مشخص کند. ساير تحولات نظري اخير در جاهاي مختلف اين کتاب به ميان آمده، به عنوان مثال جهان وطن گرايي، نظريه اجتماعي جهان وطني و نظريه جهاني شدن مورد بحث قرار گرفته است، مثلانظريه جهاني شدن يکي از مهم ترين تحولات در نظريه امروز است و احتمالاتا آينده نيز قابل پيش بيني باقي خواهد ماند و آثار مثبت و منفي آن قابل نقدوبررسي است. اين کتاب، به چهارنظريه مهم، نظريه نامتعارف، نظريه انتقادي نژاد و نژادپرتي، نظريه کنشگر و شبکه (و همچنين آراي فرااجتماعي و فراانسان گرايي) و نظريه عملي مي پردازد. ريتزر در بررسي تحولات پيشتاز معاصر جامعه شناسي بر نظريه هايي تاکيد دارد که پيشرفت درخوري در جامعه شناسي داشته اند و از تمام نشانه هاي پيشرفت در سال هاي آتي نيز برخوردارند. اين کتاب، ضمن بررسي نظريه هاي به قول او رو به رشد مثل نظريه فمينيستي و نظريه جهاني شدن، به نظريه هاي نامتعارف و انتقادي که محصول رشد علاقه دنياي اجتماعي بزرگ به نامتعارف بودن است، مي پردازد. اين نظريه ها نشان از تاثير تحولات دورني نظريه اجتماعي نيز دارد؛ همچون تاثير نظريه هاي فوکو بر نظريه هاي نامتعارف و تاثير نظريه هاي دوبويس بر نظريه هاي انتقادي نژاد و نژادپرستي. از سوي ديگر، نظريه کنشگر و شبکه و نظريه عمل محصول ناب تر تحولات پيشين در نظريه اجتماعي است. اگرچه اين نظريه ها مربوط به دنياي اجتماعي است، از بازتاب اين تحولات دنياي اجتماعي بسيار فاصله دارد. به باور نويسنده، شايستگي نظريه کنشگر و شبکه بيشتر در قايل شدن به اهميتي درخور براي کنشگران غيرانسان در نظريه اجتماعي است. از اين رو، تاکيد دارد نظريه عمل نيز همين کار را در مورد شيوه هاي متداول عمل کردن انجام مي دهد. نظريه عمل درباره شيوه هاي تاثير مفروضات پيش نظري و روال هاي عمل ماست و به کنترل بدن و پرداختن به اشيا و برخورد با موضوعات و توصيف امور و فهم جهان مي پردازد. ريتزر با بررسي اين نظريه ها نشان مي دهد نظريه جامعه شناسي به طور مستمر به روز شده است. او با اطمينان مي گويد در سال هاي آتي نيز در ضمن افول و ازبين رفتن نظريه هاي ديگر، نظريه هاي جديدتري ظاهر مي شوند و به همان سان بر غناي رشته جامعه شناسي افزوده خواهد شد.