امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

عبادت شاکرانه

#1
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم. انا اعطیناک الکوثر. فصل لربک و انحر. ان شانئک هو الابتر. (کوثر/ ۳ ۱)

[این ]سوره [سوره] «انا اعطیناک الکوثر» است. این سوره کوچکترین سوره های قرآن است و مجموعا غیر از «بسم الله الرحمن الرحیم» سه آیه است، سه آیه است، سه آیه کوتاه، با «بسم الله» چهار آیه. ولی سوره «قل هو الله احد» غیر از «بسم الله» چهار آیه است...(۱). این سوره غیر از «بسم الله» سه آیه و چهار جمله است ولی «قل هو الله احد» از نظر تعداد جمله هم چهار جمله بیشتر است. خود «قل» اصلا یک خطاب و یک جمله است. حال اگر این را هم به حساب نیاوریم «هوالله احد» یک جمله است، «الله الصمد» جمله دیگر، «لم یلد» خودش یک جمله است، «و لم یولد» جمله ای دیگر، «و لم یکن له کفوا احد» جمله ای دیگر؛ مجموعا پنج جمله می شود.

به هر صورت، این سوره کوچکترین سوره قرآن است که مسلمین همیشه گفته اند اینکه قرآن کریم تحدی کرده و گفته است هر کسی [اگر می تواند] یک سوره مثل قرآن بیاورد که شامل سوره های کوچک هم می شود، یعنی حتی مثل سوره کوثر را بیاورد و دشمنان اسلام و قرآن خیلی کوشش کردند لااقل مثل سوره کوثر یعنی سه آیه کوچک و چهار جمله سر هم کنند و نتوانستند.

انا اعطیناک الکوثر. اول ما باید مفاد و شان نزول این آیه را عرض کنیم. این آیه که مخاطب آن پیغمبر اکرم است تذکار به پیغمبر است و به همه مردم دیگر که خداوند چه نعمت افزاینده ای به پیغمبر اکرم داده است و پیامبر را امر می کند به شکرگزاری نعمت افزاینده الهی و بعد می گوید دشمن تو چنین است.



ارزش پسر در زندگی قبیله ای
مردم عرب زمان جاهلیت مانند اغلب مردم ایلی و قبیله ای برای فرزند، آن هم فرزند ذکور، اهمیت فراوانی قائل بودند. اختصاص به مردم عرب نداشت و مطلقا در زندگی قبیله ای و ایلی که هر قبیله ای خودش باید از خودش حمایت کند، پسر ارزش زیادی داشت؛ چون همیشه پسر بوده است که می توانسته اسلحه به دست بگیرد و از خانواده و قبیله حمایت کند. در وقتی که زندگی صورت قومی و کشوری پیدا کند، مثل زندگیهای امروز، افراد خانواده نیاز ندارند که هر خانواده یا فامیلی خودش سلاح به دست بگیرد و از خودش حمایت کند؛ کشور اجمالا ارتش دارد.

ممکن است احیانا تمام افراد یک خانواده ارتشی باشند و هیچ کدام از افراد یک خانواده دیگر ارتشی نباشند. ولی در گذشته هر قبیله ای باید خودش از خودش حمایت می کرد و لهذا خوشا به حال قبیله و خانواده ای که پسر داشت و بدا به حال قبیله و خانواده ای که از پسر محروم بود. از پسر که محروم بودند از نیرو محروم بودند. درست مثل حالا که در کشورهای امروز هر کشوری که بمب اتم دارد قویترین کشورهاست، هر خانواده و قبیله ای که پسر داشت اسلحه روز و بمب اتم وقت را داشت و آن که نداشت نیروی دفاعی نداشت.



سهم زن در تکوین فرزند
بعلاوه، دختر در زمان قدیم فوق العاده تحقیر می شد. اصلا دختر را انسان نمی دانستند. اولاد دختر یعنی نوه های دختری را اولاد خودشان نمی دانستند، می گفتند اینها اولاد فامیل شوهرند نه اولاد دختر. یعنی اگر کسی ده تا دختر هم داشت می گفت اولاد این دخترها که بچه های من نیستند، بچه های فامیل شوهرهای خودشان هستند؛ چون این جور فکر می کردند که: زن حکم ظرف و حکم زمین را دارد. زراعت مال بذر است یا مال زمین؟ زراعت مال صاحب بذر است نه صاحب زمین. صاحب زمین، زراعت و بذر در زمین او رشد کرده، به او مربوط نیست.

این جور خیال می کردند که بچه فقط از نطفه مرد به وجود می آید؛ نطفه مرد در رحم زن ریخته می شود، کار زن این است که نطفه مرد و بذری را که مال مرد است در رحم خودش پرورش می دهد، بعد هم تحویلش می دهد. مثل بچه ای است که او را در مدرسه ای بگذارند و در آن مدرسه رشد بدهند، غذا به او بدهند، تعلیمات به او بدهند. اگر بچه ای ده سال هم در یک پانسیون [مهمانخانه] باشد و در آنجا غذا به او بدهند، تعلیمات به او بدهند، بعد از ده سال صاحب بچه می آید بچه اش را می برد. آن صاحب پانسیون حق ندارد بگوید این بچه حالا دیگر مال من شده. صاحب بچه می گوید بچه مال ماست، تو فقط به او غذا دادی. فکر قدیم این بود که در واقع نطفه در رحم مادر پانسیون شده و رحم، حکم پانسیون را دارد؛ بچه مال پدر است، در اینجا تغذیه می شود، بعد از تغذیه باید تحویل صاحبش داد.

قرآن کریم این فکر را از اساس رد کرد؛ در آیات زیادی تصریح می کند که بچه، هم مال زن است و هم مال مرد؛ یعنی زن در بذر هم شریک است نه اینکه بذر انحصاراً مال مرد است و زن حکم ظرف را دارد. علم امروز این مطلب را صد درصد تایید کرده و می گوید آن سلولی از نطفه مرد که وارد رحم زن می شود با سلولی که در رحم زن پرورش پیدا کرده است متحد می شود و مجموعا یک واحد را به وجود می آورند و آن سلول مرکب متساویا نیمی از آن از سلول مرد است و نیمی از سلول زن و بنابراین زن متساویا با مرد در خود بذر شریک است.

بعلاوه زن سهم بیشتری دارد؛ چون در مدت نه ماه این سلول مرکبی را که هر دو در آن سهیم و شریک هستند از وجود خودش تغذیه می کند و بعد از نه ماه به صورت یک موجود کامل بیرون می دهد و بنابراین سهم زن از سهم مرد در ایجاد فرزند بیشتر می شود. در اصل هسته با همدیگر شریک هستند ولی علاوه بر این، زن در پرورش هم نقش دارد. بعد که زن مدت دو سال شیر می دهد (باز از وجود خودش) سهم بیشتری پیدا می کند. و علت اینکه حقوق مادر از حقوق پدر بر فرزند بیشتر است این است که زن سهم بیشتری در تکوین فرزند دارد، این که بعد، ولی فرزند، پدر است باز فلسفه دیگری دارد که رئیس خانواده به طور کلی مرد است که آن حساب حساب دیگری است.

پس این فکر در میان مردم قدیم عموما و در جاهلیت عرب بالخصوص بوده است که دختر و به طور کلی زن سهم زیادی در تکوین فرزند ندارد، فرزند به مرد و فامیل مرد تعلق دارد و فرزندان دختران مال فامیل پدر دختر نیست، ملحق اند به فامیل شوهرها. نتیجه چه می شد؟ اگر کسی ده تا هم دختر می داشت می گفتند ای بیچاره بی اولاد؛ چون رشته اش بریده و قطع می شد. می گفتند:

بنونا بنو ابنائنا و بناتنا

بنوهن ابناء الرجال الاباعد

شعر عرب جاهلیت است؛ می گفتند: پسران ما (فرزندان ما) منحصرا آنها هستند که از اولاد پسران ما به وجود آمده باشند، آنهایی که از دختران ما به وجود می آیند بچه های ما نیستند، بچه های مردم دور دست و غریبه ها هستند.



شان نزول آیه
پیغمبر اکرم از خدیجه سه دختر پیدا کردند: زینب، ام کلثوم و کوچکترین آنها فاطمه سلام الله علیها و دو پسر (و به قولی سه یا چهار پسر): قاسم و عبدالله یا عبیدالله(۲). پسرهای خدیجه مردند و دخترها ماندند. هنوز دوران مکه است. دشمنها خوشحال شدند، گفتند که او بکلی منقطع الاخر شد؛ آدمی که پسر ندارد بچه ندارد و آدمی هم که بچه ندارد دیگر کسی بعد از او نیست که نام او را حفظ کند و دینش را نگهداری کند. چون قبیله ای فکر می کردند می گفتند «این اگر اولادی داشته باشد بعد آنها می آیند فکر و نام و کتاب و دینش را نگهداری می کنند. اولاد که از این نماند، پس این ابتر است.» ابتر یعنی ناقص.



مقصود از «کوثر»
این است که قرآن فرمود: انا اعطیناک الکوثر ما به تو کوثر دادیم. مسلم در «کوثر» خیر کثیر نهفته است. ولی آیا مقصود از «کوثر» خیر کثیر است یا چیزی که منشأ خیر کثیر است؟ ظاهرا دومی است. البته منشأ خیر کثیر هم خیر کثیر است. یعنی ما به تو چیزی دادیم که از او خیر کثیر برمی خیزد، یک منبع خیری به تو داده ایم که هرگز منقطع نخواهد شد. حال مقصود چیست، بعد عرض می کنم. چیزی ما به تو داده ایم که هرگز منقطع نخواهد شد، منبعی که برای همیشه جوشان است قرآن هیچ تفسیر نمی کند که آن چشمه فزاینده چیست.

مقصود از آن منبع جوشان چیست؟ بعضی گفته اند مقصود این است که ما به تو نبوت و وحی و قرآن دادیم و در واقع ما چیزی به تو دادیم که صدها هزار برابر فرزند ذکور، آن اثری که باید داشته باشد دارد. در واقع ما کاری برای تو کردیم که تو را پدر بشر قرار دادیم. بعض دیگر گفته اند مقصود همان نهر کوثری است که در قیامت است. و بعضی گفته اند مقصود ذریه کثیر است و در واقع مقصود شخص حضرت زهراست؛ یعنی دختری ما به تو دادیم که از این دختر، تو آن قدر فرزند پیدا کنی آنهم چه فرزندانی! و ائمه از ذریه او پیدا شوند که هیچ صاحب پسری این طور نیست.

قرینه اینکه مقصود از کوثر چنین چیزی است که بعد می فرماید: ان شأنئک هوالابتر. دشمن تو خودش یک آدم بی دنباله است؛ یعنی تو دنباله دار هستی، دنباله تو از ناحیه فرزندان قطع نمی شود.

چون قرآن تصریح نکرده، شامل همه اینها می شود. خدا یک منبع خبری به پیغمبر داد که از آن منبع خیر همه اینها پیدا شد. حضرت زهرا هم اگر پیدا شد، از آن پیدا شد؛ آن نهری هم که در قیامت هست از این پیدا شد، و آن منبع خیر همان طور که بسیاری از مفسرین گفته اند همان چشمه فیاض وحی و نبوت است.



عبادت شاکرانه
فصل لربک وانحر حالا به شکرانه این نعمت، پروردگار خودت را عبادت کن. مکرر گفته ایم که عبادت مراحلی دارد. عبادتی که از ترس جهنم است، عبادتی که به آرزوی بهشت است و عبادتی که برای شکرگزاری است، که پیغمبر فرمود و امیرالمؤمنین هم فرمود: عبادتی که از ترس جهنم باشد عبادت بردگان است (یعنی آن عبادت نوع کارش از قبیل کار بردگان می شود) و عبادتی که به طمع بهشت باشد عبادت تجارت پیشگان است و بازرگانی است. عبادت واقعی عبادتی است که شکرانه است؛ یعنی نه بیمی در آن است و نه امید و آرزویی. (۳) و پیغمبر می فرمود عبادت من عبادت شاکرانه است. عایشه گفت: یا رسول الله تو که خدا همه کارهایت را آمرزیده است؛ تو چرا اینقدر خودت را به عبادت زحمت می دهی؟ فرمود: الا اکون عبداً شکوراً (۴) تو می خواهی من بنده شاکر نباشم؟!

این است که بعد از اینکه می گوید ما کوثر به تو عنایت کردیم، می فرماید بنابراین عبادت کن خدا را، عبادت شاکرانه، عبادت از روی منتهای خوشحالی و مسرت.



مقصود از «وانحر»
وانحر و نحر کن. در اینکه مقصود از «وانحر» چیست، تفسیرها فرق می کند. بسیاری از مفسرین می گویند دراین آیه (فصل لربک وانحر) «صلاه » روشن است که نماز است، «نحر» هم نوعی زکات و انفاق است. مقصود همان نحر کردن شتر است. چون ذبح شتر را «نحر» می گویند. اهل تسنن اغلب در تفاسیرشان گفته اند مقصود از نماز، نماز عید اضحی است و مقصود از نحر هم قربانی ای است که در ایام حج می شود. پس نماز بخوان عید اضحی را و قربانی کن در راه خدا. بسیاری از مفسرین خودمان هم همینطور گفته اند.

ولی در روایات ما گفته اند مقصود از «وانحر» این است که در حال نماز اینچنین کن. «نحر» جای خاصی از گلو را می گویند. مستحب است انسان در وقت نماز (تکبیره الاحرام) دستها را طوری بالا ببرد که محاذی نرمه های گوش و درمقابل گلوی انسان قرارگیرد. در لغت به این معنا هم استعمال شده، یعنی در نماز اینچنین کن. مفسرین به نظرشان رسیده بعید است که وقتی گفت «فصل» نماز بخوان، دنبالش یک مسئله کوچکی که از آداب نماز است ذکر شود، این ارزشی ندارد، لابد مقصود عملی است درمقابل نماز. ولی نه، مخصوصا همین عمل درنماز یک مفهوم خاصی دارد.

وقتی که قرآن می گوید ای پیغمبر نماز بخوان و چنین کن، الله اکبر و چنین کن، به آن مفهوم و مقصودش نظر دارد. چرا ما در نماز وقتی می گوییم الله اکبر اینچنین می کنیم؟ (مستحب است که وقتی شروع می کنیم به گفتن الله اکبر، دستها برود بالا و وقتی به بالاترین نقطه رسید، کلام ما به راء «اکبر» برسد.) معنی این کار چیست؟ الله اکبر خودش معنی دارد، تکبیر خداوند است؛ خدا بزرگتر است از همه چیز. بلکه از «همه چیز» هم درست نیست، در روایات گفته اند بگویید خدا بزرگتر است از اینکه به وصف دربیاید. (۵) حالا این کار من یعنی چه که وقتی می گویم الله اکبر با دستهایم اینچنین می کنم؟ به چه چیزی می خواهم اشاره کنم؟ آیا اصل کار، عقب رفتن دستهاست یا جلو آمدن آنها یا هردو؟ اصل کار، عقب رفتن است، این دومی جزء کار نیست، بلکه کار تمام شده و دستها را به حال عادی درمی آوریم. مقصود از این کار چیست؟ یعنی پشت سر افکندم هرچه هست، غیر از خدا.

پس وقتی می گوید: فصل لربک وانحر یعنی نماز بخوان و خدا را داری کافی است. (اعتماد به خدا)؛ خدا کوثر به تو داده، تمام کائنات را پشت سر بینداز. این، مفاد «قل الله ثم ذرهم» (انعام/ ۱۹) است: بگو خدا، همه چیز را رها کن، آزاد باش از همه چیز.



انطباق روایت با مضمون شعر حافظ
روایتی در تفسیر صافی است که وقتی آن را خواندم مخصوصا از انطباقش با مضمون شعر معروف حافظ که اغلب از یکدیگر می پرسند «مقصود چیست؟» خیلی تعجب کردم. اغلب نمی توانند توجیه کنند و من خیال می کنم توجیه درست آن شعر حافظ همین است. در روایت است که در نماز مجموعا در چهار مرحله و چهار بار ما تکبیر می گوییم، یعنی دستها را (به آن صورت خاص بالا می بریم.) یکی در موقع تکبیره الاحرام (وقتی که خدا را تکبیر می گوییم) اعم از اینکه یک بار تکبیره الاحرام بگوییم یا تکبیرات افتتاحیه را هم بگوییم. یک بار وقتی که به رکوع می رویم؛ باز سنت است که بگوییم الله اکبر. یک بار وقتی که سر از سجده اول برمی داریم و یک بار وقتی که سر از سجده دوم برمی داریم. ظاهرا مضمون روایت این است که ما در نماز چهار بار اینچنین می کنیم؛ هم ابتدا که الله اکبر می گوییم، هم در موقع رکوع و هم در موقع سجود اول و دوم با گفتن الله اکبر همه چیز را پشت سر می اندازیم.

شعری منسوب به حافظ است که در دیوانهای حافظ هست، حال نمی دانم جزء آن شعرهای اصیل حافظ است یا نه. غیرحافظ هم هرکه گفته، بسیار عالی گفته، می گوید:

من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق

چار تکبیر زدم یکسره بر هرچه که هست

توحید را می گوید. می گوید من همان وقت که عشق خدا را پیدا کردم و سر تسلیم به آستان الهی نهادم، چهار تکبیر گفتم برهرچه که هست؛ یعنی هرچه هست را با چهار تکبیر یعنی با چهار (بار دستها را به آن شکل خاص بالا بردن) پشت سر انداختم. بعضی می گویند: چه مناسبتی هست میان تکبیر (و «هرچه که هست») که من «چهار تکبیر زدم یکسره بر هرچه که هست»؟ تکبیر زدم یعنی چه؟ چون هر تکبیری (توأم با دستها را به آن شکل خاص بالا بردن) است «تکبیر زدم» یعنی پشت سرانداختم. می گویند بسیار خوب، معنی تکبیرزدن پشت سرانداختن است.

چهار بار یعنی چه؟ می خواست بگوید دوبار یا سه بار و یا هفت بار. این روایت توضیح می دهد که در چهار مرحله و موقف نماز است که ما تکبیر می گوییم. آن وقت با توجه به اینکه در این آیه که می فرماید: «وانحر صحبت از کوثر و یک سرچشمه خیر و برکت است او می گوید: «من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق». چقدر تناسب است میان این شعر و این سوره!

انا اعطیناک الکوثر ما آن سرچشمه خیر کثیر (را به تو عطا کردیم.) اینها را که قرآن مبهم می گوید برای این است که حقیقت اینها آنچنان عظیم و رفیع است که ما نمی توانیم درک کنیم، خود پیغمبر درک می کند و کسانی که به حقایق رسیده اند، مثل ائمه و ما همین قدر می دانیم سرچشمه ای است که از آن سرچشمه خیر می جوشد. پس حالا که چنین تفضلی از خدا به تو شده است، به شکرانه، عبادت کن وانحر و تکبیر بگو یکسره بر هرچه که هست. می فرماید: پیغمبر! به تو گفتند ابتر، گفتند دنباله ات قطع شد، ان شأنئک هوالابتر آن بدبختی که تو را ابتر می خواند و دشمن می دارد، ابتر منحصرا خود اوست. تاریخ گفته است که این از معجزات قرآن است. این سخن را عاص بن وائل سهمی پدر عمر و عاص به پیغمبر اکرم گفت و این آیه اشاره به او می کند و او در زمانی که این سخن را گفت، پسرها داشت، ولی یک قرن و دو نسل بیشتر نگذشت که نسل او بکلی منقطع شد و کسی از او باقی نماند.
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Question عبادت در مذهب ارتدوکس
  چرا ما بايد نماز بخوانيم؟ مگر خدا به عبادت ما نياز دارد؟
  چرا گاهی از عبادت لذت نمی بریم؟
  انگیزه های عبادت و پرستش
  چرا خداوند گناه ابلیس را بعد از آن همه عبادت نبخشید؟!
  کارکردهای عبادت در زندگی دانشجویی
  عزّت حقیقی در پرتو عبادت حقیقی
  عبادت محور اساسی اخلاق، تربیت و عدالت
  عبادت و اخلاص
  ابعاد خاص و عام عبادت

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 3 مهمان