09-10-2014، 13:42
مهم نیست ڪه دیگر بآشـے یآ نه...
مهم نیست ڪه دیگر دوسم دآشته بآشـے یآ نه
مهم نیست ڪه دیگر مرآ به خآطر بیآورے یآ نه
مهم نیست ڪه دیگر تورآ بآ دیگرے میبینم یآ نه
مهم اینست ڪه زمآنے که تنهآ میشوے ....
زمــآنـے ڪه دلت گرفت چگونه و با چه رویـے
سر به آسماטּ بلند میڪنـے و میگویـے :
خدآیا مـטּ ڪه گنآهـے نڪردم ... پس چه شد
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
http://www.parsnaz.ir عکس های غمگین از لحظات تنهایی
مس کن کلماتی ر اکه برایت می نویسم ...
تا بخوانی و بفهمی چقدر جایت خالیست ... تا بدانی نبودنت آزارم می دهد ... لمس کن نوشته هایی را که لمس ناشدنیست و عریان ... که از قلبم بر قلم و کاغذ می چکد ...
لمس کن گونه هایم را که خیس اشک است ... لمس کن لحظه هایم را ... تویی که می دانی من چگونه عاشقت هستم، لمس کن این با تو نبودنها را.
شبیه جرعهای از قهوهی یخکرده میمانی
که بعد از سالها ماسیده باشد توی فنجانی
همانقدر آشنا اما همان اندازه هم مبهم
که از فنجان تو نوشیده باشم فال پنهانی
تو را نوشیدهام فنجان به فنجان و نفهمیدم
که از فنجان چندم نقش فالم شد پریشانی
نمیخواهم بماسد قهوهی چشمت ته شعری
که مدتهاست فال شاعر ِ آن را نمیخوانی
دلم را میشکافم دور دستانت و از اول غزل
میبافم از حالی که میدانم نمیدانی
تو فنجان نگاهت را پر از شیر و شکر کن تا
کمی شیرین شود این بیت تلخ و بغض طولانی
که میخواهم بنوشم کنج دنج کافه، فالم را
همان فالی که تو یک جرعهی یخکرده از آنی
دارم از تــو حــرف می زنــم
امــــا روحــت هم از نوشــــته هــایم خبــر نــدارد
ایــــرادی نــــدارد یــاد تــو
به نوشتــــه هــایم رنــگ می دهــد
شــایــد دیگــری بخــــواند و آرام گیــــرد ذهــــن پریشــــانش…
گفته بودم لب تر کنی
میمیرم برات
اما
نه در این حد که لب هایت
با لب های دیگری تر شود..
حالا برو بمیر...!
شماره موبایلت باکدوماتموم میشه؟؟؟
۰=زرنگ
۱=دلخوش
۲=مهربون
۳=اروم
۴=باغیرت
۵=عاقل
۶=باوفا
۷=دوست داشتنی
۸=هنرمند
۹=روراست
کاش.....
اون لحظه که یکی ازت میپرسه حالت چطوره؟
میگی خوبم...
کسی باشه محکم بغلت کنه بگه میدونم خوب نیستی...!
خندیدن خوب است.
قهقهه عالی است.
گریستن آدم راآرام میکند.
اما.....
لعنت بربغض
جسارت میخواهد
نزدیک شدن به افکار دختری که
روزهامردانه بازندگی میجنگد
اما شبها...
ازهق هق های دخترانه خیس است!
یه روز حاكم سرزمين تاريكي هابراي سرگرم كردن خودش مسابقه اي گذاشت كه يه نفراتوي يه كفه وديگري روتوي كفه ي ديگري بذاره ازشانس من ودوستم مقابل هم بوديم كسي كه وزنش بيشتر بود سرشا ميزدن چندرئزقبل ازمسابقه هيچي نخوردم ولي دوستم اون روزبه پاش وزنه بسته بود
براي سلامتي دوستاي بامعرفت .............نميدونم واقعاچي بگم
خيلي سخته....كنارش باشي اون باتوباشه ولي به يكي ديگه فكركنه
شب كه توتنهامي خوابي اون آغوشش واسه يكي ديگه بازباشه
توتنهاتوي سرماي زمستون قدم بزني ولي اون بايكي ديگه باشه وگرماي وجودهم باشن....ولي توازسرما يخ بزني...
توبدترين شرايط باشي بخواي اون كنارت باشه ولي براي اينكه نيست بهونه مياره
شب براي رسيدن بهش تا صبح گريه كني ولي اون تاصبح بايكي ديگه شادباشه
توباهزارذوق براي ديدنش ميري ولي وقتي ميرسي اون بايكي ديگه اس..
آرامش و سکوت در سیاهی شب
قلب ما امانت بزرگیست
حرم دوست است
جای کسانی است که شاید برای همیشه در ان ماندگار بمانند
یا شاید ان را بشکنند !
هوای قلبمان را داشته باشیم .
بزرگتر که می شوی غصه هایت زودتر از خودت قد می کشند
لبخندهایت را در آلبوم کودکیت جا میگذاری و ناخواسته وارد
دنیای لبخندهای مصنوعی میشوی شاید بزرگ شدن،
بزرگتر که می شوی غصه هایت زودتر از خودت قد می کشند
لبخندهایت را در آلبوم کودکیت جا میگذاری و ناخواسته وارد
دنیای لبخندهای مصنوعی میشوی شاید بزرگ شدن،
آن اتفاقی نبود که انتظارش را میکشیدیم…!
خنــــده ام می گیرد..
وقتی پس از مدت ها بی خبری
بی آنکه سراغی از این دل آواره بگیری
میگویی:
"دلم برایت تنـــــــــگ است" .......
یا مرا به بازی گرفته ای
یا معنــــی واژه هایت را خوب نمیدانی
...
دلتنـــــگی ارزانی خودت
من دگر دلم را به خـــــــدا سپرده ام...
............................................
دلــــــم می گیرد ...
وقتـــی می نویســـــم فقط برای تـــــــو
ولـــــی...
همــــــه می خـــــــوانند
الا تــــــو.
ای که میپرسی نشان عشق چیست
عشق چیزی جز ظهور مهر نیست
عشق یعنی مهر بیچون و چرا
عشق یعنی کوشش بیادعا
عشق یعنی عاشق بیزحمتی
عشق یعنی بوسه بیشهوتی
عشق یعنی دشت گل کاری شده
در کویری چشمهای جاری شده
یک شقایق در میان دشت خارو...
کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسید: میگویند که فردا مرا به زمین میفرستی اما من به این کوچکی و ناتوانی چگونه میتوانم برای زندگی آنجا بروم؟
خداوند پاسخ داد از میان فرشتگان بی شمارم یکی را برای تو در نظر گرفته ام، او در انتظار توست و حامیو مراقب تو خواهد بود.
کودک هم چنان مردد بود و ادامه داد: اما من این جا در بهشت جز خندیدن و آواز و شادی کاری ندارم.
خداوند لبخند زد: فرشته تو برایت آواز خواهد خواند و هر روز به تو لبخند خواهد زد تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود.
کودک ادامه داد: من چطور میتوانم بفهمم که مردم چه میگویند در حالی که زبان آنها را نمیدانم؟
خداوند او را نوازش کرد و گفت: فرشته تو زیباترین و شیرین ترین واژههایی را که ممکن است بشنوی در گوش تو زمزمه خواهد کرد و با دقت و صبوری به تو یاد خواهد داد که چگونه صحبت کنی.
کودک با ناراحتی گفت: اما اگر بخواهم با تو صحبت کنم چه کنم؟ و خداوند برای این سؤال هم پاسخی داشت: فرشته ات دستهای تو را در کنار هم قرار خواهد داد و به تو میآموزد که چگونه دعا کنی.
کودک سرش را برگرداند و پرسید: شنیده ام در زمین انسانهای بد هم زندگی میکنند. چه کسی از من محافظت خواهد کرد؟
خدا گفت: فرشته ات از تو محافظت خواهد کرد، حتی اگر به قیمت جانش هم تمام شود.
کودک ادامه داد: اما من همیشه به این دلیل که نمیتوانم تو را ببینم غمگین خواهم بود.
خداوند لبخند زد و گفت: فرشته ات همیشه درباره من با تو صحبت خواهد کرد، اگر چه من همیشه در کنار تو هستم.
در آن هنگام، بهشت آرام بود اما صداهایی از زمین به گوش میرسید. کودک میدانست که بزودی باید سفر خود را آغاز کند. پس سؤال آخر را به آرامیاز خداوند پرسید: خدایا، اگر باید هم اکنون به دنیا بروم لااقل نام فرشته ام را به من بگو؟!
خداوند او را نوازش کرد و پاسخ داد: نام فرشته ات اهمیت ندارد ولی میتوانی او را “مادر” صدا کنی…
ای خدا Hard دلمFormat مکن
Feild من را خالی ازبرکت مکن
Option غم را خدایا On مکن
File اشکم را خدایا Run مکن
Delete کن شاخه های غصه را
سردی و افسردگی را هر سه را
Jumper شادی بیا تاSet کنیم
سیستم اندوه را Reset کنیم
نام تو password درهای بهشت
ادرس Email سایت سرنوشت
تا نیفتد Bug در اندیشه مان
تا که ویروسی نگردد ریشه مان
ای خدا از بهر ما ایمن فرست
بهر دل های چو اتش Fan فرست