امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

-حکمت-

#1
Heart 
تنها نجات یافته کشتی اکنون به ساحل این جزیره دورافتاده افتاده بود.
اوهرروزبه امیدکشتی نجات
ساحل وافق رابه تماشامی نشست .سرانجام خسته وناامید ازتخته پاره هاکلبه ای ساخت تاخودرااز خطرات مصون بدارد ودرآن لختی بیاساید.اماهنگامی که دراولین شب آرامش درجستجوی غذابود

ازدوردیدکه کلبه اش درحال سوختن است ودودی ازان به آسمان میرود.بدترین اتفاق ممکن افتاده بود

وهمه چیزازدست رفته بود.ازشدت خشم واندوه درجاخشکش زد.فریادزد:"خدایا!چطورراضی شدی

بامن چنین کاری بکنی ؟"

صبح روزبعد باصدای بوق کشتی ای که به ساحل نزدیک میشد ازخواب پرید.کشتی امده بودتانجاتش

دهدمرد خسته وحیران بودنجات دهندگان می گفتند:"خدا خواست که مادیشب آن آتشی راکه روشن

کرده بودی ببینیم."
-حکمت- 1
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  داستان کوتاه حکمت خدا
  حکمت خداوند

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان