11-09-2014، 12:49
انسان یا به وسیله حواس، یا به وسیله عواطف و هیجانات و یا به وسیله اندیشه با جهان بیرون و درون خود ارتباط برقرار می كند و بر آن تأثیر می گذارد و یا تأثیر می پذیرد.برای نمونه، تابش نور شدید حس بینایی را تحریك می كند و سبب تنگی مردمك و بسته شدن پلك ها می شود. در اینجا هیجان و اندیشه نقشی ندارد مگر اینكه پس از روی دادن این عمل، احساس ناراحتی و یا این اندیشه كه نور شدیدی وجود داشت در شخص به وجود بیاید.
ایران ؛ گاهی ما با عواطف و هیجانات با جهان برخورد می كنیم. فردی را می بینیم و احساس می كنیم از او خوشمان می آید و یا برعكس از او بدمان می آید كه در اینجا اندیشه خودآگاه نقشی ندارد اما عالی ترین روش برخورد با جهان و دیگر مردمان عبارت است از اندیشه و منطق، یعنی به كار بردن اصول عقلی در ارزیابی آنچه توسط حواس ادراك می كنیم و یا توسط هیجانات مثبت و منفی به ما القا می شود، یعنی بررسی كنیم چرا از چیزی یا كسی خوشمان می آید یا بدمان می آید.
در واقع این اندیشه و اراده مبتنی بر اندیشه است كه خداوند به وسیله آن، انسان را از دیگر موجودات متمایز كرده است. حتی گیاهان نیز حس می كنند و جانوران نیز با عاطفه واكنش نشان می دهند، گل آفتابگردان به سمت آفتاب متمایل می شود، گل ابریشم در اثر ضربه برگ هایش را جمع می كند.ما عواطفی چون وفاداری را به سگ و درنده خویی را به گرگ نسبت می دهیم اما فقط انسان است كه می تواند بر مبنای اصول عقلی بیندیشد، شگفتی های آفرینش را نه تنها ببیند و نه تنها از آنها لذت ببرد، بلكه درباره آنها بیندیشد زیرا برگ درختان سبز در نظر هوشیار هر ورق اش دفتریست معرفت كردگار.با اندیشه می توانیم نقشه راه را ترسیم كنیم، ببینیم از كجا آمده ایم، دركجا هستیم و به كجا می خواهیم برویم. با اندیشه می توان به هدف رسید و موفق شد و البته چه هدفی بالاتر و ارزنده تر از خودشناسی و خداشناسی كه اگر هم تا حدودی ممكن باشد تنها به نیروی اندیشه میسر است.
ایران ؛ گاهی ما با عواطف و هیجانات با جهان برخورد می كنیم. فردی را می بینیم و احساس می كنیم از او خوشمان می آید و یا برعكس از او بدمان می آید كه در اینجا اندیشه خودآگاه نقشی ندارد اما عالی ترین روش برخورد با جهان و دیگر مردمان عبارت است از اندیشه و منطق، یعنی به كار بردن اصول عقلی در ارزیابی آنچه توسط حواس ادراك می كنیم و یا توسط هیجانات مثبت و منفی به ما القا می شود، یعنی بررسی كنیم چرا از چیزی یا كسی خوشمان می آید یا بدمان می آید.
در واقع این اندیشه و اراده مبتنی بر اندیشه است كه خداوند به وسیله آن، انسان را از دیگر موجودات متمایز كرده است. حتی گیاهان نیز حس می كنند و جانوران نیز با عاطفه واكنش نشان می دهند، گل آفتابگردان به سمت آفتاب متمایل می شود، گل ابریشم در اثر ضربه برگ هایش را جمع می كند.ما عواطفی چون وفاداری را به سگ و درنده خویی را به گرگ نسبت می دهیم اما فقط انسان است كه می تواند بر مبنای اصول عقلی بیندیشد، شگفتی های آفرینش را نه تنها ببیند و نه تنها از آنها لذت ببرد، بلكه درباره آنها بیندیشد زیرا برگ درختان سبز در نظر هوشیار هر ورق اش دفتریست معرفت كردگار.با اندیشه می توانیم نقشه راه را ترسیم كنیم، ببینیم از كجا آمده ایم، دركجا هستیم و به كجا می خواهیم برویم. با اندیشه می توان به هدف رسید و موفق شد و البته چه هدفی بالاتر و ارزنده تر از خودشناسی و خداشناسی كه اگر هم تا حدودی ممكن باشد تنها به نیروی اندیشه میسر است.