19-08-2012، 10:37
بامهدی وارد کتابخانه شدیم اولین بار بود که به کتابخانه می رفتم غرق تماشای کتابخانه بودم که مهدیدستم را کشید و گفت بیا کتابی را که گفته بودم پیدا کردم این مهدی پسر جالبی است چند روز است که باهم دوستیم یا بهتر است بگویم او با من دوست است من و او هیچ نقطه ی مشترکی نداریم او عاشق ایران و ایرانی و فرزند یک شهید آن وقت من کلا با ایران و ایرانی مشکل دارم مهدی کتاب را به من می دهد و از کتابخانه خارج می شود طرح روی جلد کتاب صفحه ی سفیدی بود که بر روی آن تنها با خط درشت و به قرمز نوشته شده بود۱۰ سال اول انقلاب حتی اسم نویسنده هم نداشت کتاب را باز کردم :
فصل اول سال اول:سال ۵۷ را می توان اولین سال پیروزی انقلاب دانست سالی که مردم در آن تظاهرات کردند و خون دادند سالی که امام خمینی به ایران برگشتند و سالی که خون شهدا به ثمر نشست و انقلاب پیروز شد
فصل دوم سال دوم:سال ۵۸ سالی بود که مردم به انقلاب رای آری دادندوسالی که منافقان شروع به فعالیت کردند فعالیت منافقان یعنی خراب کردن وناامن کردن مناطق مختلف مانند کردستان و به شهادت رساندن مظلومانه ی بسیاری از مردم و سپاهیان فصل د.م را به اتمام می رسانم
فصل سوم سال های ۶۷-۵۹:با خودم می گویم چرا این هشت سال را باهم گذاشته اندکه می خوانم سال ۵۹ جنگ ایران و عراق وارد مرحله ی رسمی شد می خوانم که این هشت سال تلخ ترین سال های انقلاب است سال هایی که بیشتر مردم عزیز ترین کسانشان را به قربانگاه فرستاند وسال هایی که رزمندگان دفاع کردند وبا از خود گذشتگی خود اجازه ندادند که حتی یک وجب از خاک ایران کم شود وسرانجام امام در سال ۶۷قطعنامه ی ۵۹۸ را قبول می کنند قطعنامه ای که طبق آن هر دو کشور باید به مرز های اولیه ی خود بازگردند با خود گفتم چرا رزمندگان این حرف راقبول کردند اما بعد به خودم گفتم مطیع یعنی این امام گفت جنگ می جنگند وگفت صلح صلح می کنند
فصل چهارم سال آخر :
سال ۶۸ سالی که روح پر فتوح امام راحل...نتوانستم ادامه ی کتاب رابخوانم تنها خط آخر را خواندم
۱۰سال اول انقلاب با عروج امام خمینی وبه رهبری رسیدن امام خامنه ای "جانی فداه" به پایان میرسد
فصل اول سال اول:سال ۵۷ را می توان اولین سال پیروزی انقلاب دانست سالی که مردم در آن تظاهرات کردند و خون دادند سالی که امام خمینی به ایران برگشتند و سالی که خون شهدا به ثمر نشست و انقلاب پیروز شد
فصل دوم سال دوم:سال ۵۸ سالی بود که مردم به انقلاب رای آری دادندوسالی که منافقان شروع به فعالیت کردند فعالیت منافقان یعنی خراب کردن وناامن کردن مناطق مختلف مانند کردستان و به شهادت رساندن مظلومانه ی بسیاری از مردم و سپاهیان فصل د.م را به اتمام می رسانم
فصل سوم سال های ۶۷-۵۹:با خودم می گویم چرا این هشت سال را باهم گذاشته اندکه می خوانم سال ۵۹ جنگ ایران و عراق وارد مرحله ی رسمی شد می خوانم که این هشت سال تلخ ترین سال های انقلاب است سال هایی که بیشتر مردم عزیز ترین کسانشان را به قربانگاه فرستاند وسال هایی که رزمندگان دفاع کردند وبا از خود گذشتگی خود اجازه ندادند که حتی یک وجب از خاک ایران کم شود وسرانجام امام در سال ۶۷قطعنامه ی ۵۹۸ را قبول می کنند قطعنامه ای که طبق آن هر دو کشور باید به مرز های اولیه ی خود بازگردند با خود گفتم چرا رزمندگان این حرف راقبول کردند اما بعد به خودم گفتم مطیع یعنی این امام گفت جنگ می جنگند وگفت صلح صلح می کنند
فصل چهارم سال آخر :
سال ۶۸ سالی که روح پر فتوح امام راحل...نتوانستم ادامه ی کتاب رابخوانم تنها خط آخر را خواندم
۱۰سال اول انقلاب با عروج امام خمینی وبه رهبری رسیدن امام خامنه ای "جانی فداه" به پایان میرسد