امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

از سپهبدی تا ریاست اداره اصلاح نژاد اسب!

#1
حسین مكی در كتاب خاطرات خود می‌نویسد:
در دوره‌ی پانزدهم دو مرتبه سپهبد امیر‌احمدی به سمت وزیر جنگ در كابینه‌های عبدالحسین هژیر و ساعد مراغه‌ای به مجلس معرفی شده بود. هنگام طرح برنامه دولت هژیر نسبت به حكومت اختناق و دیكتاتوری، حایری‌زاده و من مطالب تندی گفته بودیم

از سپهبدی تا ریاست اداره اصلاح نژاد اسب! 1
پس آنكه مخالف و موافق در چند جلسه صحبت كردند و دولت هژیر رأی اعتماد گرفت و جلسه خاتمه یافت در سرسرا با سپهبد امیر‌احمدی مواجه شدم و خواست كه چند دقیقه با من به طور خصوصی مذاكره كند.
در كناری روی مبل نشستیم. وی گفت: «شما خیال می‌كنید من با حكومت دیكتاتوری موافقم و از دوران گذشته دل خوشی دارم؟! من یكی از هم قسم‌های رضاشاه در ایجاد كودتای 1299 بودم و در ادواری كه فرمانده لشكر غرب و لرستان بودم با فداكاری شب و روز خود را صرف امنیت آن خطه كردم. راه خوزستان را از طریق خرم آباد گشوده و امن و عشایر یاغی را سركوب كردم و همواره مورد تشویق رضاشاه بودم، تا آنكه برای پاره‌ای درخواستهای اداری تقاضا كردم اجازه دهند یكی دو روز به تهران بیایم و شرفیاب شوم. شاه تلگرافی اجازه داد. به محض ورود به تهران و زدودن گرد راه عازم دربار و فوراً به حضور پذیرفته شدم. تقاضاهایی كه درباره‌ی لرستان و ارتش داشتم بیان كردم. شاه باكمال مهربانی و عطوفت، هر چه می‌خواستم موافقت می‌كرد. پس از آن كه تمام مسائل به نظر ایشان رسید. با اظهار رضایت كامل از خدمات من و وعده‌ی اعطای نشان مرا مرخص كرد. هنگامی كه می‌خواستم از اطاق دفتر شاه خارج شوم چون رفتار شاه را نسبت به خودم فوق‌العاده محبت‌آمیز دیدم عرض كردم قربان اجازه می‌فرمائید یكی دو روزی در تهران بمانم و به كارهای خانوادگی رسیدگی كنم؟
در بادی امر شاه گفت نه، وجود شما در لرستان ضروری‌تر است بعداً ممكن است مرخصی به شما داده شود. سپس تأملی كرد و لحظه‌ای ساكت ماند و بعد گفت: مانعی ندارد، دو روزی در تهران بمانید سپس به لرستان بروید.
روز بعد به ملاقات چند نفر از شخصیتها و امرای ارتش منجمله داور وزیر دارایی رفتم. روز دوم توقفم درتهران كه از بازدید بعضی دوستان، نزدیك غروب به خانه مراجعت كردم كه فردا صبح زود به صوب لرستان حركت كنم اطلاع یافتم كه از دربار چند بار تلفن كرده‌اند كه در اولین فرصت شرفیاب شوم، امر فوری است.
بلاتأمل راهی دربار شدم و سۆال كردم اعلیحضرت همایونی با من امری داشتند؟ گفتند آری هم اكنون منتظر شماست. به اعلیحضرت خبر دادند و به حضور رفتم.
وقتی وارد دفتر شاه شدم قیافه‌ی شاه به قدری غضبناك و حالت چشمش طوری خشمگین بودكه تا آن ساعت چنان خشم و غضبی ندیده بودم.
مردی بود كم سواد، متهور، جسور، بی‌رحم، قلدر، جدی،‌ وظیفه‌‌شناس و حریص به جمع‌آوری مال و مكنت. می‌گفتند تعداد مستغلات او درتهران از هزار افزون می‌باشد.غالب مستغلات اطراف چهارراه عزیزخان و حسن‌آبادكه منزلش در آن حوالی قرار داشت، متعلق به او بود
شاه از پشت میزش برخاست و هفت‌تیر خود را كه روی میز گذارده بود برداشت و به طرف من آمد و بلاتأمل شروع كرد به فحاشی مادر ... زن فلان... و دسته‌ی هفت تیر را در دست گرفت و با لوله آن محكم به سینه من كوفت و می‌گفت همین جا تو را به درك می‌فرستم، حالا به فكر زمینه‌سازی برای خود افتاده‌ای! تو را همین حالا خواهم كشت.
من همچنان به حالت احترام دست بالا ایستاده و شهادت خود را گفتم. ناگهان به فكرم رسید كه علت بی‌ مهری را بپرسم،‌ عرض كردم حال كه باید تصدّق شوم بدانم تقصیرم چیست و چه گناهی از فدوی سر زده است. شاه گفت تقصیرت چیست؟! به فكر زمینه‌سازی افتاده و این طرف آن طرف می‌روی! گفتم از این كه تصدّق شوم هیچ حرفی ندارم و خود را فدایی اعلیحضرت همایونی و اعلیحضرت را ولی و پدر و همه چیز خود می‌دانم و هر طور اراده فرموده عمل بفرمائید ولی فدوی كوچكترین تقصیری ندارم و درباره‌ی بازدیدهایی كه كرده بودم شرحی بیان كردم. شاه خشمش فرونشست و هفت‌تیر را روی میزش گذاشت و گفت فردا هم دیگر لازم نیست به محل مأموریت خود بروید‌، در تهران بمانید تا تكلیفت را روشن كنم و مرا مرخص كرد.
در حالی كه بر اثر ضربات لوله‌ی هفت‌تیر به شدت سینه‌ام درد می‌كرد به خانه آمدم. چند روزی مطلقاً از خانه خارج نشدم و همواره مترصد بودم كه هم اكنون حكم زندانی شدنم صادر خواهد شد. تا یك هفته در نگرانی بسر بردم تا آن كه حكمی از ستاد ارتش بدستم رسید كه از این تاریخ به سرپرستی ریاست اصلاح‌نژاد اسب ارتش منصوب می‌شوید. قبلاً این پست بدست سروانی اداره می‌شد به من داده شد و تا شهریور 1320 در این سمت باقی بودم.»
سپهبد امیراحمدی سپس خطاب به من ادامه داد:
«پس بدانید كه اگر حكومت دیكتاتوری برای تمام مردم بد است برای امثال من بدتر است زیرا در چنین حكومتی می‌توان با گزارش یك نفر مغرض خانواده‌ای را نابود كرد من هیچ‌گاه موافق با دیكتاتوری نیستم و بیشتر از شما از دیكتاتوری وحشت دارم.»
از سپهبدی تا ریاست اداره اصلاح نژاد اسب! 1
برای مزید اطلاع خوانندگان باید یادآور شوم كه وقتی در مجلس دوره‌ی پنجم مدرس و اقلیت نسبت به اعمال سردار سپه اعتراض كردند و وی به حالت قهر و اعتراض كنار گرفت، همین امیر‌احمدی كه فرمانده لشكر غرب بود به مجلس تلگرافی مخابره و مجلس را تهدید كرد كه اگر سردار سپه از كار كنار برود تهران را اشغال خواهم كرد!
سپهبد امیر‌احمدی در 1269 در تهران متولد شد، در قزاقخانه مراحل ترقی نظامی را طی كرد، در كودتای 1299 متحد رضاخان بود و پس از كودتا به فرماندهی لشكر غرب منصوب شد. در شهریور 1304 رئیس ژاندارمری شد، در 1308 به سپهبدی رسید. به دنبال خشم رضاشاه از تمامی مناصب نظامیش بركنار شد. علت واقعی بی‌مهری رضاشاه این بودكه به وی خبر رسیده بودكه امیر‌احمدی در مأموریت‌های جنگی لرستان خزائن بی‌شماری به دست آورده بود و برخلاف امیرلشكر عبدالله خان امیرطهماسبی كه تمام دارائی و زر و زیور و نقدینه‌ی اقبال‌السلطنه ماكوئی را در طبق اخلاص قرار داده تقدیم سردار سپه نموده بود، او از تقدیم پیشكشی آن همه جواهرات و اثاثیه‌ی گران‌قیمت به رضاشاه خودداری نموده و آنرا برای خویش اندوخته بود. امیر‌احمدی تا زمان سقوط رضاشاه در شهریور 1320 در ارتش صاحب ‌شغل نظامی نبود. به هیچ وجه او را در مسائل نظامی مداخله نمی‌دادند. در شهریور 1320 رضاشاه او را دعوت به همكاری كرد و از گذشته اظهار ندامت نمود. وی را فرماندار نظامی تهران نمودو در آنروزهای آشفته برقراری امنیت تهران را عهده‌دار گردید. در آذرماه همان سال در ترمیم كابینه‌ی ذكاءالملك فروغی عهده‌ار وزارت كشور شد. در آن ایام به علت اشغال ایران از طرف قوای بیگانه كشور از لحاظ خوارو بار در مضیقه‌ی شدید قرار داشت. تلاش امیر‌احمدی برای بهبود وضع نان شهر به جائی نرسید. با سقوط كابینه‌ی فروغی، امیر‌احمدی كنار رفت. در دی ماه 1321 در ترمیم كابینه‌ی قوام‌السلطنه وزیر جنگ گردید و در ماجرای 17 آذرماه همان سال كه منجر به آتش زدن خانه‌ی قوام‌السلطنه و غارت كردن دكاكین و مغازه‌ها شد، به حكومت نظامی تهران و فرماندهی پادگان مركز رسید و از ادامه‌ی اغتشاش و هرج و مرج جلوگیری نمود. پس از سقوط قوام‌السلطنه ریاست دولت به عهده‌ی سهیلی قرار گرفت. در تمام مدت نخست‌وزیری سهیلی وزیر جنگ بود. در كابینه‌های زودگذر ساعد و بیات، صدر،حكیمی سمتی نداشت، اما در ارتش بازرسی نواحی را داشت. در 1324 براثر پافشاری و استقامت شاه وارد كابینه‌ی قوام‌السلطنه شد و در چهار كابینه‌ی او عضویت داشت، ولی به علت ناسازگاری با خواسته‌های قوام‌السلطنه كه تحریكات شاه عامل ناسازگاریش بود از كابینه اخراج شد و جای خود را به محمود جم داد.
در 1326 در كابینه‌ی حكیم‌الملك وزیر كشور و در كابینه‌ی عبدالحسین هژیر وزیر جنگ و در كابینه‌ی ساعد همچنان وزیر جنگ بود.در 1328 كه مجلس سنا تأسیس یافت، بازنشسته شد و مقام سناتور انتصابی گرفت و تا زمان مرگ قریب 16 سال این مقام تشریفاتی را عهده‌دار بود.
در طول حیات خود هشت بار وزیر جنگ، دو مرتبه وزیر كشور، پنج نوبت فرماندار نظامی تهران، دو بار فرمانده كل ژاندارمری و سال‌ها فرمانده لشكر لرستان و آذربایجان بوده است. بعد از شهریور 1320 و وزیدن نسیم آزادی و حلول دموكراسی نسبی، مورد انتقاد مطبوعات قرار گرفت؛ مخصوصاً روزنامه‌های چپ‌گرا حملات سختی به او نمودند و از قساوت‌ها و آدم‌كشی‌هایش در لرستان داستان‌ها به رشته تحریر درآوردند و از ثروت و املاك و مستغلات او در تهران افسانه‌ها ساختند. امیر‌احمدی در مقام دفاع برآمد. چه در مجلس و چه در مطبوعات به پاسخ‌گوئی برآمد.
در 1326 در كابینه‌ی حكیم‌الملك وزیر كشور و در كابینه‌ی عبدالحسین هژیر وزیر جنگ و در كابینه‌ی ساعد همچنان وزیر جنگ بود.در 1328 كه مجلس سنا تأسیس یافت، بازنشسته شد و مقام سناتور انتصابی گرفت و تا زمان مرگ قریب 16 سال این مقام تشریفاتی را عهده‌دار بود
امیر‌احمدی در 1344 در اثر ابتلاء به سرطان درگذشت. او یكی از متمولین درجه‌ی اول ایران بود و مستغلات زیادی درتهران داشت. در ورامین املاك مزروعی زیادی داشت. مردی بود كم سواد، متهور، جسور، بی‌رحم، قلدر، جدی،‌ وظیفه‌‌شناس و حریص به جمع‌آوری مال و مكنت. می‌گفتند تعداد مستغلات او درتهران از هزار افزون می‌باشد.غالب مستغلات اطراف چهارراه عزیزخان و حسن‌آبادكه منزلش در آن حوالی قرار داشت، متعلق به او بود. با مستأجرین خود به خشونت رفتار می‌كرد. شخصاً در مقام تعزیز و تنبیه آنها برمی آمد و برای ازدیاد مال‌ الاجاره متوسل به دستگاه‌های انتظامی می‌شد.
دراواخر عمر یكی از نویسندگان را برای نوشتن خاطرات خود دعوت كرد. آن نویسنده مدعی است هزار صفحه از خاطرات وی تدوین نموده و یك نسخه از آن توسط امیر‌احمدی در زمان حیات به عباس مسعودی مدیر وقت روزنامه‌ی اطلاعات سپرده شده است. به موجب وصیت قرار بود این یادداشت‌ها بعد از مرگ امیر‌‌احمدی منتشر شود. پس از فوت امیر‌احمدی، انتشار یادداشت‌ها در روزنامه‌ی اطلاعات آغاز شد. در اولین قسمت یادداشت‌ها امیر‌احمدی صراحتاً مدعی شده بود كه فقط او بوده كه خوزستان را به ایران برگردانده است؛ حتی نادر شاه هم نتوانسته چنین كاری بكند. یادداشت‌های وی این ادعا را بیان می‌كرد كه اعاده‌ی امنیت در ایران فقط مدیون خدمات اوست. پس از انتشار این قسمت از خاطرات، سر و صداهایی بلند شد. مخصوصاً خانواده‌ی پهلوی مو جب شدند از انتشار بقیه خاطرات خودداری شود. امیر‌احمدی در جوانی با دختر سردار عظیم (سرلشكر محمد توفیقی) ازدواج كرد. حاصل و ثمره‌ی این وصلت چهار پسر و چهار دختر بود كه هیچ‌كدام از لحاظ علمی و سیاسی به جائی نرسید.
از سپهبدی تا ریاست اداره اصلاح نژاد اسب! 1


پاسخ
 سپاس شده توسط ✖ƇRAzƳ ƤRιƝƇƐSѕ✖
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  باسک(نژاد)
  اصلاح قانون اساسی فرانسه به دلیل ترور نافرجام ژنرال دوگل + عکس
  عکس: انتخابات ریاست جمهوری در سال 64
  نژاد و دین ساکنان ایران قبل از ورود آریایی ها
  شناسایی نژاد آریایی در ایران؟!
  صادق خرازی: وقت پوست‌اندازی اصلاحات است/ اصلاح‌طلبان واقع‌گرا هستند
  صادق خرازی: وقت پوست‌اندازی اصلاحات است/ اصلاح‌طلبان واقع‌گرا هستند
  سقوط امپراتوری اسلامی 700 ساله عثمانی (ترک نژاد)
  پروندۀ یادمان ریاست جمهوری خاتمی روی میز نهاوندیان
  سخن احمدی‌نژاد با روح امیرکبیر: ای بزرگ، ای شهید...

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان