امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امتیازات: 3
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بابایی!!!!

#1
Heart 

چهار ساله كه بودم فكر مي‌كردم پدرم هر كاري رو مي‌تونه انجام بده.

پنج ساله كه بودم فكر مي‌كردم پدرم خيلي چيزها رو مي‌دونه.

شش ساله كه بودم فكر مي‌كردم پدرم از همة پدرها باهوشتر.

هشت ساله كه شدم، گفتم پدرم همه چيز رو هم نمي‌دونه.

ده ساله كه شدم با خودم گفتم‌! اون موقع‌ها كه پدرم بچه بود همه چيز با حالا كاملاً فرق داشت.

دوازده ساله كه شدم گفتم! خب طبيعيه، پدر هيچي در اين مورد نمي‌دونه... ديگه پيرتر از اونه كه بچگي‌هاش يادش بياد.

چهارده ساله كه بودم گفتم: زياد حرف‌هاي پدرموتحويل نگيرم اون خيلي اُمله.

شانزده ساله كه شدم ديدم خيلي نصيحت مي‌كنه گفتم باز اون گوش مفتي گير اُورده.

هجده ساله كه شدم. واي خداي من باز گير داده به رفتار و گفتار و لباس پوشيدنم همين طور بيخودي به آدم گير مي‌ده عجب روزگاريه.

بيست و يك ساله كه بودم پناه بر خدا بابا به طرز مأيوس كننده‌اي از رده خارجه

بيست و پنج ساله كه شدم ديدم كه بايد ازش بپرسم، زيرا پدر چيزهاي كمي‌درباره اين موضوع مي‌دونه زياد با اين قضيه سروكار داشته.

سي ساله بودم به خودم گفتم بد نيست از پدر بپرسم نظرش درباره اين موضوع چيه هرچي باشه چند تا پيراهن از ما بيشتر پاره كرده و خيلي تجربه داره.

چهل ساله كه شدم مونده بودم پدر چطوري از پس اين همه كار بر مياد؟ چقدر عاقله، چقدر تجربه داره.

چهل و پنج ساله كه شدم... حاضر بودم همه چيز رو بدم كه پدر برگرده تا من بتونم باهاش دربارة همه چيز حرف بزنم! اما افسوس كه قدرشو ندونستم...... خيلي چيزها مي‌شد ازش ياد گرفت!

حالا اگه اون هست و تو هم هستی یه خورده......

هر جوری میخوای جمله رو تموم کن.
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
بابایی!!!! 1
پاسخ
 سپاس شده توسط pink devil ، emo love ، wushu ، ...Sara SHZ... ، roomina ، Albert wesker ، cute flower ، alone girl ، (nasim) ، marry ، ♥ Sky Princess♥ ، fati sheyton ، Kamila❤ ، ezioo7 ، mahtab_i75 ، اذیتا ، NO.NAME ، ❤nila❤
آگهی
#2
SadSadSadچقد نااراحت شدمSadSadSadمن دیگه حرف بابامو گوش میدمSadSadSad
آنان که با زندگی میسازند زندگی را میبازند
پاسخ
 سپاس شده توسط ♥ Sky Princess♥ ، marry ، sanaz_jojo
#3
ممنون این یه تلنگری شد برای این که قدر پدرمو بیشتر بدونم
هر چه بگندد نمکش میزنند *** وای از آن روزی که بگندد نمک
پاسخ
 سپاس شده توسط ♥ Sky Princess♥ ، marry ، black devil ، sanaz_jojo
#4
بابا دوسسسسسسسسسسسسسسسستتت دارممممممممممممHeart:bighug:
plαy wιтн тнe вιɢ ɢυɴѕ
پاسخ
 سپاس شده توسط marry ، sanaz_jojo
#5
بابا جوووووووووووووووووووووووووووووووووووووون قدر دنیا دوست دارمHeartHeartHeartHeart
من اینجا، بس دلم تنگ استو هر سازی که می بینم، بدآهنگ است
بیا، رهتوشه برداریم
قدم در راه بی برگشت بگذاریم
ببینیم آسمان «هر کجا»، آیا همین رنگ است؟

"مهدی اخوان ثالث"
پاسخ
 سپاس شده توسط sanaz_jojo
#6
بابایی!!!! 1

when you smile , I melt inside

پاسخ
 سپاس شده توسط Kamila❤ ، sanaz_jojo
#7
cryingcryingcryingcryingcrying
بابایی!!!! 1
پاسخ
 سپاس شده توسط niyusha ، black devil ، sanaz_jojo
#8
با این که قدیمی بود اما بازم خوندمشو میگم بابایی عاشقتم
پاسخ
 سپاس شده توسط sanaz_jojo
#9
:Heart
دست هايم بوي گل مي داد،مرا به جرم چيدن گل گرفتند.اما هيچ کس نپرسيد شايد من گل کاشته باشمHeart
پاسخ
 سپاس شده توسط sanaz_jojo
#10
ممنون تحت تاسیر قرار گرفتیمSadSadSad
بابایی!!!! 1
“منی” که کنارش “تو” نباشی ، “تومنی” نمی ارزد . . .
پاسخ
 سپاس شده توسط sanaz_jojo


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  بچه ی ننه بابایی(طنز)
  بابایی.داستان قشنگی به بلندیش نگاه نکن فوق العاده هست

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان